بهینهسازی، تصمیمگیری و موفقیت صنعت
علیرضا رشیدیکمیجان * اصلیترین نقش یک مدیر در یک سازمان، تصمیمگیری است. اتخاذ تصمیمهای مناسب، کلید و ضامن موفقیت هر بنگاه اقتصادی، تجاری، تولیدی و خدماتی است. به طور کلی تصمیمگیریها در سه سطح بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت انجام میگیرند. افق زمانی تصمیمگیریهای بلندمدت عموما از یک سال به بالاست و این تصمیمات، هر چند به طور مکرر (روزانه، هفتگی یا ماهانه) اتخاذ نمیشوند، ولی تاثیرگذاری بسیار بالایی بر عملکرد سازمان دارند. از سوی دیگر، این تصمیمات با عوامل کیفی متعددی درگیر هستند که لازم است تصمیمگیرنده تمامی آنها را در فرآیند تصمیمگیری در نظر بگیرد. از جمله این تصمیمات میتوان به چند نمونه اشاره کرد: تصمیمگیری در خصوص تولید محصول جدید، ورود به عرصه صادرات، اضافه کردن تعداد ناوگان در یک شرکت حملونقل هوایی و عمده قوانین و تصمیماتی که در مجلس شورای اسلامی و دولت اتخاذ میشوند. ویژگی این نوع تصمیمات آن است که تاثیرات استراتژیک و تعیینکننده روی سازمان و صنعت مورد نظر دارند.
تصمیمهای میانمدت، افقی بین شش ماه تا یک سال دارند و به طور نمونه میتوان به تنظیم برنامه تولید ماهانه شرکتهای تولیدی و برنامه کلاسهای درسی هر ترم دانشگاه اشاره کرد. تصمیمگیریهای کوتاهمدت نیز در افقهای زمانی کوتاهتر، اما با حجم وسیعی از دیتا و عوامل تاثیرگذار در تصمیمگیری، انجام میشوند. از نمونههای بارز تصمیمگیریهای کوتاهمدت و عملیاتی میتوان به زمانبندی تولید و زمانبندی حرکت قطارها و هواپیماها اشاره کرد.
به واسطه پیچیدگی ذاتی هر یک از انواع تصمیمگیری و نیز به منظور اجتناب از تبعات تصمیمگیری نادرست، مدیران ناچار به استفاده از فنون و تکنیکهای مناسب برای اتخاذ تصمیم هستند. در واقع اینگونه تصور کنید که مدیران به روباتی نیاز دارند که بتوان صورت مساله را به فرمت قابلفهم برای آن تشریح کرد و از روبات خواست که با پردازش حجم گستردهای از اطلاعات، وظیفه تصمیمگیری را انجام دهد. این روبات میتواند یک مدل ریاضی باشد. به کمک مدلسازی ریاضی، همه اطلاعات، قوانین و مقررات حاکم بر مساله و روابط بین اجزای سیستم به زبان ریاضی نوشته میشوند. سپس با مجموعهای از تکنیکهای کارآمد، به حل این مدلهای ریاضی پرداخته میشود. در واقع، مدل ریاضی کمککننده مدیر در تصمیمگیری است.
در تصمیمگیریهای بلندمدت، یکی از ابزارها و مدلهای کارآمد، تکنیک تئوری بازیهاست. این تکنیک به میزان بسیار گستردهای در حوزههای سیاسی، مناظرهها، معاهدهها و توافقنامههای بینالمللی کاربرد دارد. به طور نمونه در بحث برجام، بیشک طرفین مذاکره از کارشناسان خبره حوزه تئوری بازیها در تیم خود بهره میبرند. در تئوری بازیها، یک سازمان (بازیگر) علاوه بر انتخابها و عملکرد خود، رفتار و انتخابهای بالفعل و بالقوه رقبا را نیز در نظر میگیرد. این تئوری به بازیگران کمک میکند حتی در صورت اطمینان از شکست در بازی، سیاستی را اتخاذ کنند که به کمترین سطح شکست منجر شود. در مذاکرات برجام، هر یک از کشورهای درگیر در مذاکره، یک بازیگر محسوب میشوند. هر بازیگر قصد دارد میزان برد (عایدی) خویش را بیشینه یا میزان باخت خود را کمینه کند. حتی برخی از این بازیگران برای رسیدن به میزان برد بیشتر، ممکن است دست به ائتلاف بزنند. پاسخ به این سوال که یک کشور درگیر مذاکره، با کدام کشورها ائتلاف کند و سطح ائتلاف و نحوه آن به چه صورت باشد، همگی با محاسبات ریاضی و دقیق امکانپذیر است.
در سطوح میانمدت و کوتاهمدت، تصمیمگیرنده با حجم بیشتری از اطلاعات درگیر است و پردازش اطلاعات وسیع، کاری به واقع دشوار است. در این سطوح نیز مدلسازی ریاضی و مدلهای بهینهسازی میتوانند نقش پررنگی داشته باشند. یکی از نمونه مسائل پیچیده در افق کوتاهمدت، بحث بازیابی (ریکاروی) برنامه پرواز شرکتهای هواپیمایی است. در برنامه از پیش تعیین شده یک شرکت هواپیمایی، مشخص است که هر پرواز توسط کدام تیم پروازی و کدام هواپیما و در چه ساعتی انجام خواهد شد. اما به هر حال احتمال بروز اخلال در برنامه، نسبتا بالاست. عوامل متعددی نظیر بدی آب و هوا، شلوغی باند، نقص فنی، مسائل امنیتی و عدم حضور به موقع تیم پرواز میتوانند به عنوان اخلال در برنامهریزی مطرح شوند. این موارد اخلال میتوانند منجر به تاخیر یا لغو پرواز شوند و البته میتوانند به تغییرات متعددی در برنامهریزی پرواز بینجامند. به طور مثال، ممکن است به واسطه این موارد اخلال، وظایف، برنامه و ماموریت تیم پرواز تغییر کند یا هواپیماهایی که از پیش به پروازهای مشخصی تخصیص یافتهاند، تغییر کنند. مشکل این تاخیرات آن است که روی هم اثر گذاشته و انباشته میشوند و پدیدهای به نام اثر گلوله برفی را به وجود میآورند. یکی از دغدغههای اصلی مدیران شرکتهای هواپیمایی آن است که بتوانند در کوتاهترین زمان ممکن به برنامههای از پیش تعیین شده بازگردند. به این اتفاق (بازگشت به برنامهریزی اولیه) اصطلاحا ریکاوری برنامه گفته میشود. طبیعتا این مساله چنان پیچیده است که امکان برنامهریزی بدون استفاده از مدلهای ریاضی را غیرممکن میکند.
حال سوالی که مطرح میشود آن است که وظیفه ساخت، به کارگیری و پیادهسازی این تکنیکهای بهینهسازی و مدلهای ریاضی با چه فرد یا گروهی است. طبیعتا از مدیر که باید به طیف متنوعی از مسائل اشراف داشته باشد، نمیتوان انتظار داشت که به این تکنیکها تسلط کامل داشته باشد. علاوه بر این، ساخت مدلهای ریاضی و پیادهسازی فنون بهینهسازی امری بسیار زمانبر است و مدیر عملا امکان ورود به آن مباحث را ندارد. این موارد توسط مشاورانی با دانش بهینهسازی قابل اجرا هستند. حضور یک تیم مجرب در کنار مدیر بهگونهای که بتوانند کار سخت و سنگین تصمیمگیری را برای مدیر راحت کنند، امری ضروری است. متاسفانه تا زمانی که تصمیمگیریها به صورت سنتی و با اجماع مدیران صورت میگیرد، نمیتوان انتظار تحول خیرهکنندهای در سیستمها و صنایع را داشت. نقش مشاوران خبره بهینهسازی در اتخاذ تصمیمات مناسب غیرقابل انکار است. دانشگاهها میتوانند به خوبی حلقه واصل این مشاوران و مدیران باشند. ارتباط تنگاتنگ صنعت و دانشگاه که در همه دنیا مرسوم است، اولین و بنیادیترین قدم برای تحول صنایع محسوب میشود.
نکته پایانی
مسائل تصمیمگیری در سازمانها و دولتها، فارغ از اینکه کوتاهمدت، میانمدت یا بلندمدت هستند، از پیچیدگیهای زیادی برخوردارند و عوامل متعددی باید در آنها لحاظ شوند. تصمیمگیری در چنین فضای پیچیدهای اگر بدون استفاده از فنون علمی و معتبر انجام شود، تبعات سنگینی به همراه خواهد داشت. خوشبختانه علم بهینهسازی امکان فرمولهکردن مسائل به زبان ریاضی و حل دقیق آنها و رسیدن به تصمیم بهینه را فراهم کرده است. مشاوران بهینهسازی مجموعهای از تصمیمات مناسب و کارآمد را به مدیران عرضه میکنند و مدیران با توجه به اشراف مناسب و دید وسیعی که دارند، میتوانند از بین آنها تصمیمی را که به نظرشان مناسبتر است، انتخاب کنند. حلقه واصل مشاوران بهینهسازی و مدیران، دانشگاهها هستند. ارتباط قوی و تنگاتنگ صنعت و دانشگاه و استفاده از دانش بهینهسازی در تصمیمگیریهای سازمانی، باعث صرفهجوییهای کلان در منابع میشود که در شرایط کنونی کشور و تحریمهای موجود، بسیار حائز اهمیت است.
* دانشیار مهندسی صنایع و عضو هیات علمی
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :