داینامیک ناآرامی‌ها و اعتراضات روسیه

دکتر صلاح‌الدین هرسنی *   تجمعات و اعتراضات ضددولتی که از ۲۳ ژانویه در روسیه آغاز شده کماکان ادامه دارد. برخی از رسانه‌ها اعلام کرده‌اند مردم در بیش از ۱۲۰ شهر روسیه در این تجمعات شرکت داشتند و با توجه به سمت و سوی این اعتراضات غیرمنتظره نیست که چنین تظاهراتی در همین ابعاد و وسعت در آینده تداوم یابد و تکرار شود.

 این اعتراضات به ظاهر در حمایت از آلکسی ناوالنی راه‌اندازی شده؛ کسی که مستقیما ولادیمیر پوتین را به چالش می‌کشد و او را به سوء‌استفاده از قدرت متهم می‌کند و همین کنش ناوالنی کافی است که کرملین او را به چشم یک تهدید نگاه کند. واکنش مقامات کرملین در قبال این اعتراضات نیز به خوبی آشکار شده است و طبق انتظار مقامات دولتی راهی جز سرکوب مخالفان برای معترضان نیافتند.

آن‌گونه که برخی از خبرگزاری‌ها گفته‌اند، پلیس روسیه روز یکشنبه ۳۱ ژانویه بیش از چهار هزار نفر از هواداران آلکسی ناوالنی را که با وجود هوای بسیار سرد در سیبری، مناطق شرقی، مسکو و دیگر شهرها به خیابان‌ها آمده بودند، بازداشت کرد و حتی خیابان‌های منتهی به میدان لوبیانکا یعنی کانون اعتراضات در مرکز شهر مسکو را مسدود کرد. حال با توجه به دومینو و تکرار قریب‌الوقوع این اعتراضات ضددولتی، این پرسش به میان می‌آید که داینامیک چنین ناآرامی‌ها و اعتراضاتی چیست و آیا اساسا حمایت از آلکسی ناوالنی و تبدیل شدن آن به یک جنبش جدید ضددولتی می‌تواند شروعی برای پایان پوتینیسم و شروعی برای تحولات بهار مسکو باشد؟

از منظر علت‌شناسی، گذار روسیه به اقتدارگرایی علت اصلی ناآرامی‌ها و اعتراضات اخیر روسیه است و صرف راه‌اندازی تظاهرات و دومینوی آن به شهر‌های دیگر آن هم با هدف حمایت معترضان از آلکسی ناوالنی، در حکم تقلیل دادن ریشه و علل ماجرا و نیز تحلیل ساده مسائل جاری در روسیه است چراکه آلکسی ناوالنی تنها فرد منتقد و مخالفی نیست که در لیست سیاه ولادیمیر پوتین با سم مسموم شده است.

در گذشته نیز نام منتقدان فراوانی در لیست سیاه پوتین قرار داشته که او آنها را از صحنه قدرت و از مدار اپوزیسیون خارج کرده است. سرگئی اسکریپال و دخترش یولیا، پیوتر ورزیلوف فعال حقوق بشری، ولادیمیر کارا مورزا، امیلیان گبروف تاجر اسلحه، الکساندر پرپلیچنی کارآفرین تبعیدی روسی، آنا پولیتکوفسکایا روزنامه‌نگار منتقد، کارینا موسکالانکو وکیل آنا پولیتکوفسکایا، آلکساندر لیتوینینکو جاسوس وس سابق و منتقد دولت روسیه و یوری شیکوچیکین روزنامه‌نگار و سیاستمدار همگی در زمره مخالفان و چهره‌های مطرح اپوزیسیون ولادیمیر پوتین بوده‌اند که همه آنها به یک روش و مشخصا از طریق مسمومیت از صحنه قدرت خارج شده‌اند.

اگرچه مسمومیت و از صحنه خارج کردن همه این منتقدان دستمایه اعتراضاتی در روسیه شده است اما به نظر می‌رسد که قضیه آلکسی ناوالنی که او نیز سرنوشتی جز مسمومیت با سم برایش نوشته نشد، کمی جدی است و می‌تواند عامل شتاب‌زا و کاتالیزوری برای پایان پوتینیسم و سرآغاز جنبش ضددولتی و شروعی برای تحولات بهار مسکو باشد.

به عبارت دیگر آلکسی ناوالنی علت قریب اعتراضات نیست اما می‌تواند علت بعید باشد و علت قریب و داینامیک اصلی ناآرامی‌های روسیه همان اقتدارگرایی و رفتار‌های گریز از مرکز ولادیمیر پوتین است. از منظر تئوریک، نظام‌های سیاسی اقتدارگرا به آن دسته از نظام‌های سیاسی گفته می‌شود که در آن قدرت در دست شخص واحدی در قوه مجریه تمرکز می‌یابد بنابراین شخص رییس‌جمهوری یا نخست‌وزیر مبنا و محور اصلی تصمیم‌گیری است و همه مسائل کشور حول محور شخصیت او رقم می‌خورد. افزون بر این، در این گونه نظام‌ها، تا میزانی از مظاهر دموکراسی مانند برگزاری انتخابات و همچنین نمایش محدودی از آزادی‌های مدنی و سیاسی حفظ و رعایت می‌شود اما عرصه محدودی برای رقابت واقعی به منظور کسب قدرت در این نظام‌ها وجود دارد. انتخابات یک‌قطبی و تک‌حزبی و پایین بودن آستانه مدارا و تسامح در مواجهه با مخالفان و اپوزیسیون و برگزاری رفراندوم برای ریاست‌جمهوری تا سال ۲۰۳۶ همگی از نشانه‌های نظام سیاسی اقتدارگرایی است که در روسیه تحت صدارت ولادیمیر پوتین به کرات به نمایش درآمده است.

به این ترتیب و با نوع الگو‌های رفتاری و کنش‌هایی که از ولادیمیر پوتین دیده می‌شود، دیگر شکی باقی نمی‌ماند که او نه‌تنها وارث نظام سیاسی اقتدارگرایی بلکه نشانه اصلی آن است. البته پوتین ناسیونالیسم روسی و رویای تجدید تزاریسم را دستمایه این اقتدارگرایی می‌کند. البته اقتدارگرایی همه میراث ولادیمیر پوتین نیست. او مبدع الگوی جدیدی از پوپولیسم با محوریت پوتین- مدودف نیز بوده که در برخی کشور‌ها خود را تکثیر کرده است. قطعا الگوی چاوز- مادورو در ونزوئلا، الگوی اردوغان- ییلدریم در ترکیه و حتی الگوی احمدی‌نژاد- بقایی از آبشخور میراث پوتین مایه گرفته است.

به نظر می‌رسد سازماندهی اپوزیسیونی با محوریت ناوالنی و تداوم اعتراضات بتواند موجب تغییراتی اساسی در روسیه شود البته به شرط آنکه این اعتراضات به صورت مدنی برگزار شود و رادیکالیزه نشود. افزون بر این، هر گونه توفیق این جنبش به منظور عقب نشاندن پوتین، متضمن بازتعریف و ارائه مدلی جدید از الگویی دموکراتیک برای نظام سیاسی روسیه است و چنین جنبشی نباید به صرف نمایش هیجانات دموکراسی‌خواهانه آن هم از سوی اپوزیسیون‌های ناهمگن به اجرا درآید. قطعا همگنی اپوزیسیون‌ها در تحقق اهداف می‌تواند تا میزانی معطوف به نتیجه‌ای شود که معترضان به دنبال آن هستند. اما به نظر می‌رسد اپوزیسیون وقت حاضر به پیشوایی ناوالنی برای رسیدن به نقطه مطلوب و همگن، راه دشوار و درازی در پیش دارد و دشواری این کار بیش از همه ریشه دواندن پوتینیسم در سپهر سیاست روسیه است.

در واقع پوتین با اتکا به یکه‌سالاری خود به اعتماد به نفسی دست یافته که بعید است اعتراضاتی از جنس جنبش و اپوزیسیونی چون ناوالنی بخواهد او را به عقب‌نشینی وا دارد. همچنین پوتین در شکست جنبشی با محوریت ناوالنی در شرایط حاضر مستظهر به تجربه و نتایج انقلاب‌های مخملی در حیاط خلوت مسکو و همچنین ماجرای کریمه در قضیه اوکراین است. با وجود آنکه از فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ ما شاهد انقلاب‌های رنگی و مخملی در گرجستان، اوکراین و قیرقیزستان بوده‌ایم اما هر یک از دولت‌های غرب‌گرا در این کشور‌ها قدرت ایستادگی و تاب‌آوری در قبال دولت‌های روسی را نداشته و هر یک از مسند قدرت کنار گذاشته شدند. افزون بر این تجربه اعتراضات بلاروس نیز به پوتین آموخته است که چگونه بخواهد به قلع و قمع و سرکوب مخالفان و عقیم کردن اهداف و آرزو‌های آنان روی آورد. ترامپ در کاخ سفید نیست و قطعا اگر پوتین در کرملین نباشد، جهان زیباتر خواهد بود. حال باید دید جنبش ناوالنی می‌تواند کابوس و پایانی برای پوتینیسم باشد؟

* کارشناس مسائل بین‌الملل

اخبار برگزیدهیادداشت
شناسه : 169566
لینک کوتاه :
دکمه بازگشت به بالا