پایان قرن آمریکایی
به گزارش جهان صنعت نیوز: ادوارد گیبون در کتاب «افول و سقوط امپراتوری روم» می نویسد: «قلمرو پهناور امپراتوری روم با قدرت مطلق و تحت هدایت فضیلت و خرد اداره می شد.» این امپراتوری پایدار، در صلح، عادلانه و مرفه بود. با این حال، یک نقص واحد، فروپاشی آن را اجتناب ناپذیر کرد: وابستگی به شخصیت یک مرد؛ امپراتور.
تام مک تاگو، در گزارش خود در آتلانتیک با ذکر این نقل قول می نویسد: خواندن این سطرها و اندیشیدن به دوران طلایی خودمان سخت نیست. اخیراً، دموکراسی های غرب در آستانه فروپاشی ظاهر شدند، درگیری های بزرگ ایدئولوژیک به ظاهر فیصله پیدا کرده بود. دولت ها لیبرال، باز و مدرن بودند و کشورهای آنها هنوز آنقدر مملو از این نگرانی نبود که امروز به نظر می رسد. عبارت جنگ علیه تروریسم هنوز ابداع نشده بود، چین هنوز ظهور نکرده بود و اروپا در مسیر صحیح اتحاد همیشگی قرار داشت و از حمایت تنها قدرت روی زمین یعنی ایالات متحده برخوردار بود. این دهه ۱۹۹۰ بود.
چنین دنیایی اکنون از بین رفته است. امروز جهان با یک بیماری همه گیر در طی یک قرن روبرو شده که متعاقب رخدادهایی نظیر بحران بزرگ مالی سال ۲۰۰۸ ، فاجعه ۱۱ سپتامبر، جنگ ها در افغانستان و عراق، نقض خطوط قرمز در سوریه و ظهور ولادیمیر پوتین ، شی جین پینگ ، دونالد ترامپ و برگزیت رخ داده است؛ در نتیجه قدرت فوق العاده، عزت و احساس پیروزی اجتناب ناپذیر که غرب فقط چند دهه پیش به ارث برده بود ناگهان ناپدید شد. آیا به این ترتیب قرن آمریکایی به پایان می رسد و دوران چین آغاز می شود؟
برای درک آنچه اتفاق افتاده و چرایی اهمیت آن، با سیاستمداران، متخصصان سیاست خارجی و مقامات دولتی در ایالات متحده و بریتایا به گفت و گو نشستم. اگرچه در مورد سؤالات مربوط به زمان و چگونگی پایان دوره گذشته یا چگونگی تعبیر این اتفاقات برای آینده، اجماع کمی وجود دارد، اما یک درک مشترک آغاز به ظهور کرده است: دوران طلایی دهه ۹۰ هرگز دیگر آغاز نمی شود. مانند «روم» ادوارد گیبون که از نظر ساختاری برگشت ناپذیر و ناقص بود، و با اعتقاد متکبرانه به اسطوره خود، این برتری اجتناب ناپذیر به خطر افتاد.
از نظر بسیاری، چه راست افراطی چپ و چه پوپولیستی، هر چه بیشتر از دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ فاصله بگیریم، این دوره پر از نقص به نظر می رسد: جهانی شدن توربوشارژ، ورود به ظاهر بی هزینه چین در سازمان تجارت جهانی، ایجاد یک واحد پول مشترک اروپایی بدون ابزار لازم برای مدیریت آن، عدم تنظیم وام های کم هزینه، حمایت بی چون و چرا از حرکت آزاد کار و سرمایه، جنگ های بی پایان در خاورمیانه.
فروپاشی سریع نظم جهانی لیبرال دموکراتیک، بسیاری از ساکنان سابق آن را در غرب آسیب پذیر و از نظر سیاسی بی خانمان کرده است، با این حال طبق گفته های کارشناسان، همه گیری نیاز به فاصله گرفتن فوری از این زمان را نشان می دهد، نه بازگشت به آن. مشکلات امروز نتیجه اشتباهات آن دوران است.
اگر سال ۲۰۰۵ سالی باشد که می توانیم دنیای قدیم را در راه خروج خود ببینیم ، آنگاه سال ۲۰۰۸ سال اجرایی آن است. این سال سقوط بزرگ ، اولین بحران اقتصاد جهانی است. این سقوط نه تنها نقص ساختاری در اقتصادهای انفرادی را نشان می داد ، بلکه ساختار اقتصاد جهانی خود را نیز شامل می شود: وابستگی مالی، تحت حمایت دلار و توسط بانک مرکزی فدرال به عنوان وام دهنده به عنوان آخرین راه چاره و با زنجیره های عرضه بین المللی. این امر به قدرتمند شدن شتابزده G20 ، یک نخبه جدید جهانی منجر شد تا جهان را از افسردگی بالقوه دور کند. با این وجود ، پس لرزه های بحران مالی منجر به زیر سؤال بردن وجود یورو و توانایی دولت ها در حمایت از سطح زندگی شهروندان شد. این بحران همچنین وضعیت چین را به عنوان ابرقدرت دوم عصر ما، ملت ضروری دیگر، تأیید می کند.
روی هم رفته، این وقایع روشن می کنند که دنیای قدیم چنان از خود مطمئن بوده است که بذر بسیاری از چالش هایی که امروز با آن روبرو هستیم ، کاشته است ، مانند رقابت استراتژیک چین، انتقام جویی روسیه، عدم تعادل ناتو، تضادهای اتحادیه اروپا و انگلیس و بحران اعتماد به نفس و هویت آمریکا.
در دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ ، با اطمینان از ایدئولوژیک و قدرت ژئوپلیتیکی، غربی ها متوجه نمی شدند که دیوارهایی که از شهروندان خود محافظت می کنند به همان اندازه ضعیف هستند. نسل جدید رهبری که از موفقیتش آگاه شده بود، آنچه را که فکر می کردند پاسخ بهتری نسبت به آخرین فرمانداران یک امپراتوری لیبرال دموکراسی است، داشتند. اما آن براساس یک توهم ساخته شده بود.
در طی ۲۰ سال ، ما دریافته ایم که چند جانبه گرایی و مداخله گرایی لیبرال فقط راحت هستند، اما اساسی نیستند. آن ایدئولوژی و هویت هنوز برای مردم اهمیت دارد؛ اینکه اقتصاد جهانی شده متزلزل است و در نهایت، تسلط غربی اجتناب ناپذیر است. اکنون، در مواجهه با همه گیری کروناویروس، متوجه شده ایم که اقتصادها در سرتاسر جهان می توانند ۲۰ درصد در شبانه روز فروپاشند، زیرا یک بیماری عفونت تنفسی از خفاش به انسان در جایی از چین هجوم آورد.
من با لئون پانتا ، وزیر دفاع سابق ایالات متحده و مدیر سیا در زمان باراک اوباما ، و رئیس کارمندان کاخ سفید به سرپرستی بیل کلینتون صحبت کردم تا بتوانم دیدگاه کسانی را که در هر دو دوره خدمت کرده بودند، درک کنم. به باور او، جهان اکنون در حال گذر از «سلطنت دیگری از نرون» است و ایالات متحده در ماه نوامبر با انتخاب خود روبرو شده است: “این که آیا ما قصد داریم این کشور را بهبود بخشیم و آن را در مسیر صحیح قرار دهیم ، یا این که آیا ما همچنان یک کشور در حال سقوط خواهیم بود ، یک امپراتوری در حال سقوط.” (یک پاسخ بدبینانه تر می تواند این باشد که خود جو بایدن تقریباً در هر تصمیمی که از ۲۰ سال گذشته به کاهش هژمونی انحامیده، شرکت داشته باشد.)
هر یک از وقایع مهم که در طول دو دهه پس از چرخش قرن اتفاق افتاد، سیاست را تغییر داد. با گذشت زمان ، موج نارضایتی از برگزیت و دونالد ترامپ ، پوپولیسم چپ و راست – آغاز شده و اخیراً، در پی اقدامات جدید لیبرال در امثال امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه ظهور کرده است.
اکنون غرب مجبور شده است بحران بزرگ دیگری را تحمل کند که ممکن است در مقیاس و دامنه بزرگتر از ۱۱ سپتامبر و جنگ های متعاقب آن، بهار عربی، گسترش اتحادیه اروپا و بحران مالی باشد. پانتا در این خصوص گفت که در دو دهه پس از حملات ۱۱ سپتامبر ، دولت های متوالی آمریکایی – جمهوری خواه و دموکرات – تمرکز خود را از دست دادند، و حواس خود را به سمت داخل چرخانده و خلاء رهبری در دنیا را رها کردند که دشمنان از آن سوءاستفاده کردند.
به جای تدوین استراتژی برای جهانی که در حال ظهور است، ایالات متحده در دام مدیریت بحران، واکنش و برداشت و در نهایت عدم حفظ قدرت های رقیب در خطوط آمریکایی افتاد. جهان امروز پیامد همین ماجراست.
اخبار برگزیدهپیشنهاد ویژهسیاسیلینک کوتاه :