xtrim

مرکز قدرت در دنیا کجاست؟

پروفسور مجتبی صدریا * یکی از عزیزانم سوالی به ظاهر ساده مطرح کرد و خیلی سریع روشن شد که پاسخ به این سوال بدون در نظر گرفتن تحولات کوتاه و دراز مدت دنیا ممکن نیست

سوال به این شکل بود:” امروز مرکز دنیا کجاست؟”

راحت ترین پاسخ به این سوال این بود که دنیا تک مرکزی نبوده و چندین مرکز دارد ولی این پاسخ برای خودم چندان جذاب نبود این روزها خیلی از نگاه‌ها راجع به تحولات دنیا، به ایالات متحده و نتایج احتمالی انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر آن کشور است ولی باور من بر این است که اگرچه امر سیاست در اقدامات مشخص روزمره تعریف می‌شود ولی بررسی نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در تعریف مرکزیت دنیا تاثیر اساسی نخواهد داشت خوش بینان و به نوعی آینده پژوهان مرکزیت دنیا را در حال انتقال به جمهوری خلق چین می‌دانند و رقابت و گاه گاه مبارزه‌های اقتصادی و تجاری صریح بین چین و ایالات متحده را شاهد این انتقال مرکز قدرت در جهان میدانند ولی شاید باید در عمق تاریخی بیشتری، روند قدرت در جهان را سنجید به نظر من سال ۱۴۹۲ نقطه آغازین خوبی است در همان سال از یک طرف حکومت اسلامی اسپانیا سرنگون شد و از طرف دیگر اسپانیا برای  یافتن مخارج راه جدیدی به هند به دور از دنیای اسلام گردید و بدین سان ماجرای کریستف کلمب شکل گرفت.

opal

ماجرای کریستف کلمب در حقیقت آغاز دوران تاریخی بسیار مهمی است که شاید اکنون ناظر پایان آن دوران، دورانی که کریستف کلمب ندانسته آنرا شروع کرد دوران مرکزیت اقیانوس اطلس در شکل گیری تحولات قدرت در جهان بود از آن زمان و به تدریج روابط بین قاره اروپا و سه قاره آمریکا ( شمالی، جنوبی و مرکزی ) این اقیانوس را به تدریج به مرکز مبادلات بازرگانی جهان تبدیل نمود جنگ جهانی اول و دوم اساسا به منظور سیطره‌ی کامل بر این بزرگراه تجاری جهان بود به نظر می‌آید که مساله قدرت چهل ساله‌ی چین که در سال (۱۹۷۸) با انقلاب اقتصادی آغاز شد، انقلابی که چهارمین انقلاب در قرن بیستم در آن کشور بود که یقینا آن کشور را در جایگاه مدعی نوینی در نظام جهانی مستقر کرده است ، ولی شاید در ابعاد وسیع‌تری آنچه در حال شکل گیری است انتقال مرکز قدرت جهانی از اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام است، به نظر می‌آید که تحولات بزرگی که در بیست و پنج سال اخیر شکل گرفته‌اند و به تدریج آشکارتر و بزرگ‌تر می‌شوند هرچه توانمندتر شدن توانایی‌های ناشی از مبادلات در همه زمینه‌ها بین جوامع و کشورهای حواشی اقیانوس آرام می‌باشد اگر رشد قدرت ژاپن تا اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ منجر به شکل‌گیری مفهوم قدرت نرم Soft Power شده است و شواهد مختلفی نشان می‌دهد که مجموعه‌ای از کشورهای شرق آسیا موتور اقتصاد آمریکا را در اختیار گرفته‌اند که یکی از ویژگی‌های رشد اقتصادی ایالات متحده در قرن بیستم سنگین تر شدن وزنه‌ی سرمایه‌ی مالی در ساختار اقتصادی کشورهاست.

 یقینا عزیزان ما می‌دانند که در این آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم فقط چند کشور ژاپن، چین، کره جنوبی، تایوان و سنگاپور درصد قابل ملاحظه‌ای از قرضه‌های دولتی ایالات متحده را خریداری کرده و به نحوی از آن طریق نبض اقتصاد آن کشور را در کنترل خود درآورده‌اند، این واقعیت از یک طرف جایگاه اروپا و در نتیجه اقیانوس اطلس را فرعی تر کرده است و از طرف دیگر توضیح دهنده  التهاباتی است که سیاست گذاران واشنگتن مستقل از ویژگی‌های گفته‌مانهایشان اجبارا با آن التهابات درگیرند.

آیا چنین درکی از تحولات مرکز قدرت در دنیا به درک عمیق‌ تری، آنچه بر ما واقع میگردد می‌تواند بیانجامد؟

اخبار برگزیدهیادداشت
شناسه : 124850
لینک کوتاه :