سهم اندک از بازار کار

 به گزارش جهان صنعت نیوز: به عقیده جمعیت‌شناس معاصر کینگزلی دیویس، جامعه معاصر یک انقلاب اجتماعی به مراتب مهم‌تری به نام انقلاب در نقش‌های جنسیتی را تجربه کرده است که بخش قابل توجهی از آن را می‌توان در تحولات پدید آمده در میزان اشتغال زنان و مشارکت روزافزون آنان در بازار کار مشاهده کرد. به عقیده وی، به ویژه در ممالک پیشرفته صنعتی معمولا مرسوم بود که از زنان می‌پرسیدند که همسرانشان برای تامین هزینه‌های خانواده به چه کاری اشتغال دارند.

درحالی که امروزه به طور فزاینده‌ای چنین سوالی از شوهران نیز پرسیده می‌شود. درعین حال، باید به این واقعیت مهم نیز اشاره کرد که چنین تغییراتی در نقش‌های جنسیتی (همچون روندهای خیره‌کننده اشتغال زنان) در دوره معاصر، که جهانی شدن از ویژگی‌های برجسته آن شناخته می‌شود منحصر به ممالک پیشرفته صنعتی نبوده بلکه طور فزاینده‌ای در کشورهای جهان سوم نیز کمابیش مشاهده می‌شود. این واقعیت را همچنین می‌توان با استفاده از پدیده انقلاب انتظارات فزاینده نیز تبیین کرد: بدین معنا که با بهره‌گیری از قدرت جهانگیر انواع گوناگون وسایل و تجهیزات ارتباطات، امروزه بسیاری از ممالک جهان سوم به تفاوت چشمگیر خود با سطح پیشرفت در ممالک توسعه‌یافته پی برده‌اند و به همین جهت همواره در تلاش هستند تا این تفاوت را کاهش داده و هر چه بیشتر خود را با ویژگی‌ها و شرایط یک سطح زندگی پیشرفته و مدرن نزدیک‌تر کنند.

با این همه، میزان اشتغال زنان در برخی کشورهای جهان به ویژه در منطقه خاورمیانه از جمله جامعه ما کماکان بسیار اندک است. بنابراین، پرسش اساسی در اینجا این است که چرا با وجود ایجاد و گسترش زمینه‌های مناسب اشتغال زنان (مانند گسترش تکنولوژی‌های جدید ارتباطات و جهانی شدن، افزایش تحصیلات و کاهش باروری)، این جوامع به ویژه کشور ما همچنان شاهد سطح پایین اشتغال زنان هستند؟ بررسی و تبیین تاریخی روند شتابان اشتغال زنان از نیمه دوم قرن بیستم به بعد در جهان نشان می‌دهد که یکی دیگر از مهم‌ترین عوامل موثر آن، افزایش نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان در خارج از خانه بوده است. بر همین اساس، پرسش کلیدی گزارش «رویکرد اجتماعی به اشتغال زنان در ایران» نیز معطوف به همین موضوع مهم است: نگرش ایرانیان نسبت به اشتغال زنان چگونه است؟ به عبارت دیگر، آیا وضعیت اشتغال زنان در جامعه ما را باید تابعی از نحوه نگرش ایرانیان به اشتغال زنان دانست؟ مهم‌ترین عناصر تعیین‌کننده نحوه نگرش نسبت به اشتغال زنان کدامند؟ به طور مشخص نحوه نگرش به اشتغال زنان تا چه حد تابعی از تعیین حد در زمینه نحوه نگرش به تحصیلات و محل سکونت شهری و روستایی است؟ شکاف نسلی تا چه ویژه در منطقه اشتغال زنان مهم و برجسته است؟ با توجه به اهمیت فراوان نقش و جایگاه دین به ویژه در خاورمیانه از جمله جامعه ما، آیا نحوه نگرش نسبت به اشتغال زنان تابعی از مولفه‌های مرتبط با دین و دینداری است؟ نتایج این گزارش نشان می‌دهد که در بین طیف‌های مختلف جمعیت ایرانی، عمده‌ترین گروه‌های موافق با اشتغال زنان، شامل جوانان، تحصیلکردگان دانشگاهی، مجردین و شهرنشینان هستند. همچنین دینداری افراد نیز بر نگرش آنها نسبت به اشتغال زنان تاثیر قابل ‌توجهی دارد.

الگوهای اشتغال

متداول‌ترین الگوی تبیین اشتغال زنان و مردان در چارچوب اقتصاد خانواده، مدل سنتی مرد، نان‌آور خانواده (یا مدل دستمزد خانوادگی) است که دارای ریشه‌های تاریخی عمیق و طولانی در جامعه بشری است و نظریه‌پردازان تئوری کارکردگرایی (فونکسیونالیسم) نیز در همین چارچوب به تبیین اشتغال زنان می‌پردازند. مطابق این الگوی رفتار اقتصادی، که نوعی تقسیم کار بر اساس جنس بین مردان و زنان است، مسوولیت اصلی تامین نیازمندی‌های خانواده مبتنی بر کار خارج از خانه در انحصار مردان است و زنان معمولا عهده‌دار وظایف خانگی و مراقبت از فرزندان هستند. برعکس، در تئوری تساوی جنسیتی مک دونالد (۲۰۰۰)، نقش‌های جنسیتی به مراتب فراتر از الگوی سنتی تقسیم کار بر اساس جنس بین مردان و زنان تعریف و تبیین می‌شود. در این تئوری، اشتغال زنان به طور قابل توجهی با دو عامل دیگر یعنی باروری و تحصیلات زنان در هم تنیده‌اند و برآیند آنها تصویر روشنی از تساوی جنسیتی به دست می‌دهد. در جوامع برخوردار از سطوح بالاتر تساوی جنسیتی، از آنجا که زنان فرصت‌های بیشتری در زمینه سرمایه‌گذاری روی افزایش تحصیلات و کنترل بر رفتار باروری خود دارند، عملا به شرایط و موقعیت‌هایی دست می‌یابند که می‌توانند با سهولت بیشتر و در سطح گسترده تری به اشتغال و کار خارج از خانه بپردازند. در نتیجه، علاوه بر باروری خیلی پایین و تحصیلات بالاتر، دسترسی به فرصت‌های شغلی بیشتر در بازار کار نیز می‌تواند از مهم‌ترین مشخصه‌های جوامع برخوردار از سطوح بالاتر تساوی جنسیتی تلقی شود.

در هر صورت، باید در نظر داشت که مقوله‌های مرتبط با هویت و نگرش در ابعاد گوناگون آن به ویژه هویت جنسیتی و نحوه نگرش نسبت به نقش‌های جنسیتی مانند الگوی مرد نان‌آور خانوار و اشتغال زنان به عنوان یک موهبت مقطعی تلقی نمی‌شوند بلکه از طریق نهادها و مکانیسم‌های متعدد و بر پایه یک فرآیند مستمر، شکل گرفته و درونی می‌گردند. این ایده اصلی به ویژه در تئوری‌هایی همچون تئوری جامعه‌پذیری و کنش متقابل نمادین مطرح شده است که دارای قدمتی طولانی در مطالعات و تحقیقات اجتماعی نیز است. به عقیده صاحب‌نظران برجسته این تئوری‌ها مانند تایلور (۲۰۰۳) و لیندسی (۲۰۱۵)، ما انسان‌ها از همان دوران کودکی از طریق نهادها و مکانیسم‌های متعدد فرآیند جامعه‌پذیری (مانند نهاد خانواده، گروه همالان، موسسات دینی، سیستم آموزشی)، انتظارات اجتماعی و استانداردهای فرهنگی جامعه را فرا می‌گیریم و برهمان اساس به تدریج با دیگران کنش متقابل برقرار می‌کنیم. از دیدگاه این صاحب‌نظران، ما انسان‌ها از همان کودکی یاد می‌گیریم که جامعه انتظارات و استانداردهای متفاوتی از دختر بچه‌ها و پسربچه‌ها دارد. تایلور (۲۰۰۳) این انتظارات و استانداردهای متفاوت را اصطلاح کدهای جنسیتی می‌نامد و معتقد است که ایدئولوژی جنسیتی از طریق همین کدهای جنسیتی (یعنی مجموعه منظمی از علائم و نشانه‌ها) درونی می‌شود. به عقیده این صاحب‌نظران از طریق مکانیسم‌های فرآیند جامعه‌پذیری نه تنها فرهنگ جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود بلکه هویت و نگرش افراد نسبت به جنسیت نیز شکل گرفته و درونی می‌شود.

مولفه‌های سنجش نگرش به اشتغال زنان

مهم‌ترین متغیر تابع یا وابسته در این گزارش به سه روش اصلی زیر مورد مطالعه و سنجش قرار گرفته است. در روش اول نحوه نگرش نسبت به اشتغال زنان در طیف چهارگانه (کاملا موافق، موافق، مخالف، کاملا مخالف) مورد سنجش قرار گرفته است و ترکیب دو گزینه اول (اعم از موافق و کاملا موافق) نشان‌دهنده نگرش مثبت به اشتغال زنان محسوب می‌شود. در این روش نحوه نگرش نسبت به نوع اشتغال زنان اعم از تمام وقت و نیمه وقت و همچنین نگرش مردان نسبت به همسر خودشان نیز مورد بررسی قرار گرفته است. در روش دوم از مدلی مبتنی بر طیفی از گویه‌ها و مولفه‌های متعدد برای سنجش نگرش جنسیتی است و در این گزارش آن دسته از این گویه‌هایی که مستقیما مرتبط با سنجش نگرش به اشتغال زنان است، مورد استفاده قرار گرفته‌اند که عبارتند از: مشارکت زن و شوهر در انجام کارهای داخل خانه و نگهداری فرزندان در صورت اشتغال زنان، فرصت برابر مرد و زن برای ارتقای شغلی و مدیریتی، تامین تسهیلات برای اشتغال زنان مانند مهدکودک و…، خوب و محترم بودن زن شاغل به اندازه زن غیرشاغل. در روش سوم نیز بر پایه یک رویکرد تطبیقی به مطالعه و بررسی جایگاه و اهمیت موضوع اشتغال زنان در مقایسه با سایر گزینه‌های مرتبط با اولویت‌بندی موضوعات زنان مانند تحصیلات، ازدواج و خانه‌داری نیز پرداخته شده است.

علاوه بر این، متغیرهای مستقل در تحقیق حاضر نیز شامل سه دسته عمده می‌شود: دسته اول، متغیرهای پایه جمعیت‌شناختی مشتمل بر سن، جنس، محل سکونت، تحصیلات. دسته دوم متغیرهای مرتبط با دینداری که در گزارش حاضر به سه روش مورد سنجش قرار گرفته است. ابتدا برای اندازه‌گیری سطوح دینداری از روش متداول در برنامه بین‌المللی پیمایش اجتماعی و از سوی محققین برجسته معاصر استفاده کرده‌ایم که پاسخگویان ارزیابی شخصی خودشان در خصوص سطح دینداری خویش را در یک طیف پنج‌گانه (خیلی زیاد، زیاد، کم، خیلی کم، اصلا) در پرسش‌نامه تحقیق اظهار کرده‌اند. سپس نگرش پاسخگویان نسبت به نوع حجاب و پوشش زنان در اماکن عمومی (شامل چادر، مقنعه، روسری، عدم موافقت با این انواع پوشش) و تصمیم‌گیری زنان در خصوص نوع حجاب و پوشش خودشان نیز در طیف چهارگانه (کاملا موافق، موافق، مخالف، کاملا مخالف) مورد سنجش قرار گرفته است.

همچنان که پیشتر نیز ذکر شد جمعیت نمونه تحقیق را تعداد ۵۲۰۰ نفر مردان و زنان ۱۵ ساله و بالاتر ساکن در نقاط شهری و روستایی شهرستان‌های اسفراین، اهواز، بابلسر، بجنورد، خرم آباد سقز، کامیاران، گنبد کاووس، محمودآباد و همدان تشکیل می‌دهند که ۱/۵۱ درصد آنها را جمعیت مردان و ۹/۴۸ درصد را نیز جمعیت زنان شامل می‌شوند. از نقطه نظر محل سکونت نیز ۸/۶۳ درصد جمعیت نمونه تحقیق ساکن نقاط شهری و بقیه آنها نیز ساکن نقاط روستایی هستند. میانه سنی جمعیت نمونه تحقیق نیز ۹/۳۱ سال است که با میانه سنی جمعیت کل کشور (حدود ۳۰ سال) تقریبا برابر و یکسان است. از نظر وضعیت تاهل نیز نزدیک به دوسوم جمعیت نمونه تحقیق را افراد متاهل و قریب به یک‌سوم را نیز افراد مجرد تشکیل می‌دهند و نسبت افراد بی‌همسر در اثر طلاق و در اثر فوت همسر نیز بسیار ناچیز (به ترتیب، ۶/۱ درصد و ۳/۲ درصد) است. توزیع جمعیت نمونه تحقیق بر حسب سطح تحصیلات نشان می‌دهد که کمتر از ۱۰ درصد بی‌سواد، ۲۰ درصد تحصیلات ابتدایی و راهنمایی، ۴۰ درصد تحصیلات دیپلم و فوق‌دیپلم، حدود ۳۰ درصد نیز دارای تحصیلات سطح کارشناسی و بالاتر هستند.

ارزیابی نگرش‌های موجود

بررسی‌های انجام‌شده نشان می‌دهد که اکثریت جمعیت نمونه تحقیق یعنی نزدیک به سه‌چهارم آنها دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند. بررسی این الگوی کلی برحسب متغیر جنس نشان می‌دهد که اگرچه اکثریت هم مردان و هم زنان با اشتغال زنان موافق هستند، اما زنان به مراتب بیش از مردان دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند. بیش از چهارپنجم زنان و تنها دوسوم مردان دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند. علاوه بر این، نحوه نگرش نسبت به نوع اشتغال زنان نیز نشان می‌دهد که کمتر از یک دهم افراد دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال تمام وقت زنان هستند، در حالی که قاطبه آنها یعنی ۹۲ درصد موافق اشتغال نیمه وقت زنان هستند.

مطابق تجزیه و تحلیل‌های این گزارش، سه نکته عمده زیر را می‌توان بر پایه این‌گونه‌های چهارگانه استنباط کرد. اول آنکه به طور کلی اکثریت جمعیت نمونه تحقیق (بیش از دوسوم) دارای نگرش مثبت نسبت به این‌گونه‌های چهارگانه مرتبط با اشتغال زنان (مشتمل بر مشارکت زن و شوهر در انجام کارهای داخل خانه و نگهداری فرزندان در صورت اشتغال زنان، فرصت برابر مرد و زن برای ارتقای شغلی و مدیریتی، تامین تسهیلات برای اشتغال زنان مانند مهدکودک و…، خوب و محترم بودن زن شاغل به اندازه زن غیرشاغل) هستند. دوم آنکه میزان و شدت نگرش مثبت نسبت به این گویه‌های چهارگانه اشتغال زنان متفاوت است. این تفاوت زمانی برجسته‌تر می‌شود که متغیر جنس را نیز در نظر بگیریم. بدین معنا که اگرچه اکثریت هم مردان و هم زنان کماکان با این‌گونه‌های چهارگانه اشتغال زنان موافق هستند، اما در تمامی این گویه‌های چهارگانه زنان به مراتب بیش از مردان دارای نگرش مثبت‌ثری هستند.

به عنوان مثال، بیشترین نگرش مثبت معطوف به گویه «تامین تسهیلات برای اشتغال زنان مانند مهدکودک و غیره» است، به طوری که نزدیک به ۹۰ درصد زنان و حتی حدود ۸۰ درصد مردان نیز دارای نگرش مثبت نسبت به این‌گونه هستند. برعکس، کمترین نگرش مثبت معطوف به گویه «فرصت برابر مرد و زن برای ارتقای شغلی و مدیریتی» است، بدین معنا که کمتر از دوسوم مردان دارای نگرش مثبت نسبت به این گویه هستند. در حالی که کماکان بیش از سه‌چهارم زنان با این گویه موافق هستند. سوم آنکه یک تفاوت جالب توجه دیگر نیز مربوط به گویه «مشارکت زن و شوهر در انجام کارهای داخل خانه و نگهداری فرزندان آن گاه که هر دو در کارهای خارج از خانه شاغل هستند» است. اگرچه اکثریت مردان با این‌گونه موافق هستند، اما کماکان نزدیک به یک‌سوم مردان با آن مخالف هستند. به عبارت دقیق‌تر، نسبت مردانی که به عدم مشارکت مردان در انجام کارهای خانه در صورت اشتغال زنان معتقد هستند، تقریبا دو برابر بیشتر از نسبت آن در بین زنان است.

جدول ۱. نگرش مثبت نسبت به گویه‌های مرتبط با اشتغال زنان برحسب جنس پاسخگویان

گویه‌ها

مرد

زن

مرد و زن

اشتغال زنان در کارهای خارج خانه

۶۵

۸/۸۰

۹/۷۲

اشتغال زنان خودشان- پاسخگویان مرد

۱/۵۹

مشارکت مردان در کارهای خانه در صورت اشتغال زنان

۵/۷۱

۵/۸۵

۴/۷۴

فرصت برابر مرد و زن برای ارتقای شغلی و مدیریتی

۳/۶۱

۳/۷۶

۸/۶۹

تامین تسهیلات برای اشتغال زنان مانند مهدکودک و غیره

۸/۷۹

۹/۸۶

۳/۸۳

خوب و محترم بودن زن شاغل به اندازه زن غیرشاغل

۳/۷۸

۵/۸۴

۴/۸۱

تحصیلات به عنوان مهم‌ترین اولویت زنان

۳۷

۴۷

۴۲

ازدواج به عنوان مهم‌ترین اولویت زنان

۳/۴۱

۸/۳۰

۱/۳۶

اشتغال به عنوان مهم‌ترین اولویت زنان

۲/۱۰

۸/۱۳

۱۲

نوع اشتغال زنان: تمام وقت/نیمه وقت

اشتغال تمام وقت زنان

۸/۷

۹/۷

۹/۷

اشتغال نیمه وقت زنان

۲/۹۲

۱/۹۲

۱/۹۲

 

تعیین‌کننده‌های جمعیت شناختی

همچنان که پیش‌تر نیز اشاره شد نتایج این گزارش نشان داده که نحوه نگرش به اشتغال زنان تابعی از متغیر جنس است به طوری که زنان بیش از مردان با اشتغال زنان موافق هستند. نتایج تجزیه و تحلیل‌های آماری  در خصوص نگرش به اشتغال زنان به تفکیک جنس نیز نشان می‌دهد که میزان موافقت با اشتغال زنان حاکی از تفاوت معنادار نگرش زنان و مردان است، بدین معنا که زنان بیش از مردان با اشتغال زنان موافق هستند. علاوه بر این، تجزیه و تحلیل‌های گزارش حاضر نشان می‌دهد که سایر متغیرهای جمعیت شناختی نیز دارای تاثیرات تعیین‌کننده‌ای روی نحوه نگرش به اشتغال زنان هستند که مهم‌ترین نتایج تجزیه و تحلیل‌های این تحقیق به شرح زیر ارائه می‌گردد.

متغیرهای محل سکونت، وضعیت شغلی و تاهل

یافته‌های این گزارش نشان می‌دهد که متغیرهای محل سکونت، وضعیت شغلی و تاهل دارای نقش تعیین‌کننده‌ای روی نحوه نگرش به اشتغال زنان هستند بدین معنا که شهرنشینان بیش از روستاییان و مجردین نیز بیش از متاهلین دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند. نتایج تجزیه و تحلیل‌های آماری نیز تایید می‌کند که این دو متغیر دارای تاثیرات معنی‌داری روی نحوه نگرش به اشتغال زنان هستند، یعنی شهرنشینان بیش از روستانشینان با اشتغال زنان موافق هستند و افراد مجرد نیز بیش از افراد متاهل موافق با اشتغال زنان در خارج از منزل هستند. علاوه بر این، تاثیر دو متغیر محل سکونت و وضعیت تاهل را زمانی می‌توان بیشتر و دقیق‌تر درک کرد که به طور همزمان متغیر جنس نیز در نظر گرفته شود. با این توصیف بالاترین و قوی‌ترین نگرش مثبت را می‌توان در بین زنان شهرنشین و کمترین میزان آن را نیز در بین مردان روستانشین مشاهده کرد: بیش از چهارپنجم زنان شهری و کمتر از دوسوم مردان روستایی دارای نگرش مثبت به اشتغال زنان هستند. تاثیر به مراتب تعیین‌کننده‌تر متغیر جنس (در مقایسه یا متغیر محل سکونت) به حدی است که حتی زنان روستایی نیز به مراتب بیش از مردان شهری با اشتغال زنان موافق هستند.

مثال دیگر مربوط به متغیر وضعیت تاهل است. بیشترین و قوی‌ترین نگرش مثبت به اشتغال زنان مربوط به دختران و زنان مجرد است به طوری که قاطبه چشمگیر یعنی ۹۰ درصد آنها دارای نگرش مثبت به انتقال زنان هستند در حالی که کمترین میزان آن مربوط به مردان متاهل است. کمتر از دوسوم آنها دارای نگرش مثبت به اشتغال زنان هستند. در هر صورت در این جا نیز حتی زنان متاهل بیش از مردان مجرد با اشتغال زنان موافق هستند که منعکس‌کننده این نکته است که متغیر جنس (در مقایسه با متغیر وضعیت تاهل) نیز دارای نقش به مراتب تعیین‌کننده‌تری روی نحوه نگرش نسبت به اشتغال زنان است.

وضعیت شغلی افراد نیز نقش تعیین‌کننده‌ای روی نحوه نگرش آنها نسبت به اشتغال زنان ایفا می‌کند. شاغلان تا حدودی بیش از غیرشاغلان دارای نگرش مثبت به اشتغال زنان هستند. البته بررسی این متغیر با در نظر گرفتن همزمان متغیر جنس مبین دو الگوی کاملا متفاوت است. از یک سو، وضعیت شغلی مردان تاثیر برجسته‌ای بر نگرش آنها بر اشتغال زنان ندارد به طوری که همچنان حدود دوسوم مردان (خواه شاغل و خواه غیر شاغل) با اشتغال زنان موافق هستند. از سوی دیگر، وضعیت شغلی زنان دارای تاثیرات تعیین‌کننده‌ای بر نحوه نگرش آنها به اشتغال زنان است به طوری که زنان شاغل به مراتب بیش از زنان غیرشاغل با اشتغال زنان موافق هستند، بنابراین می‌توان نتیجه‌گیری کرد که قاطبه زنان شاغل از تجربه انتقال خود راضی هستند به طوری که قاطبه آنها یعنی ۹۰ درصد یا اشتغال زنان موافق هستند. ضمن آنکه، حتی اکثریت زنان غیرشاغل (یعنی، بیش از سه‌چهارم زنان تفسیر شاغل) نیز دارای نگرش مثبت به اشتغال زنان هستند. علاوه بر این، در اینجا نیز تاثیر به مراتب تعیین‌کننده‌تر متغیر جنس (در مقایسه با متغیر وضعیت شغلی) مشهود است زیرا که حتی زنان غیرشاغل نیز بیش از مردان شاغل با اشتغال زنان موافق هستند. اگرچه همبستگی میان وضعیت شغلی و نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان، ضعیف است ولی این تفاوت معنادار است به طوری که افراد شاغل به طور معناداری موافقت بیشتری با اشتغال زنان دارند تا افراد غیرشاغل.

سطح تحصیلات

نحوه نگرش به اشتغال زنان به طور قابل ملاحظه‌ای تابعی از سطح تحصیلات است بدین معنا که هرچه سطح تحصیلات افراد افزایش می‌یابد بر شدت نگرش مثبت آنها نسبت به اشتغال زنان نیز افزوده می‌شود. به عنوان مثال، کمترین میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان در بین بی‌سوادان مشاهده می‌شود به طوری که کمتر از نیمی از آنها با اشتغال زنان موافق هستند، در حالی که این میزان در بین باسوادان به حدود دوسوم افزایش یافته و نهایتا نیز در بین افراد دارای تحصیلات عالی به بالاترین میزان افزایش می‌یابد. به طوری که بیش از چهارپنجم تحصیلکردگان دانشگاهی با اشتغال زنان موافق هستند. به عبارت دقیق‌تر، میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان در بین افراد دارای تحصیلات عالی دانشگاهی دو برابر بیشتر از میزان آن در بین بی‌سوادان است. علاوه بر این، هرچه میزان تحصیلات پاسخگویان بالاتر باشد، نگرش آنان نسبت به اشتغال زنان مثبت‌تر است. همچنین سطح تحصیلات پاسخگویان تقریبا ۶ درصد پیش‌بینی نحوه نگرش آنان نسبت به اشتغال زنان را بهبود می‌بخشد.

مهم‌تر آن که، بررسی میزان تاثیرگذاری سطح تحصیلات روی نحوه نگرش به اشتغال زنان برحسب متغیر جنس نشان می‌دهد که هم در جمعیت مردان و هم در جمعیت زنان، الگوی فوق‌الذکر صدق می‌کند بدین معنا که بالا رفتن سطح تحصیلات باعث افزایش میزان نگرش مثبت هم مردان و هم زنان نسبت به اشتغال زنان می‌شود. تاثیر تعیین‌کننده متغیر جنس را نیز کماکان می‌توان مشاهده کرد زیرا در هر یک از سطوح تحصیلات، زنان کماکان بیش از مردان با اشتغال زنان موافق هستند. به عنوان مثال، حتی در بین بی‌سوادان کماکان نیمی از زنان دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند، در حالی که این نسبت در جمعیت مردان به مراتب پایین‌تر یعنی کمتر از دوپنجم است. این شکاف جنسیتی را می‌توان در سطوح تحصیلات عالی نیز شاهد بود. اگرچه بیشترین و قوی‌ترین میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان در جمعیت مردان مربوط به مردان دارای تحصیلات عالی دانشگاهی است به طوری که در حدود چهارپنجم آنها با اشتغال زنان موافق هستند، اما این نسبت در بین جمعیت زنان دارای تحصیلات عالی دانشگاهی به مراتب بیشتر است بدین معنا که قاطبه چشمگیر آنها یعنی بیش از ۹۰ درصد دارای نگرش مثبت به اشتغال زنان هستند.

متغیر سن

آیا نحوه نگرش افراد نسبت به اشتغال زنان تابعی از سن آنهاست؟ در پاسخ به این پرسش کلیدی، یافته‌های گزارش حاضر به خوبی نشان می‌دهد که متغیر سن دارای نقش تعیین‌کننده‌ای روی نحوه نگرش نسبت به اشتغال زنان است بدین معنا که بالاترین و قوی‌ترین نگرش مثبت به اشتغال زنان در بین جوانان و افراد بالنسبه کم سن و سال مشاهده می‌شود. به طوری که حدود چهارپنجم جوانان ۲۹- ۱۵ ساله با اشتغال زنان موافق هستند. اما همزمان با بالا رفتن سن، شاهد روند نزول نسبی میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان هستیم که نهایتا در بین مسن‌ترین گروه سنی به کمترین و پایین‌ترین میزان تنزل می‌یابد. به طوری که فقط حدود نیمی از افراد بالای ۵۰ساله با اشتغال زنان موافق هستند. این الگو هم بر جمعیت مردان و هم بر جمعیت زنان صدق می‌کند. با این همه، در اینجا نیز شکاف جنسیتی فوق‌الذکر کماکان مشهود است بدین معنا که در هر یک از گروه‌های سنی، زنان بیش از مردان دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند. به عنوان مثال، بیش از چهارپنجم دختران و زنان جوان ۲۴- ۲۰ ساله موافق اشتغال زنان هستند، در حالی که این نسبت فقط دوسوم پسران و مردان جوان ۲۴- ۲۰ ساله را شامل می‌شود. این شکاف جنسیتی را می‌توان در سنین بالاتر نیز مشاهده کرد. مثلا، حتی سه‌چهارم زنان مسن بالای ۴۵ساله دارای نگرش مثبت به اشتغال زنان هستند، در حالی که این نسبت تنها کمتر از دوسوم مردان مسن بالای ۴۵ ساله را در‌بر می‌گیرد. با افزایش سن پاسخگویان، میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان نیز کاهش می‌یابد. همچنین آگاهی از سن پاسخگویان، دو درصد امکان پیش‌بینی نگرش آنان نسبت به اشتغال زنان را افزایش می‌دهد.

مولفه‌های دینداری

یکی از پرسش‌های کلیدی این است که آیا نحوه نگرش افراد نسبت به اشتغال زنان تحت تاثیر نگرش‌های دینی و دینداری آنهاست؟ در پاسخ به این پرسش کلیدی و مطابق نتایج تجزیه و تحلیل‌های این گزارش می‌توان نکات عمده زیر را استنباط کرد. سطح دینداری تاثیر تعیین‌کننده‌ای روی نحوه نگرش به اشتغال زنان دارد به طوری که یک رابطه کمابیش معکوس بین این دو متغیر وجود دارد. این الگو را می‌توان به طور کاملا برجسته‌تری در دو سوی متفاوت دینداری استنباط کرد. بدین معنا که در یک سو، کمترین میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان را می‌توان در میان کسانی مشاهده کرد که از بالاترین سطح دینداری (دینداری در حد خیلی زیاد) برخوردارند به طوری که کمتر از دوسوم آنها با اشتغال زنان موافق هستند. از سوی دیگر، سه‌چهارم افراد دارای دینداری در حد کم و فاقد دینداری (اصلا) دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند، گرچه همبستگی معناداری میان میزان دینداری افراد و نگرش آنان به اشتغال زنان وجود دارد ولی این ارتباط چندان قوی نیست. همچنین میزان دینداری پاسخگویان، در حدود دو درصد پیش‌بینی نگرش آنان نسبت به اشتغال زنان را بهبود می‌بخشد. علاوه بر این، تجزیه و تحلیل‌های این گزارش نشان می‌دهد که هرچه افراد به حجاب پوشیده‌تر مانند چادر معتقد باشند، گرایش آنان به پذیرش اشتغال زنان کمتر و ضعیف‌تر می‌شود. برعکس، هرچه اعتقاد افراد به سوی انواع ملایم‌تر حجاب و پوشش زنان مانند روسری سوق می‌یابد، این گرایش به سمت پذیرش اشتغال زنان نیز بیشتر و قوی‌تر می‌شود. به عبارت دقیق‌تر، کمترین میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان در بین کسانی مشاهده می‌شود که به پوشیده‌ترین نوع حجاب یعنی چادر اعتقاد دارند به طوری که حدود دوسوم آنها با اشتغال زنان موافق هستند و یک‌سوم آنها نیز اساسا دارای نگرش منفی و مخالف با اشتغال زنان هستند. در حالی که، بالاترین میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان در بین افراد معتقد به انواع ملایم‌تر حجاب مشاهده می‌شود بدین معنا که نزدیک به سه‌چهارم معتقدین به حجاب و پوشش مقنعه و بیش از چهارپنجم معتقدین به حجاب و پوشش روسری دارای نگرش مثبت به اشتغال زنان هستند.

رویکرد زنان نسبت به پوشش

نحوه نگرش افراد نسبت به اشتغال زنان به طور چشمگیری تحت تاثیر رویکرد آنان به تصمیم‌گیری زنان درباره پوشش خودشان است. در واقع، این متغیر دارای بیشترین و قوی‌ترین تاثیر روی نحوه نگرش نسبت به اشتغال زنان است زیرا در میان تمامی متغیرهای مورد نظر در تجزیه و تحلیل‌های این گزارش، کمترین میزان نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان در این متغیر (یعنی، رویکرد افراد به تصمیم‌گیری‌ زنان درباره پوشش خودشان) است. کمتر از نیمی از کسانی که «کاملا مخالف» با چنین تصمیم‌گیری‌ای هستند، دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند و به عبارت دیگر، بیش از نیمی از آنان دارای نگرش منفی و مخالف با اشتغال زنان هستند. برعکس، بالاترین میزان نگرش مثبت به اشتغال زنان متعلق به کسانی است که کاملا موافق با چنین تصمیم‌گیری‌ای هستند. این الگو هم بر جمعیت مردان و هم بر جمعیت زنان صدق می‌کند. به عنوان مثال، میزان نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان در بین مردانی که با چنین تصمیم‌گیری‌ای کاملا موافق هستند بیش از دو برابر میزان آن در بین مردانی است که کاملا مخالف با چنین تصمیم‌گیری‌ای هستند. علاوه بر این ارتباط معناداری بین رویکرد افراد به تصمیم‌گیری زنان درباره نوع پوشش خودشان و نحوه نگرش آنها نسبت به اشتغال زنان وجود دارد. همچنین با دانستن عقیده پاسخگویان در خصوص تصمیم‌گیری زنان درباره نوع پوشش خود، در حدود ۹ درصد پیش‌بینی نگرش آنان به اشتغال زنان بهبود می‌یابد.

در مجموع، ارتباط میان متغیر تصمیم‌گیری زنان درباره نوع پوشش خودشان با نگرش به اشتغال زنان بیش از سایر متغیرهاست. بعد از آن بیشترین همبستگی به ترتیب مربوط به متغیر تحصیلات و جنسیت است. متغیرهای محل سکونت و وضعیت شغلی دارای تاثیرات بالنسبه کمتری روی نحوه نگرش به اشتغال زنان هستند. نکته چهارم نیز معطوف به تفاوت‌های جنسیتی ناظر بر الگوهای سه‌گانه فوق‌الذکر است. بدین معنا که در تمامی تجزیه و تحلیل‌های این بخش در زمینه نقش مولفه‌های مرتبط با دین و دینداری روی نحوه نگرش نسبت به اشتغال زنان، همواره زنان به مراتب بیش از مردان دارای نگرش مثبت به اشتغال زنان هستند. نکته به مراتب جالب‌تر اینکه حتی یک مورد استثنای نقض‌کننده این الگو وجود ندارد. مثلا، حتی در بین مردان و زنان دارای دینداری در حد خیلی زیاد با معتقد به پوشش چادر و یا کاملا مخالف با تصمیم‌گیری زنان درباره پوشش خودشان نیز این الگو صدق می‌کند. بدین معنا که در بین تمامی این گروه‌ها زنان بیش از مردان دارای نگرش مثبت نسبت به اشتغال زنان هستند.

اخبار برگزیدهاقتصاد کلانپیشنهاد ویژه
شناسه : 184925
لینک کوتاه :
دکمه بازگشت به بالا