چنبره تهیدستی ابدی بر گرد ایران
محمدصادق جنانصفت * در دهه ۱۳۹۰ شاخصهای مهمی مثل تشکیل سرمایه، هزینه مصرفی سرانه دولت، تولید ناخالص داخلی سرانه و مصرف خصوصی سرانه روندی نزولی را تجربه کردهاند و کرونا در سال ۱۳۹۹ این روندهای نزولی را ادامهدار کرده است.
مطالعه بازار کار ایران نشان میدهد در دو فصل بهار و تابستان امسال به علت کرونا به ترتیب حدود یک میلیون و ۵۰۰ و یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر از شمار دارندگان شغل در ایران کشور کاسته شده است. بنابراین تقریبا نیمی از شغلهایی که در پنج سال تازهسپریشده پدیدار شده بود در دو فصل از بین رفت. مطالعه وضعیت رفاهی خانوارها نیز نشان میدهد در دو سال ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ درآمد سالانه خانوارها در اثر رکود تورمی روندی نزولی به خود گرفته است. در سال ۱۳۹۹ به دلیل رکود ناشی از کرونا درآمد سالانه خانوارهای روستایی به محدوده سال ۱۳۶۸ و درآمد سالانه خانوارهای شهری به مقدار آن در سال ۱۳۸۰ کاهش یافته است.
این اعداد و ارقام و اطلاعاتی که درباره مصرف سرانه برنج، گوشت قرمز، گوشت مرغ، شیر و ماست در سه سال منتهی به بهمن ۱۳۹۹ منتشر شده و مصرف سرانه کاهنده است را نشان میدهد یک پدیده تلخ ایران را تصویر میکند و آن، تهیدستتر و ناتوانتر و فقیرتر شدن شهروندان ایرانی به ویژه گروههای مزد و حقوقبگیر و بیکاران و اصناف خردهپای شهرنشین است. شوربختانه آمارها و اطلاعات منتشر شده آشکار نشان میدهد فقر در ایران نهادینه شده و پایههایش استوار شده و برای برگرداندن زندگی ایرانیان روی ریل افزایش رفاه باید کارهای بزرگ و درازمدتی انجام شود. تلخی داستان اینجاست که روند کاهنده آسایش و آرامش زندگی ایرانیان در دورهای رخ داده است که در آن دیدهایم درآمد به دست آمده از صادرات نفت سر به آسمان کشیده است.
ریشه دوانده در خاک ایران
بررسی همه سوهای رشد فقر در ایران از دهه ۱۳۸۰ نشان میدهد این یک مساله ساده نیست که راهحل آن نیز ساده باشد بلکه یک مساله چندلایه و تودرتو است و بر ساختار زندگی ایرانیان سوار شده و برای باز کردن گرههایی که بر ذهن و جان ایرانیان زده است، باید چند کار کرد؛ کار نخست و بدون چون و چرا این است که راه را برای بررسی بدون واهمه کارشناسان باز کرد. برخی کارشناسان و اقتصاددانان به صورت سربسته و به طور کلی پدیدار شدن این روزگار تیره را به پایان رسیدن منابع رفاهساز و رفاهزا نسبت میدهند. نیک میدانیم روزگاری بود که ایران به داشتن سرزمین پهناور و دارای خاک نیرومند و آبهای سرشار نامدار بود و نسبت آب و خاک نسبت مناسبی بود و تا همین دهههای اخیر نیمی از ایرانیان در روستاها ساکن بودند. این وضعیت راه را برای تامین غذا برای روستاییان آسان و برای شهرنشینان ممکن کرده بود.
حالا اما خاک ایران دیگر توانایی تولید مواد غذایی به اندازه جمعیت را ندارد و نیز منابع آب ایران روندی کاهنده را تجربه میکند. از سوی دیگر منابع صندوقهای بازنشستگی که در یک فرآیند زمانی در اندازههای قابل قبولی بود و میشد با تکیه بر این منابع، سطحی از رفاه را برای بازنشستگان آماده کرد نیز به دلایل گوناگون نیست شده و سهم آنها در تامین رفاه بازنشستگان هر سال کمتر و کمتر میشود. با همه تبلیغات فریبندهای که درباره پرداخت تسهیلات به فعالیتهای اقتصادی از سوی بانک مرکزی میشود، کارشناسان میدانند نظام بانکی در تامین منابع مالی مورد نیاز سرمایهگذاری ناتوان است و گلایههای فزاینده از این ناتوانی به شکلهای گوناگون ابراز میشود.
کارگران ایرانی که به دلایل تاریخی توانسته بودند کارفرمایان را وادار به قبول پرداخت سهم اصلی سازمان تامین اجتماعی کنند، اکنون نگران این منابع هستند. مدیران سازمان تامین اجتماعی ترسی ندارند هر روز بگویند صندوق کارگران خالی و خالیتر شده و به دولتی تکیه کردهاند که خودش سست و لرزان است. از سوی دیگر مجادله همین روزهای مجلس و دولت بر سر کسری بودجه ۱۴۰۰ نشان میدهد بودجه دولت زورش به اندازهای کاهنده بوده که نمیتواند خرج زندگی کارمندانش را تامین کند چه برسد به اینکه بخواهد عمران و آبادانی انجام دهد. کنار هم نهادن وضعیت درباره منابع بربادرفته نشان میدهد دیگر نمیتوان رفاه شهروندان ایرانی را با تکیه بر منابع یادشده افزایش داد.
این تازه در وضعیتی بود که تا همین دو سال پیش ایران نفت صادر میکرد و ارز آن را به ریال تبدیل کرده و برای کارکنان خود و سایر شهروندان رفاهی در اندازههای حداقلی فراهم میکرد. در همین روزگاری که در آن به سر میبریم به چشم میبینیم دستهای صندوقهای بازنشستگی بر بدن دولت گره خوردهاند و استوار و سفت آن را چسبیدهاند که بر زمین نیفتند. این در حالی است که نهاد دولت که باید نماد نیرومندی و پشت و پناه شهروندان باشد، خودش تکیه داده بر پایههای لرزان شبکه بانکی کشور است و تازه چشمی نیز به منابع دارد. نکته تلخ این است که ریههای همین شبکه بانکی پرسروصدای صندوق به دستگاه تنفس مصنوعی بانک مرکزی سنجاق شده است.
در چنین خشکسالی مالی و ورشکستگیهای پنهان نگه داشته، تنها نقطه سفت و چسبیده به واقعیت درآمدهای ارزی صادرات نفت بود که این یکی نیز تیر غیب تحریم پیکرش را زخمی کرده و به سختی و با بدبختی بخشی از درآمد آسان را با ترفندهای پیچیده به دست میآورد. به این ترتیب روند کاهنده تهیدستی و زایش بدبختی مادی شهروندان ایرانی گسترده، واقعی و بر هم فزاینده است. این روند کاهنده از دو سو تقویت میشود: رکود تولید و نرخهای شتابان تورم. نام این روزگاری که در آن گرفتار شدهایم دیگر رکود نیست بلکه ایستادن و جا ماندن از ترن رشد و گیر کردن در دام رشد صفر است و تا روزگار اینگونه میچرخد، ایرانیان تهیدستتر میشوند.
آیا راهی برای اینکه تهیدستی در ایران ابدی نشود، دیده میشود؟ بدون چون و چرا این راه هست و باید با چشمهایی بازتر و با آرامش و پرهیز از برخوردهای تلخ آن را دید. سربسته باید گفت این راه در زمین سیاست خارجی افتاده است و باید باز شود.
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :