نئوم آتش زیر خاکستر دیگری برای شاهزاده

محمدعلی عبدو * مدت‌ها پیش خبری در رسانه‌ها دهان به دهان می‌چرخید که نه تکذیب شد و نه رسما تایید. محمد بن سلمان ولیعهد ماجراجوی سعودی با نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی برای حدود پنج ساعت دیدار کرده بود؛ در خاک عربستان و در شهر اسرارآمیز نئوم. تردید در قبول یا رد این خبر از سوی منابع رسمی دولتی، پیام بزرگی دارد: ایراد اینکه کسی از آل‌سعود، دست رییس دولت اسراییل را بفشارد، کجاست؟! عادی‌سازی روابط اساسا به همین معناست.

مسلما بیراه است اگر خیال نشست و برخاست علنی را داشته باشیم و لبخندهایی که مقامات دو کشور تحویل خبرنگاران بدهند و دور یک میز، ضیافتی آشکار برگزار کنند. ماجرا پیچیده‌تر است. حتی همین ملاقات هم احتمالا به عادی‌سازی فوری روابط ختم نمی‌شود. دو دشمن قدیمی با یک لبخند به دو دوست صمیمی بدل نخواهند شد حتی اگر از بهبود روابط‌شان فقط به اندازه یک مصافحه علنی باقی مانده باشد! قدم اول حدود چند ماه پیش برداشته شد؛ جایی که رسانه‌ها خبری از مسافرت پنهانی نتانیاهو را فریاد زدند اما نه بمبی در گوشه و کنار کشورهای عربی منفجر شد و نه قیام و شورشی در کار بود. مطلقا قصد ندارم اثبات کنم که آرمان مبارزه با صهیونیسم، زیر خرواری از خاک تاریخ دفن شده است اما دست‌کم باید بپذیریم که هیجان آرمان‌گرایانه نسل قبل با دغدغه‌های بومی و اقتصادی امروز جایش را عوض کرده. مثال می‌زنم؛ در همین پروژه نئوم که ماجرای ساخت یک ابرشهر پیشرفته در خاک عربستان و احتمالا اردن و مصر است، همه اعتراضات معطوف به ماجرای اخراج قبایل و بومیان سنتی این ناحیه می‌شود.

در همین منطقه تبوک که محل احداث پروژه‌های شهرسازی نئوم است، قبیله‌ای به نام «الحویطات»، سال‌هاست که سکونت دارد. حدود هفت ماه پیش که نیروهای نظامی آل‌سعود برای تخلیه روستا اقدام می‌کنند، مردی به نام «عبدالرحیم الحویطی» شروع به اعتراض می‌کند که اصلا دربار سعودی چه حقی دارد که ما را مجبور به کوچ و فرار از محل زندگی اجدادی‌مان کند. درگیری بالا می‌گیرد.

الحویطی ویدئوی کوتاهی منتشر می‌کند و در آن از مقاومت قبیله الحویطات رجز می‌خواند و خیال بن سلمان برای تخریب زندگی بومیان منطقه را خام می‌پندارد. چند روز بعد و بی‌مقدمه، نیروهای مسلح حکومتی این بار بدون هشدار قبلی وارد خانه الحویطی می‌شوند و همین مهمانان ناخوانده پس از قتل صاحب خانه، جسدش را رها می‌کنند و می‌روند. ویدئویی از این حمله ناگهانی نیز در یوتیوب و رسانه‌های دیگر موجود است. همچنین ویدئوی دیگری از مراسم تشییع جنازه الحویطی که جمعیت مردم را در حال تکبیر گفتن نشان می‌دهد و نیروهای امنیتی را فرو رفته در بغض و هراس، تصویر می‌کند.

بحث را موقتا متوقف می‌کنم؛ تاکید و اصرار اخیرم بر انتشار ویدئوهایی از این دست، ماجرایی دارد که گفتنی و خواندنی است. حقوق مدنی در عربستان، از بدو حضور آل‌سعود چنان آشکارا نادیده گرفته شده که احتمالا ارزش بازگویی ندارد. همگان مطلع هستند. برای فهم علت آن احتمالا باید دست به دامان نظریات جامعه‌شناسی سیاسی شد که مجال دیگری می‌طلبد. پیوند خوانش رادیکال و غیرقابل نفوذ از دین با سیاست، مدت‌هاست که اجازه تولد هیچ ‌گونه‌ای از مدنیت را به ریاض نمی‌دهد. با این وجود، دریغ از یک اعتراض علنی فراگیر! ترس و تطمیع حکومت، احتمالا مهم‌ترین عامل سکوت فعالان اجتماعی در عربستان باشد همچنان که به اعتقاد عده زیادی، همین دو عامل بود که ریاض را در سونامی بهار عربی، بدون تخریب قابل توجهی زنده نگه داشت. قصر امن سعودی‌ها اما متاثر از سه عامل مهم، حالا در آستانه فرو ریختن است: تناقض‌های حقوقی، خالی شدن خزانه و نهایتا شیوع ویروس مصرف‌گرایی رسانه‌ای.

بذر تناقض‌های حقوقی در خود خاندان سعودی کاشته شد. سال ۲۰۱۳ بود که واعظ معروف عرب به نام «فیضان القمضی»، در خانه به دختر پنج ساله خود تجاوز کرده بود و سپس با شکنجه‌های او، دخترش به قتل می‌رسد. محاکمه القمضی تنها با پرداخت خون‌بها (آن هم کمتر از مقداری که برای تجاوز و شکنجه یک پسر در نظر گرفته می‌شد!) خاتمه یافت. ملک عبدالله پس از جریان‌ساز شدن این خبر، اعلام می‌کند که یک کمپین اجتماعی برای حمایت از کودکان در معرض شکنجه ایجاد کرده که عبارت است از یک خط مخفی تلفنی برای اعلام خطر به مراکز انتظامی. پس از آغاز چنین پویشی، فعالان اجتماعی ریاض ضمن تحسین پادشاه‌شان، ابتدا از خود او سوال پرسیدند! از او پرسیدند حالا که قرار است حقوق فرزندان در مقابل بی‌رحمی والدین رعایت شود، بد نیست که ابتدا خود ملک عبدالله درباره سرنوشت دخترانش که پس از طلاق او از همسرش، در قصر سلطنتی حبس شدند توضیحی بدهد! توضیح بدهد که چرا به آنها هرگز اجازه داده نشد مادرشان را که حالا به لندن پناهنده شده بود، ببینند و حتی پاسپورت و مدارک هویتی دیگرشان را توقیف کرده بود. این درخواست آزادی دختران شاه حتی در دیدار ملک عبدالله با رییس‌جمهور آمریکا هم مطرح شد اما فرجامی نداشت. رفته‌رفته به مردم عربستان اثبات شد که تناقض‌های حکومتی- قضایی بیداد می‌کند. در واقع به مردم عربستان از دریای حقوق مدنی، صرفا به اندازه یک لیوان سهم داده شده بود که از قضا در همان یک لیوان هم قطره‌ای نجاست چکیده بود و بهره حقوقی مردم از بیخ و بن موجودیت نداشت. فقدان قانون خوب و اجرای خوب، هر دو بیداد می‌کرد.

خالی شدن خزانه، دومین عامل لرزش ستون‌های اقتدار سابق سعودی‌هاست؛ آنجا که جنگ فرسایشی یمن، فضای تنفس را برای ریاض گرفته و از سمت دیگر، سقوط قیمت نفت و ناامن شدن آرامکو (که احتمالا باعث اختلال در حضور تکنسین‌های خارجی شده) بحران را دوچندان می‌کند. آرامکو در گزارش سالانه‌ای که اخیرا منتشر کرده، رسما اعلام می‌کند که درآمدش در سال جاری، ۵۰ درصد کاهش یافته است. ولیعهد سعودی عمیقا در قیچی یمن و نفت، گرفتار شده و این ماجرا برای یک اقتصاد تمام‌نفتی، چیزی کم از فاجعه ندارد.

سومین عامل اما رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی هستند؛ مقصودم از گشودن این پرانتز بزرگ، شرح همین عامل اساسی بود که مدتی است کانال اصلی اعتراضات مردمی شده. حکایت دیگری برای تعریف دارم! «رائیف بدوی» نام نویسنده و وبلاگ‌نویس عرب است که در سال ۲۰۰۸، سایتی را تحت عنوان «سایت لیبرال عربستان» بنیانگذاری می‌کند؛ او در همین بستر شروع به انتشار مطالبی در مورد آزادی‌های اخلاقی و حتی برابری دینی می‌کند. همه ادیان را یکی می‌داند و از ارزش‌های اخلاقی دفاع می‌کند. چهار سال بعد و در سال ۲۰۱۲، بدوی به جرم انتشار همین مطالب و دفاع از برابری دینی، توسط محاکم قضایی سعودی مرتد اعلام می‌شود! او سپس به تحمل ۱۰ سال حبس و هزار ضربه شلاق محکوم می‌شود. حتی وکیل او که مطالبات حقوق بشری را برای موکل به رسانه‌ها می‌کشاند، به ۱۵ سال زندان محکوم شد. «انصاف حیدر» همسر بدوی در مصاحبه‌ای اعلام می‌کند شوهرش در لحظه دستگیری توسط نیروهای امنیتی فقط یک جمله را تکرار می‌کرده: «آنچه به سرمان می‌آورند را برای همه جهان برملا کن. اینها را به همه بگو!»

نگران اصلی سعودی‌ها دقیقا همین جاست. گویا از حدود یک دهه پیش، کمپینی با عنوان «به همه بگو»، در تمامی نقاط عربستان به سرعت در حال شیوع است بدون اینکه کسی دقیقا متوجه آن شده باشد. یک پویش ناخودآگاه و پنهانی اجتماعی که یک منطق واضح دارد: هر کس مطالب بیشتری از ظلم خاندان سعودی در رسانه‌های جهانی منتشر کند، قهرمان‌تر است!

این مسابقه یک بازنده بیشتر ندارد و آن هم حاکمان هستند.

به بحث اصلی برمی‌گردم؛ همان ماجرای مبارزه با بومیان تبوک برای پروژه نئوم و قتل عبدالرحیم الحویطی. اثبات شد که ویدئوهای منتشر شده از تخریب خانه‌های مردم روستا و آواره شدن‌شان، تبعاتی بیشتر از یک خشم عمومی معمولی دارد و قرار است همان مسابقه برای انتشار ظلم بن سلمان، با حرارت بیشتر در پرونده نئوم ادامه پیدا کند. گویا معضل این است که مردم و ریش‌سفیدان آل‌سعود، بن سلمان را تیشه‌ای می‌دانند که به ریشه سنت‌هایشان می‌خورد هر چند همه مطالبات، رنگ و بویی از اصلاح دارد اما باید دقت کنیم، اصلاحات یک معنی دارد و تخریب بافت‌های اجتماعی و اقتصادی، معنی دیگر. هر چند باور ندارم که این اعتراضات به قیام گسترده همگانی بدل شود و مثل حکایات عبرت‌آموز تاریخ، بن سلمان و خاندانش را به قعر چاه ببرد. در عوض به نظر می‌رسد یک کبریت کوچک، دور از چشم بقیه و در قلب جنگل انبوهی از درختان خشک روشن شده! اگر قرار باشد همین آتش ناچیز مهار نشود، جهنم عظیمی به پا می‌شود. اما زمان قابل توجهی لازم است؛ حکومت احتمالا با همین یکدندگی و رفتار قهرآمیزش، پروژه نوسازی را پیش می‌برد و حتی احتمالا به نتیجه ایده‌آلش برسد اما زمانی که این ملت عصبانی، مسلح به سلاح مدرنیته بشوند، معلوم نیست که انتهای این جدال، ختم به عافیت شود. به عبارت دیگر حتی اگر آل‌سعود پیش از مدرن‌سازی با سیل اعتراضات عمومی مواجه نشود، بعد از اتمام این پروژه‌ها، حتما با این بحران دست به گریبان خواهد شد.

اما شاه آینده چگونه می‌تواند از این بن‌بست بگریزد؟ راه فرارش کجاست؟ چگونه می‌تواند اعتماد ده‌ها شرکت بزرگ جهانی را که به بهانه‌های حقوق بشری از سرمایه‌گذاری در نئوم خودداری می‌کنند، جلب کند؟

بن سلمان باید به فکر یک تضمین اساسی باشد؛ یک تضمین محکم به بومیان منطقه که آنها را مطمئن کند که خللی به سبک زندگی‌شان وارد نمی‌شود. چیزی شبیه یک تعهد که برای پروژه‌های ساختمان‌سازی در نئوم، حتما از کارگران بومی محلی استفاده شود تا کمکی به اقتصاد در حال فروپاشی آنها باشد. بن سلمان باید در یک نمایش تمام‌عیار رسانه‌ای نشان دهد که حرف این گروه را می‌شنود و عجله‌اش برای ساخت هر چه سریع‌تر شهر نئوم، قرار نیست به قیمت تباه کردن مردم منطقه تمام شود. او باید رسما از مردم محلی ناحیه برای فعالیت‌هایش اجازه بگیرد و حتی ملاقاتی با نماینده محلی هر کدام از این قبایل ترتیب بدهد. همه این نمایش‌ها احتمالا خیال سرمایه‌گذاران را آسوده می‌کند؛ موضوعی که یکی از اضطراب‌های بزرگ بن سلمان است.

خیال سرمایه‌داران از اعتبار اجتماعی‌شان آسوده نیست. مدتی پیش بود که شرکت بزرگ تولیدکننده بازی‌های ویدئویی ریوت گیمز در رسانه‌های خود رسما شراکتش را در پروژه نئوم اعلام کرد. ۲۴ ساعت از این اعلام رسمی نگذشته بود که فشار توئیتری طرفداران این شرکت و سیل توهین‌ها و اعتراضات به آنها باعث شد این شرکت از حضور خود در پروژه انصراف دهد. عمده اعتراضات در محکومیت شراکت با یک رژیم ظالم خلاصه می‌شد که حقوق مردمش را آشکارا نادیده می‌گیرد. همین فضای عمومی رسانه‌ای بود که باعث شد سافت بانک ژاپن که از مدت‌ها پیش گمان حضورش در نئوم می‌رفت، در سکوت مطلق اعلام موضعی برای شراکتش نکند و از بازی کنار برود. زیمنس آلمان را هم به این لیست اضافه کنید.

ولیعهد جوان به خوبی می‌داند که اگر قرار باشد گیوتین مطالبات حقوق بشری غربی‌ها با رفتن ترامپ دوباره آغاز به کار کند، به عنوان اولین نفر سر او را جدا خواهد کرد! نشست اخیر جی۲۰ اثبات این ادعا بود که اروپایی‌ها دوباره ماجرای قتل خاشقجی و زندانیان سیاسی عربستان را به جریان انداخته‌اند و اصلا پیش از برگزاری جلسه، زمزمه تحریم نشست از سوی اروپایی‌ها مطرح بود. تا کمتر از دو ماه دیگر، جو بایدن هم به این لشکر مدعی اضافه خواهد شد و برای بار دیگر در یک دهه اخیر، عربستان در باتلاق عمیق حقوق بشر فرو می‌رود. تفاوت این دوران با گذشته این است که آل‌سعود همزمان با دو اهریمن دست به گریبان است: خزانه‌ای خالی و لیستی پر از نقض حقوق بشر! تصور کنید که درست در همین جنجال، آتش زیر خاکستر منازعات خانوادگی سعودی‌ها که بن‌سلمان دو سال پیش به راه انداخت، دوباره شعله بگیرد؛ بن نایف که احتمالا مترصد فرصتی برای انتقام است و مفتی‌هایی که احتمالا بدشان نمی‌آید به شاه جوان درس عبرت سنگینی بدهند!

در چنین شرایطی بن سلمان یک پناهگاه بیشتر ندارد: پدرش! او احتمالا در روزهای آتی، به آغوش کسی برمی‌گردد که چند سال پیش درصدد بود با هماهنگی شورای بیعت، از صحنه بازی خارجش کند. او به خوبی می‌داند پدرش ملک سلمان می‌تواند دست‌کم جلوی یک شورش خانوادگی را بگیرد. همین فضای تنفس هم غنیمتی است گرانبها که بن سلمان احتمالا از دست نخواهد داد. ملک سلمان نقش پررنگ‌تری بازی خواهد کرد و ولیعهد فعلا به مدیریت اوضاع اکتفا می‌کند. این سیاست به خوبی نشان داده شده و هر زمانی که مطالبات ضدصهیونیستی از دولت عربستان شدت گرفته، بن سلمان رسما اعلام کرده تابع سیاست‌های پدرش است. اولین بار نیست که بن سلمان این بازگشت به سنت را به نمایش می‌گذارد.

حکایت ملاقات نتانیاهو و ولیعهد سعودی در شهر نئوم، حکایت یک مدرن‌سازی دوجانبه است. بن سلمان که اساسا از سوی خاندان سعودی، به عنوان اولین مسوولیتش، مامور ایجاد یک اقتصاد غیرنفتی برای رسیدن به چشم‌انداز ۲۰۳۰ بود، حتی پس از ولیعهد شدنش، رسالت اولیه را فراموش نکرده است. او همچنان هر قدمی که برمی‌دارد با دغدغه تحقق رویای اقتصاد مستقل است؛ اقتصادی که به نفت وابسته نباشد. اساسا پروژه نئوم در همین راستا خواهد بود. او می‌خواهد از پهنای کشورش برای عمران و آبادانی و ساخت سازه‌های مدرن بهره‌برداری کند؛ کاری که سابقا هم ملک عبدالعزیز از طریق شرکت بن‌لادن کرده بود و پول زیادی بابت توسعه حرمین خرج کرده بود. توریسم مذهبی حالا قرار است با شهر نئوم، به توریسم غیرمذهبی بدل شود. این شهر ابرپیشرفته که در سال ۲۰۱۷ هم از تاکسی‌های پرنده آن در ریاض رونمایی شد، قصد دارد بیش از هر چیز سرمایه‌های خارجی را به بهانه ساخت‌و‌‌ساز و بعد از آن به بهانه توریسم جذب کند.

مدرن‌سازی شهر نئوم با مدرن‌سازی روابط خارجی ریاض همزمان است. اینها دو روی یک

سکه‌اند؛ همان‌طور که قرار است چهره این شهر نو شود، روابط عربستان با اسراییل و تمام منطقه در حال نوسازی است. بعید نیست در خلال همین دیدار پرحاشیه، معامله‌ای شکل گرفته باشد که اسراییل را در قبال عادی‌سازی روابط، متعهد به گرفتن رضایت اروپا و آمریکا برای کمک به عربستان کند. نتانیاهو شرایط بحرانی ریاض را به خوبی می‌داند. او احتمالا وعده داده که خشم غربی‌ها را از پرونده حقوق بشری عربستان کنترل می‌کند اما به عنوان بهای چنین خدمتی، عادی‌سازی روابط با ریاض را طلب کرده؛ پروژه‌ای قدیمی که هیچ کدام از پادشاهان سعودی جرات امضا کردن آن را نداشته‌اند. در شرایط کنونی که گرد و غبار نگرانی‌های حقوقی، قبیله‌ای و نهایتا آزادی‌خواهانه، تمرکز فعالان اجتماعی عرب را جلب کرده، بهترین زمان برای کوبیدن امضا پای معامله ریاض- اورشلیم است. دست‌کم با گذشت چند ماه از این دیدار، توالی وقایع نشان داده که حساسیت اجتماعی چندانی به این ملاقات نشان داده نشده و هنوز این مطالبه جنبه همگانی نیافته است. در حالی که اگر چنین نشستی در دهه ۶۰ و در دورانی که اسامه بن‌لادن در جده زندگی می‌کرد، رخ می‌داد، تا به حال چندین سفارت آمریکایی در گوشه و کنار دنیا منفجر شده بود و فریاد اعتراض مردم هم در مساجدشان پس از اتمام خطبه‌های انقلابی شیخ، به آسمان می‌رفت! این‌گونه نشده. اوضاع امن است و امان.

محمد بن سلمان با برنامه‌ای که شرح آن رفت بی‌شک قصد فرار از معرکه را دارد اما حتی اگر به سلامت بگریزد، نباید از یاد ببرد که آتش دیگری به جهنمی که زیر خاکستر حکومتش ساخته، اضافه کرده است.

* کارشناس مسائل بین‌الملل

اخبار برگزیدهیادداشت
شناسه : 167826
لینک کوتاه :
دکمه بازگشت به بالا