حرف تلخی که قاسمی سربسته گفت
محمدصادق جنانصفت * این پژوهشگر اقتصادی با استفاده از آمارهای ارائهشده از طرف بخشهای مختلف دولت یک بسته پر از بدبختی اقتصاد ایران آماده کرد و آن را برای اعضای مجلس جدید نمایش داد، در بستهبندی سرشار از تلخی و بدبختی. این مقام مجلس هر عدد غمانگیزی از شاخصهای کلان مثل منفی شدن نرخ رشد تولید ناخالص داخلی در سه سال اخیر، حراج شدن ارزش ریال به دلار، کوچک شدن حجم تجارت، کوچکتر شدن سفره ایرانیان و کاهش ۳۵ درصدی قدرت خرید ایرانیان نسبت به شروع دهه حاضر، افزایش نابرابریها و… را در آن گنجانده بود. این مقام کارشناس اما درباره دلایل رسیدن اقتصاد ایران به انتهای دره مرگ به نکتهای بسیار بامعنا و مهم و البته سربسته اشاره کرد که در شلوغی اخبار و رویدادهای ایران و جهان از چشمها دور ماند.
به گفته وی، «سردرگمی سیاست داخلی موجب سردرگمی سیاست خارجی و تحکیم نگاههای کوتاهمدت شده است. صدها بار این گزارشها به دولتها و مجلسها داده شده اما تا زمانی که مسیر توسعه جمهوری اسلامی مشخص نشده و میان سیاستمداران تفاهم نشود، مشکلات حل نخواهد شد. در برخی موارد، قوانینی نوشته شده که مثل امامزاده به آنها چسبیدهایم و این قوانین اشتباه را تغییر نمیدهیم.» پیش از وی نیز شاید مسعود نیلی مشاور سابق حسن روحانی در حوزه اقتصاد به طور ضمنی در این باره تلاشهایی داشت تا نشان دهد چگونه سیاست داخلی بر سیاست خارجی موثر شده و اقتصاد را به خاک سیاه نشانده است.
رودربایستی را اگر کنار بگذاریم و فاش بگوییم، باید داستان سیاستورزی در ایران را از تاریکی بیرون آوردیم و آن را در برابر دیدگان ایرانیان قرار دهیم و روش مبارزه برای کسب قدرت سیاسی را بازسازی و نوسازی کنیم. سیاستمداران ایرانی از دوران رونق صادرات نفت تا امروز و در وضعیتی ویژه تنها هنرشان این بوده و هست که به نهادهای اصلی قدرت اطمینان دهند به آنها آسیب نمیزنند و نیز به شهروندان کالاهای عمومی بفروشند. آزادی، عدالت، توسعه و اشتغال کالاهایی هستند که همه احزاب میخواهند آنها را از جیب اموال عمومی به مردم هدیه کنند.
سرشت و سرنوشت جامعه ایرانی به لحاظ تاریخی بیش از هر متغیر دیگری از قدرت و نفوذ «دولتهای مالک» تاثیر گرفته است. «دولت مالک» در ایران سرچشمههای تولید ثروت و درآمد را در چنگ داشته است. روزگاری این سرچشمه، آب و زمین بود. در دوران معاصر اما نفت و تجارت جای آب و زمین را گرفتهاند. وقتی نهاد و سازمانی تحت عنوان دولت سرچشمه ثروت را در اختیار دارد، حتما میتواند همه انواع دیگر قدرت را نیز تملک کند. وقتی قدرتی نیست که بر سر آن مجادله شود، تاسیس حزب سیاسی و نهادهای صنفی نیز فاقد معنا خواهد بود.
چه چیز باید به دست آید و چه نیرویی باید توزیع شود که انگیزهای برای تاسیس حزب در آن نهفته است؟ در غرب سرچشمههای تولید ثروت و درآمد میان گروههای اجتماعی و شهروندان توزیع شده و حفظ و گسترش آن انگیزهای برای تاسیس نهادهای صنفی بود و همین نهادهای صنفی پایههای تشکیل احزاب شدند. ظهور احزاب در ایران به این ترتیب تابعی از قاعده یادشده در غرب نبود. احزاب ایرانی در واقع ماکت حزب واقعی به حساب میآیند و روش مبارزه آنها و شعارهایی که تدارک میبینند کار را به جایی رسانده است که سیاست خارجی ایران در تله شعارهای انتخاباتی احزاب و سیاستمداران گرفتار شده است. سیاست خارجی گونهای شکل و ماهیت پیدا کرده است که نتیجه آن تبدیل اقتصاد ایران به یک جزیره است؛ جزیرهای که تکنولوژی روز دنیا به آن راه ندارد، از سرمایه مازاد بینالمللی نابرخوردار است و در یک دهه دو بار تحریم شدید شده است.
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :