روسیه در آستانه گذار به اقتدارگرایی
دکتر صلاحالدین هرسنی * رفراندوم تغییر قانون اساسی روسیه آن هم با تضمین تداوم رهبری پوتین در شرایطی به پایان رسید که عرصه جهانی سیاست با تکثیر پدیده شگفتآور پوپولیسم و دماکوژی روبهرو است. در این ارتباط ولادیمیر پوتین نیز مانند نتانیاهو در تلآویو، اردوغان در آنکارا، شی جین پینگ در پکن، مودی در دهلی نو، مادورو در کاراکاس، ویکتور اوربان در بوداپست، بولسونارو در ریودوژانیرو، ترامپ در واشنگتن و سرانجام جانسون در لندن یک پوپولیست است.
همه این رهبران در یک پدیده در حال گسترش جهان مشترکند که ناسیونالیسم- پوپولیسم نام دارد؛ سیاستمدارانی که با شعارهای ملیگرایانه، تفکرات بنیادگرایانه و ژستهای نامتعارف، مقبولیت عمومی یافته و روی کار آمدهاند. این رهبران آنگونه که از سطح و نوع کنشها و الگوهای رفتاری آنها پیداست، موجودیت خود را با همزیستی با یکدیگر یا دشمن فرضی تعریف میکنند. مثلا اردوغان موجودیت خود را با همزیستی با بشار اسد تعریف میکند. مادورو سوسیالیسم بولیواری را دستمایه بقا و رقابت با امپریالیسم و نظام سلطه در ونزوئلا کرده است.
شی جین پینگ از مظلومیت چین پس از جنگ تریاک صحبت میکند. مودی هم در حیات سیاسی شبهقاره موجودیت خود را مدیون بحران مشروعیت حزب کنگره ملی به رهبری خاندان گاندی میداند و نتانیاهو نیز مدام همه دنیا را علیه اسراییل تصور میکند اما ولادیمیر پوتین مدام از تحت فشار بودن روسیه از سوی غرب پس از جنگ جهانی دوم میگوید. حال آنکه بسیاری از دشمنان آنها در سالهای اخیر یا بیخطر بودهاند یا به دوست تبدیل شدهاند.
از منظر نشانهشناسی، رفراندوم تغییر قانون اساسی روسیه به معنای آمادهسازی روسیه برای گذار به نظام سیاسی اقتدارگرایی است. از منظر تئوریک، نظامهای سیاسی اقتدارگرا به آن دسته از نظامهای سیاسی گفته میشود که در آن قدرت در دست شخص واحدی در قوه مجریه تمرکز مییابد بنابراین شخص رییس جمهوری یا نخستوزیر مبنا و محور اصلی تصمیمگیری است و همه مسائل کشور حول محور شخصیت او رقم میخورد.
البته شرایطی که تحت زعامت پوتین برای نمایش سازوکارهای اقتدارگرایی در روسیه به نمایش گذاشته میشود، تجربه جدید و تازهای از این الگوی نظام سیاسی است چراکه فعالیت احزاب و مشارکت سیاسی در روسیه تحت زعامت پوتین، شاخصههای کشورهای توسعهیافته را به نمایش نمیگذارد. بدون شک تکقطبی بودن انتخابات سبب شده مردم تنها به رای دادن در روز انتخابات بسنده کنند. به واقع واقعیت انتخابات به جهت تمرکز قدرت، نه انتخابات چندقطبی بلکه انتخابات یک قطبی و تکحزبی است.
از سوی دیگر پایین بودن آستانه مدارا و تسامح در مواجهه با مخالفان و اپوزیسیون سبب شده نتوان روسیه را با یک کشور ایدهآل اروپایی مقایسه کرد. به جرات میتوان گفت که کنشها و الگوهای رفتاری پوتین یا همان پوتینیسم، علت اصلی این تجربه جدید است. جدا از پوتینیسم، شرایط بینالمللی نیز در گذار روسیه به اقتدارگرایی نقش داشته است. به واقع پوتین از میان بازماندههای نسل بعد از جنگ سرد تنها کسی است که توانسته از شرایط بینالمللی به نفع اقتدارگرایی روسیه استفاده کند.
در این ارتباط تلاش برای بازاحیای روسیه یا همان نئوتزاریسم در سایه توجه به پروسترویکای جدید، تلاش برای ناکام گذاشتن غرب در نتیجه پروژه انقلابهای مخملین در حیاط خلوت مسکو، مجادله بیامان با غرب بر سر ماجرای کریمه، نهراسیدن از برقراری نظام تحریم و حضور در خاورمیانه به موازات حضور آمریکا، از مهمترین نشانههای بینالمللی گذار روسیه به اقتدارگرایی است که ولادیمیر پوتین به خوبی از آن بهره گرفته است. تقویت ناسیونالیسم روسی و استقرار نظم جدید در روسیه نتیجه منطقی پویشهای پوتین در الگوی اقتدارگرایی است. هماینک و در سایه همین ناسیونالیسم روسی است که پوتین قرار است فارغ از هیاهوی مخالفان نظم جدید اقتدارگرایی را برای یکهسالاری و زمینههای همیشگی بیچالش قدرت خود در کرملین جشن بگیرد و روسیه را به باور خود، به لازمه هویت و شأن راستین خود برساند.
* کارشناس مسائل بینالملل
اخبار برگزیدهیادداشت
لینک کوتاه :