تحلیل مارکسیستی نا آرامی های آمریکا
دکتر پوریا غرایاق زندی * مارکس در نظریات خود عنوان کرده بود که جوامع سرمایه داری تحت تاثیر بلوغ وهمچنین تحت تاثیر مظاهر و نشانگان خود یعنی: شکاف های فزاینده فقر و ثروت، بیکاری و آنومی شدن شرایط اجتماعی و در نتیجه برای تحقق سوسیالیسم میل به بحران دارند. هر چند که جامعه آمریکا تمایلی به سوسیالیسم ندارد و بجای سوسیالیسم ،بنیان های سیاسی و اقتصادی خود را بر مبنای نئولیبرالیسم پایه گذاری کرده است، اما به هر ترتیب و طبق دیدگاه مارکس، بحران و حتی فروپاشی در جوامع سرمایه داری، آینده محتوم این گونه جوامع است.
البته نا آرامی های حال حاضر آمریکا مصداق همه پیش بینی های مارکس از آینده جوامع سرمایه داری نیست. در سال ۲۰۰۸ و مشخصا با ورود باراک اوباما به کاخ سفید،جامعه تحت نئو لیبرالیسم آمریکا به همانند سال های ۱۹۲۹ به بحران گراییده بود. در واقع در سال ۲۰۰۸ به جهت عرضه پول از سوی فدرال رزرو و همچنین کاهش تقاضا، بحران اقتصادی در آمریکا به وجود آمد. تورم بالا گرفت و دولت وقت آمریکا برای خروج از بحران به سیستم پول تزریق کرد. در واقع بازار آمریکا در ان سال ها تحت این وضعیت نتوانیت وضعیت خود کنترلی و بالانس در عرضه و تقاضا را ایجاد کند.
بسیاری از تحلیل گران این وضعیت را بازگشت پیروز مندانه جان مینارد و پیشی گیری کینزیانیسم بر لسه فر آدام اسمیت در اقتصاد تلقی کرده و بار دیگر بر دیدگاه مارکس صحه گذاشتند که کشور های سرمایه داری تمایل به بحران دارند. ظهور جنبش وال استریت در فاصله سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ محصول بحران این دوران است. به اندک زمانی بعد از بحران اقتصادی در آمریکا یونان نیز به جهت تجربه نئولیبرالیسم در فراگرد های نظام اقتصادی خود، در گیر بحران اقتصادی شد. در این زمان دولت چپ گرای آلکسیس سیپراس از حزب سیرایز روی کار بود.حزب سیریزا به رهبری آلکسیس سیپراس ابتدا با شعار خروج از منطقه پولی یورو و پایان دادن به برنامه های ریاضت اقتصادی وارد میدان انتخابات شد و بر این اساس نیز پیروز گردید.
با اینحال هشت ماه پس از پیروزی در انتخابات و علیرغم ابراز مخالفت صریح مردم یونان با برنامه ریاضت اقتصادی طی رفراندوم عمومی، سیپراس در موافقتنامهای با دولتهای اروپایی برنامهی تمدید سیاستهای اقتصادی را امضا کرد. این خط مشی سبب شکاف در حزب و جدایی بخشی از بدنه سیرزا از آن شد. بسیاری عملکرد این حزب را نه صرفاً شکستی برای خود سیرزا بلکه آن را شکستی برای کلیه نیروهای چپگرای یونان میدانند. بطوریکه بهزعم مشاور ارشد پیشین سیپراس، فکر تشکیل یک دولت چپگرای مترقی دیگر بهخاطر عملکرد سیرزا ناممکن شد. در حوزه آمریکا لاتین نیز برزیل و آرژانتین به جهت الگو گیری از نئولیبرال در چرخش حیات اقتصادی به شکست انجامید و منجر به کناره گیری داسیلوا در برزیل و کوشنر در آرژانتین گردید.
به قدرت رسیدن دولت های راست گرا در برزیل و لهستان یعنی ژائیر بولسونارو و ویکتور اوربان، نتیجه ناکار آمدی نئولیبرالیسم است. در دوره اخیر نیز بسیاری جنبش و خیزش جلیقه زرد ها در فرانسه را محصول ناکارآمدی نئولیبرالیسم می دانند. به نظر می رسد که دومینوی شکست نئولیبرالیسم با توجه به تعمیق شدن فقر و غنا در حال گسترش است و انتظار می رود که تجربه های یونان،فرانسه برزیل و آرژانتین و لهستان پایان آن نباشد. به این ترتیب آنگونه که مارکس پیش بینی کرده است، بحران های ادواری در جوامع سرمایه داری به ویژگی ثابت و جدایی ناپذیر آن در آمده است و بیانگر آن است که مارکس در ترسیم و پیش بینی سرنوشت آینده جوامع سرمایه داری به خطا نرفته است و هنوز بحران های کشور های سرمایه داری قابلیت تحلیل در نظریه او را دارا هستند و اینکه بحران نتیجه محتوم و قطعی جوامع سرمایه داری است.
کارشناس روابط بین الملل
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :