برآمد آشتی با صندوق رای
علی فراستی * ۲۴ سال قبل در چنین روزهایی جامعه مملو از هیجان بود چرا که برای اولین بار در نزدیک به دو دهه یک نامزد انتخابات ریاستجمهوری حرف دل رایدهندگان را بیان میکرد. اینک در شرایطی که هیجان اندکی قبل از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ دیده میشود، بجاست به بازنگری واقعه دوم خرداد ۱۳۷۶ از منظری متفاوت پرداخت.
در روز جمعه دوم خرداد سال ۱۳۷۶ و در کمال شگفتی بسیاری از هموطنان و همچنین بسیاری از مردم جهان، بیش از ۲۰ میلیون نفر از شرکتکنندگان در هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری به آقای محمد خاتمی رای دادند تا رییس بعدی قوه مجریه ایران باشد. این تعداد شرکتکننده در یک انتخابات از زمان اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۵۸ بیسابقه بود.
برخلاف پیشبینیها محمد خاتمی بر رقیبش (علیاکبر ناطقنوری) در آن انتخابات پیروز شد. گویی مردمی که در دو دهه پیش به دلایل گوناگون از هر نوع مشارکت سیاسی و حتی اجتماعی پرهیز میکردند مجالی برای ابراز وجود یافتند. برای نخستینبار پس از انقلاب۵۷، مردم خود را رویارو با امکان انتخاب دیدند. شگفتزدگی به تدریج جای خود را به شور و شوق داد و شور و شوق بسیاری جانهای خسته و فرسوده و بیزار از سیاست را هم به میدان آورد. حاکمیت که تا آن زمان یکدست تلقی میشد، گسستهای جدی خود را در منظر همگان عیان کرد.
در آن دوره از انتخابات ریاستجمهوری، حدود ۸۰ درصد از واجدین شرایط در انتخابات شرکت کردند. از مجموع ۲۹ میلیون و ۱۴۵ هزار و ۷۵۴ رای، نزدیک به ۷۰ درصد (۱۸۷/۰۷۸/۲۰) به خاتمی رای دادند و رقیب او، ناطق نوری تنها ۲۵ درصد آرا (۸۵۹/۲۴۲/۷) را به دست آورد. دو نامزد دیگر مورد تایید حکومت زیر سه درصد رای آوردند.
مهمترین وجه پایدار آن، خروج رقابتهای سیاسی از حلقه بسته داخل نظام بود. در سالهای پس از ۱۳۶۰ با وجود تمهیدات گسترده حکومت، انتخابات اساسا حاصل «جنگ قدرت و کشمکش جناحهای نظام» با «کنش افکار عمومی و نیروهای منتقد و مخالف» است.
عاملیت و جایگاه مردم
هویتیابی جمعی که در دوم خرداد ۷۶ شکل گرفت را شاید بتوان بزرگترین میراث این رویداد سیاسی تا آن تاریخ دانست. تغییر از طریق صندوقهای رای در فضای سخت و متصلب سیاسی آن روز ایران نه فقط برای رایدهندگان قابل تصور نبود بلکه حتی شخص محمد خاتمی به عنوان کاندیدای پیروز انتخابات هم هیچ امیدی به توفیق خود نداشت. او شکستی آبرومندانه به نیت تشکیل اقلیتی قدرتمند از نیروهای تحولخواه را واقعیترین گزینه میدانست و حامیان سیاسیاش هم چیزی فراتر از این انتظار نداشتند.
پیروزی ناباورانه خاتمی به بدنه اجتماعی سرخورده و مایوس از تغییر جان بخشید و انرژیای که از آن آزاد شد در دانشگاهها «احزاب» سینماها و رسانهها به وضوح قابل رویت بود.
خود خاتمی در سال ۱۳۹۱ در جمعی که برای دیدارش رفته بودند چنین گفت: «به دوم خرداد نباید به عنوان واقعهای که نظیر آن بارها در انقلاب اسلامی رخ داده است نگریست و درباره شخص و اشخاص سخن گفت، بلکه دوم خرداد را باید به عنوان تجلی اراده و خواست تاریخی مردم دید. در دوم خرداد حادثهای غیرمترقبه رخ داد که عامل اصلی آن مردم بودند و عاملیت مردم هم نه با اعمال فشار، بلکه با مسالمت و با ابراز رای آگاهانه تحقق یافت. به عبارت دیگر خواست تاریخی مردم و امید به تحقق آن دوم خرداد را رقم زد، نه اینکه ملت فقط یک تفنن سیاسی کرده باشد. ادعای من این است که دوم خرداد حاصل مواجهه دو دیدگاه، دو طرز تلقی از انقلاب و جمهوری اسلامی و دو تشخیص اولویت و دو نقطه نظر درباره مصالح و امنیت ملی و جایگاه مردم نسبت به قدرت بوده است و کسانی که رای دادهاند یا اغلب آنان، توجه به این اختلاف دیدگاه و نظر داشتهاند.
اما آنچه تحولات روزگار ما را از تحولات بطئی گذشته ممتاز میکند اولا سرعت تحولات است و ثانیا بیشترین تاثیری که آگاهی و اراده مردم در این تحولات دارد یعنی تحولات در همه جا کم و بیش تبلور خواست و اراده ملتهاست و ملت ما هم چنانکه بارها گفتهام بیش از یکصد سال است که در التهاب تحول به سر میبرد و اگر هم احیانا تلاشهایش به ثمر نرسیده و ناکام مانده است هیچگاه دست از طلب نداشته است. اصلاحات ادامه همین حرکت تاریخی است، چنانکه خود انقلاب بزرگ اسلامی فرازی بلند از این تحول تاریخی بود.
یکی از عمدهترین عواملی که جامعه اصلاحطلب ما را قانع کرده بود که اصلاحطلبان را برگزینند شعار «آزادی» بود. آزادی به معنی دقیق سیاسی و حقوقی کلمه و عمدتا به معنی حق حاکمیت بر سرنوشت و امکان اعمال این حق و پذیرش لوازم آن به خصوص از سوی کسانی که به نمایندگی از ملت قدرت را در دست میگیرند و هرگز نباید آن را با ولنگاری و به خصوص ولنگاری اخلاقی یا هرج و مرجطلبی اشتباه کرد. امکان این اشتباه سبب ابراز بزرگترین سفسطهها و مغلطهها علیه اصلاحات و آزادیخواهی شده است.
به هر حال «آزادی» از محوریترین شعارهای دوم خرداد بود و چنان که میدانیم آزادی پایه اول شعار اصلی انقلاب یعنی آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی نیز بود چنان که آزادی و مقابله با استبداد و مهار آن، شاهبیت جنبش مشروطیت بود و میدانیم که وقتی فضا باز شد خیلیها حرف میزنند.
در واقع دوم خرداد نماد و فرصتی برای اکثریت جامعه شد و جامعه مدنی خفته و نهفته از طریق صندوق رای با اختلاف بسیار زیاد حضور قاطع خود را نمایان ساخت. این واقعه یک «همهپرسی» و یک «نه» بزرگ و یک شوک بزرگ به تمامیتخواهان بود که قریب به ۱۹ سال با شیوههای مختلف تمامی دگراندیشان را به حاشیه رانده بودند. این حضور نشان میداد که جامعه دومی هم وجود داشته است، جامعهای که تبلیغات رسمی اجازه دیده شدنش را نمیداد. از آن پس بود که جامعه متوسط مدرن ایران دیده و شناخته شد: اکثریتی در برابر اقلیتی که خود را با پول نفت، فشار همهجانبه و نظارت استصوابی حفظ کرده بود و کماکان میکند.
تحمیل پیروزی به خاتمی
صادق زیباکلام در تشریح فضای آن زمان میگوید: «خوب به یاد دارم که یکی از روزهای سال ۷۵ من بودم و آقایان دکتر بشیریه، تاجزاده، حجاریان و محسن امینزاده که بحث انتخابات پیشرو شد. آقای تاجزاده گفت: «اینطور نیست که ما فکر کنیم در این انتخابات معجزه رخ میدهد و شقالقمر میشود. اما استراتژی ما این است که با همه وجود در این انتخابات شرکت کنیم. وگرنه ما هیچ تصوری نداریم که در انتخابات برنده میشویم…. اصلا و ابدا.» من هم گفتم: «اتفاقا من هم اینطور فکر میکنم.» این صحبت را در دیماه، بهمن ماه (۱۳۷۵) ما داشتیم بحث میکردیم که غایت رای ما سه میلیون یا چهار میلیون است.»
محمد خاتمی نیز به صراحت گفت که انتظار به دست آوردن چنین رقم بالایی را در آرای مردم نداشته است. مردم با رای خود پیروزی را به محمد خاتمی و همفکرانش تحمیل کردند و آنها را در برابر قولهایش در بوته آزمایش قرار دادند. در سوی دیگر اپوزیسیون برانداز بدون اطلاع از واقعیات جامعه به لطف رسانهها و تریبونهای بیشمار وابسته به بیگانگان، مدام بر طبل ناامیدی میکوبیدند و گوشزد میکردند که نتیجه انتخابات از پیش تعیین شده و رای مردم بیتاثیر است.
واقعیت این بود که در طول نزدیک به دو دهه بعد از انقلاب جامعه ایران تغییرات شگرفی کرده بود که در زیر خیمه تکصدایی مانده بود. تغییر فاحش نسبت جمعیت شهری به غیرشهری، رشد روزافزون سواد و تحصیلات عالیه، حضور روزافزون و گسترده زنان در حوزههای مختلف، رشد شتابان رسانههای جمعی و هرچه همگانیتر شدن آنان، حضور وسیع ایرانیان خارج از کشور و ارتباطاتشان با داخل و…؛ همگی نقشی مهم در تغییر شتابان جامعه ناموزون ما داشتند. دوم خرداد ۷۶ برآمده از این شرایط بود.
در سال ۱۳۷۶ جامعه ایران پس از نزدیک به ۱۹ سال تجربه تحولات پس از انقلاب، به تجدیدنظر در نگاه به مسائل مهمی مثل دولت، انتقال قدرت، روحانیت و تغییر مسالمتآمیز پرداخته بود. برای همین به لحاظ ذهنی آماده پذیرش دعوت به تغییر و پرهیز از خشونت بود. از زاویهای دیگر، واقعه دوم خرداد محصول شرایط ذهنی نیز بود؛ نتایج هشت سال ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی و توسعه تکبعدی و صرفا اقتصادی ثابت کرد که جامعه نیازمند توسعه سیاسی و اجتماعی نیر هست. مسائلی مانند سهم بالای جمعیت جوان از کل جمعیت، افزایش تعداد دانشجویان و افزایش نابرابری، تمایل به تغییر را تقویت کرده بود. گسترش «طبقه متوسط جدید» زمینه اصلی ظهور جنبش دوم خرداد را تشکیل میداد و مهمترین نیروها و تشکلهای سیاسی این جنبش از درون طبقه مزبور برخاسته بودند و بیانگر این طبقه بود.
دوم خرداد روز پیروزی اکثریت تغییرخواه بر اقلیت محافظهکار حامی بود؛ این واقعه سرآغازی شد برای جانگرفتن جامعه مدنی. حلقه موسوم به مجله کیان هسته اصلی این پروژه بود که تمرکز خود را بر نقد بنیادهای سازنده اسلام سیاسی و ارائه جایگزینی مردمگرا و عدالتطلب از اسلام نهاده بود. طرح این مباحث در آن دوره از زمره خطوط قرمزی بود که عدهای به سختی جرات نقد آنها را یافتند. این نظریات به تدریج با طرح آهسته و آرام و مرحله به مرحله، تشکیک در بنیادهای سازنده نظام برآمده از انقلاب ۵۷ از جمله، غیرسیاسی بودن طبیعت دین، جدا کردن ایدئولوژی از دین، تکثر قرائتهای دینی به باورهایی فراگیر در بین نخبگان جامعه بدل شد. چیزی که آنها از آن غافل بودند نارضایتی گسترده در لایههای مختلف جامعه به ویژه طبقه متوسط بود.
کسانی که در غالب نشریات دگراندیش در خارج از قدرت بوده و همگی حاوی و حامل و مروج اندیشه تغییر بودند در این میان نقش ارزندهای داشتند. جامعه به توسعه سیاسی و فرهنگی نیاز داشت ولی نخبگان حکومتی این پیام را نمیگرفتند. هجوم میلیونی این ناراضیان به پای صندوقهای رای بود که همه چیز را عوض کرد.
وجود دو میلیون دانشجوی مراکز آموزش عالی پراکنده در سطح کشور، نشاندهنده ظهور گروه مرجعی مهم در تحولات جامعه بود. جمعیت دختران دانشجو در مراکز آموزش عالی از پسرها بالاتر رفته بود. این امر با خردگرایی رو به رشد جامعه همخوانی و هماهنگی کامل نشان میداد. در دوم خرداد گروه مرجع یاد شده در شکلدهی به رای مردم نقش بسزا ایفا نمود. نسل جوان رشدیافته در نظام بر آمده از انقلاب پس از یک دهه جنگ داخلی و جنگ خارجی به تدریج از تبلیغات و تولیدات فرهنگی دستگاههای رسمی فاصله گرفته و در جستوجوی راههای نوینی بودند.
حضور اجتماعی زنان باعث شد که نیمی از جامعه آگاهتر، سهمخواهتر و مشارکتجوتر از گذشته شود. رشد رسانههای ارتباطی، چند میلیون مهاجر ایرانی خارج از کشور که باعث فعال شدن رسانههای خارجی شدند و پیامهایی که از آن طرف به جامعه پمپاژ میشد، مجموع اینها نشان میداد جامعه ایران در اعماقش تغییراتی کرده که قدرتمداران متوجه آن نبودند.
خاتمی نخواست ولی مردم خواستند. این نشاندهنده یک نمایش با شکوه از قدرت مردم بود. این تجلی آرزوهای به خاک نشسته یک ملت بود همچون آرزوی دموکراسی، دریافت آزادی به قد و قواره یک انسان قرن بیستمی، یک شهروند، یک ملت که قانونش را خودش بنویسد، قوانینی برخاسته از نیازهای خودش. مردم در دوم خرداد ۷۶ قدرت خود را از طریق صندوقهای رای نشان دادند تا ثابت کنند چه قدرت پنهانی در رایدهندگان هست که گاهی حتی خودشان هم از میزان و عظمت آن آگاه نیستند.
پیامدهای دوم خرداد
از یکصد سال پیش مردم ایران بارها برای خواستهها و مطالبات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود دورخیز کردند و هر بار به دلیلی به هدف خود نرسیدند. نهضت مشروطه اولین و مهمترین تظاهر و اقدام ایرانیان برای نیل به خواستههای سیاسیشان در عصر نوین بود که به کرات زخمی شد و تن نیمه جانش تحویل انقلاب سال ۱۳۵۷ شد. خواستههای مشارکتکنندگان در انقلاب ۵۷ ترکیبی بودند از نظریات مشروطهخواهان و مشروعهخواهان، اصلاحطلبان دینی و بنیادگرایان دینی.
دوم خرداد به تقویت هر دو جریان اصلاح دینی و جریان بنیادگرایی دینی یاری رسانده و تقابل آنها در جامعه را شفافتر و نهادینهتر کرد. دوم خرداد لحظه پایان رویای بازسازی امت واحده و مرئی شدن شکافهای درونی جامعه بود. جمهوری اسلامی از دوم خرداد به بعد وارد تقابل داخلی با خود شد؛ حکومت به دو نیمه تقسیم شد و ذهنیت سیاسی دوپاره نخبگان حاکم نتیجه مهم دوم خرداد بود. دو زبان سیاسی، دو چشمانداز و دو جهانبینی در برابر هم، اما تنیده به هم همدیگر را همزمان میساختند و وا میساختند.
جنبش دوم خرداد سال ۷۶ با گفتمان توسعه سیاسی و فرهنگی پا به میدان گذاشت تا بتواند فضای سیاسی و اجتماعی کشور را دستخوش تحولی بزرگ قرار دهد. سالهای دولت خاتمی سالهای خشونت بود، اما به گونهای معکوس گفتمان حاکم بر نخبگان و روشنفکران صلحگرا و خشونتگریز بود. او انتخابات شوراهای شهر و روستا را که در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح شده بود، برای اولینبار برگزار کرد و فعالیتهای فرهنگی، هنری و سیاسی در فضایی بازتر از دولتهای قبل و بعد انجام شد. البته خاتمی قول تعییرات و اصلاحات اقتصادی نداد و هموغمش گسترش نهادهای مدنی، ایجاد فضای مشارکت مردم در اداره جامعه و تضمین آزادی بیان بود.
واقعه دوم خرداد علاوه بر نمایش آگاهانه ملت نسبت به تغییر جهتگیری مدیریت اقتصادی کشور، نوعی اعتراض به تبعیض، نابرابری، اسراف، تبذیر و مصرفگرایی تلقی میشود… به این معنی که برخلاف آنچه طی اجرای برنامههای تعدیل ساختاری ترویج و تبلیغ شد که «مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باید به دست فنسالاران سپرده و مردم نباید هیچگونه دخالت و نظارتی در آنها داشته باشند»، رشد سیاسی و بلوغ فکری- فرهنگی ملت سبب شد نسبت به جهتگیری و آینده به شدت حساس و نگران باشند.
در سالهای اول به قدرت رسیدن محمد خاتمی مطبوعات مشهور به «دومخردادی» سهمی ویژه در تقویت و گسترش جنبش جامعه مدنی ایفا کردند. روزنامههای مشهور به اصلاحطلب، پای موضوعاتی را به فضای رسانهای ایران گشودند که تا پیش از آن ممکن نبود. همچنانکه به پشتوانه فضای غالب سیاسی، اجتماعی، وارد عرصهای از نقادی صریح هسته اصلی قدرت شدند که قبل از آن سابقه نداشت.
در چند سال اول پس از دوم خرداد ۷۶ از اصطلاح «دوم خردادی» استفاده میشد. مثلا میگفتند فلان فرد، فلان روزنامه یا فلان رییس «دوم خردادی» است. ولی پس از چند سال اصطلاح «دوم خردادی» به اصطلاحی تبدیل شد که اکنون آن را تحت عنوان «جنبش اصلاحات» و «جنبش اصلاحطلبی» میشناسیم. متعاقبا خاتمی در آغاز از لفظ «اصلاحات» استفاده نمیکرد. او از دولت پاسخگو، حاکمیت قانون، آزادی مطبوعات، آزادی مخالف و توسعه سیاسی سخن میگفت. با پیروزی خاتمی «گفتمان اصلاحطلبی» که ریشه در ادبیات اصلاحگری در برابر انقلابیگری داشت در عرصه عمومی رونق گرفت و به تدریج خاتمی هم از واژه اصلاحات استفاده کرد.
دوم خرداد مطالباتی مطرح میکرد که تا امروز به یکی از دو گفتمان اصلی نظام تبدیل شده است. این مطالبات ذیل جامعه مدنی و دموکراسیخواهی قرار میگیرند. آزادی مطبوعات، انتخابات آزادتر مجلس، تامین حقوق قومیتها و اقلیتها، حاکمیت قانون، آزادی بیان، از این دسته مطالبات بود. وقتی بررسی میکنیم که چرا انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد به این نتیجه خواهیم رسید که انقلاب برای تحقق این آرمانها روی داد. البته این آرمانها قبل از دوم خرداد مجال تحقق پیدا نکرده بودند. دوم خرداد، اینها را مجددا وارد گفتمان اصلی سیاسی ایران کرد.
پایان یک دوره و آغاز دورهای نوین
شورشهای غیرمنتظره دیماه ۱۳۹۶ با شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» نقطه عطفی در تحولات ۳۹ ساله قبل از آن دوران به شمار میرود که پایان خط اصلاح حکومت از درون آن را نوید داد. این شعار توسط هرکس که خلق شد آنچنان در جامعه طنین انداخت که در اغلب شهرها تکرار شد و به یک دوره از تلاش مسالمتجویانه برای تغییر رویههای تمامیتخواه پایان داده و از آن پس مشی تغییر مسالمتجویانه از بیرون حکومت در دستور کار روشنفکران و فعالان سیاسی مستقل قرار گرفت. استقبال کنونی بخشی از جامعه از نامزدی مصطفی تاجزاده (با وجود رد صلاحیت او) برآمد این نقطه عطف نه در کوتاهمدت، بلکه در یک بازه زمانی نسبتا طولانی است. پیامد این نقطه عطف نسل جدیدی از رهبران و فعالان سیاسی را وارد کارزار اجتماعی خواهد کرد که بتوانند تغییرات مناسب را در ساختار حکمرانی کشور پدید آورند.
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :