داشتن یا دانستن؛ مساله این است
فاروق خضری * انسان امروزی محکوم است؛ محکوم به بیهودگی و روزمرگی. اگر کمی به اطراف خود نوجه کنیم متوجه میشویم که گفتمان اصلی هر جمعی، بحث از ارز و بورس و دلار و زمین است. اکثرا در پی به دست آوردن هر چه بیشتر دارایی هستند تا از دیگری بیشتر داشته باشند و از دیگران عقب نیفتند. قضیه ساده است: پول و دارایی یگانه فرمانروای زندگی انسان امروزی است. حتی آن کس که زیاد دارد، باز در پی به دست آوردن بیشتر است بدون آنکه استفادهای از آن ببرد. چشم و همچشمی بیشتر از کرونا همهگیر شده و چه بلاها که به زندگی انسانها وارد نکرده است. از هر کس بپرسیم برنامهات برای زندگی چیست؟ اکثرا برنامهای ندارند و آنان که برنامه دارند در پی به دست آوردن ثروت، مقام و شهرت هستند. دلیل آن این است؛ گاهی فاصلۀ بین داشتن و نداشتن را جایگاه پر میکند. نزد اکثریت مردم، کسی که ثروت و مقام و شهرت دارد، متشخص جلوه میکند و همه به او حرمت نهاده و بزرگش میدارند. اما کسی که از این داشتهها و القاب و عناوین بیبهره است (در گفتمان عمومی، فقیر است)، به آن اندازه مورد توجه و اقبال نیست. پس جایگاه اولی بالا میرود و جایگاه دومی پایین. به همان صورت داشتن القاب و عناوین به جایگاه انسانی میافزایند حتی اگر فرد لایق نباشد. پس در تصور همه، این داشتنها منجر به نداشتنهایی میشود. مثلا کسی که دکتری داشته باشد، حرفش از یک فرد خودخوانده بدون مدرک بیشتر نزد مردم به کرسی مینشیند. همچنین کسی که ثروت دارد، مورد احترام همه مردم است و در هر جمعی بالاتر از دیگران قرار میگیرد و همه به دهان او خیره میشوند چون دُرّ میپراکند!
نمیتوان انکار کرد که در بسیاری از موارد، این داشتنها فقط پوششی هستند برای فریب افکار و رسیدن به خواستهها و تمایلات. در کتاب ملت عشق، شمس خطاب به مولانا میگوید: «تنها نگرانیام، پوستهای است که درونش پنهان شدهای. آدمی مشهور و مقتدری. طرفدارهای زیادی دور و برت را گرفتهاند. اما انسانهای عادی را چقدر میشناسی؟ بدون شناخت سقوطکردهها و رانده شدهها نمیشود جامعه را شناخت. میتوانیم مستها، گداها، دزدها، روسپیها، قماربازها … فراموششدهها، انگخوردهها … خلاصه همۀ مخلوقات خدا را دوست بداریم؟ آزمونی دشوار است.» حال سوال این است، برای چه انسانها به جای شخصیت و خلقوخو و رفتار یک فرد، به جایگاه و دارایی او توجه میکنند؟ به راستی فکر میکنیم آنکه از نظر ما دارا است، چه دارد؟ مگر کسی که نالایق و فاسد است در ثروت و مقام، ارزش پیدا میکند؟ دور از ذهن است که ثروت یا مقام یا شهرت به آدمی ارزش بدهد.
یکبار از خود سوال کنیم، اگر تمام زندگی را حول محور افزایش دارایی بچینیم، آخرش چه میشود؟ با به دست آوردن ثروت، قرار است چه تحولی رخ دهد؟ ثروت به هیچ وجه ضمانتکننده رضایت از زندگی نیست. اتفاقا ثروتمند کسی است که کمترین نیاز را داشته باشد. همانطور که شکسپیر بیان میکند: «هر کس فقیر و قانع باشد، ثروتمند است.» قناعت، انسان را از تملّق، حسادت، زیادهخواهی و نیرنگ بازمیدارد. شاید با پول بتوان هر چیزی را خرید اما قطعا دلخوشی و رضایت، خریدنی نیستند. در فیلم «همشهری کین» به کارگردانی اورسن ولز، بازیگر نقش اول به اسم «چارلز فاستر کین» آنقدر ثروتمند است که هر چیزی را میخواهد به دست میآورد. اما نمیتواند دل همسرانش را به دست آورد چون فقط به جمع کردن پول مشغول بوده است. در قسمتی از فیلم میگوید: «اگر من خیلی پولدار نبودم، ممکن بود شخصیت بزرگی بشم.» همچنین در فیلم «امتیاز نهایی» به کارگردانی وودی آلن، در دیالوگی، یکی از شخصیتها که با دختر خانوادهای ثروتمند قرار است ازدواج کند، در توصیف آن خانواده میگوید: «من با یک دختری هستم که خانوادهاش هیچی ندارند جز پول.» قطعا ثروت، نقشی در کیفیت زندگی و منش انسانی ندارد و تنها کمیت آن را تنظیم میکند. در این میان باید دانست آنچه انسان میخواهد واقعا نیاز اوست یا فقط خواسته است؟ نیاز آن چیزی است که برای انسان ضروری است و باید داشته باشد. انسان نمیتواند از نیاز چشمپوشی کند و برای گذران زندگی لازم است؛ مانند غذا، سرپناه، پوشاک. اما خواسته چیزی است که دوست داریم و میخواهیم داشته باشیم ولی اگر نداشته باشیم هم خللی در زندگی ما به وجود نخواهد آمد. خواستهها بیشتر از طریق تبلیغات و چشم و همچشمی بر انسان تحمیل میشوند و از هر فرد به فردی دیگر متفاوت هستند. خواسته برای زندهماندن انسان ضروری نیست. مثلا بدون ماشین هم میتوان زندگی را گذراند. یا کسی که ماشینی مدل پایین دارد، به خاطر همطرازی دارایی با دیگران حاضر است وام بگیرد تا ماشینش را ارتقا دهد و خود را زیر بار قرض له کند. کسی که تلویزیون کوچک دارد و کسی که تلویزیون بزرگ دارد، هر دو هر برنامهای را میتوانند تماشا کنند ولی خواستهها همیشه انسان را وادار میکنند به قیمت قرض کردن، وسایل را بزرگتر کنند و ارتقا دهند. پس نیاز، غریزی و طبیعی است اما خواسته، شخصی و احساسی.
حال آنکه بیشتر دارد آیا استفادۀ اصولی از داشتهاش مینماید؟ کمتر دیدهام که ثروتمندان برای اشاعه فرهنگ و هنر در جامعه تلاشی انجام دهند. بیشتر تمرکز آنها بر افزایش سرمایه و ساختوسازها است. شاید از این ترس داشته باشند که با کمک به ترویج فرهنگ، وجود آنها و ثروتشان با نقد مواجه شود و شنیده باشند که صاحبنظران میگویند پشت هر ثروت مبهمی، خیانتی نهفته است و هیچ قصری ساخته نمیشود مگر اینکه هزاران خانه ویران شوند (به قیمت فقر دیگران، ثروت اندوختن). اما در هر صورت، به نظر میرسد در غیاب فرهنگ است که ثروت و ثروتمند اسم و رسم پیدا میکنند. تردید نداشته باشیم که در غیاب فرهنگ، اعتیاد و فساد و خشونت رشد پیدا میکنند و جوانان به جای کتاب، چاقو و سیگار به دست خواهند گرفت. در فیلم «متری شش و نیم» وقتی قاضی از مجرم میپرسد «اون دفعه وقتی آزاد شدی، چرا ول نکردی؟» متهم جواب میدهد «چشمم سیر نمیشد.» این سیر نشدن چشم، گریبانگیر جامعه ما است و همه را به ناکجا میبرد و زندگیها را به تباهی میکشاند. به گمانم فرهنگ، بیشتر از ثروت به داد جامعه میرسد. هر چند افراد بسیاری را دیدهایم که مطالعه را امری بیهوده تلقی میکنند و مشغولشدگان به مطالعه را انسانهایی بیبرنامه میپندارند. اما بیایید کمی در این مورد تعمق کنیم. انسانها هرکدام باید به نوعی لحظههاشان بگذرد و به چیزی مشغول باشند. آیا مشغول مطالعه بودن بهتر است یا مشغول موبایل و تلویزیون و بطالت؟ کتاب خواندن بهتر است یا ولگردی و کارهای خلاف؟ قطعا گذراندن لحظهها با مطالعه ارزشمندتر از هر چیزی است و وقتی به پشت سر نگاه کنیم حس نمیکنیم لحظهها را به بطالت و پوچ گذراندهایم. معروفترین دیالوگ فیلم «پاپیون» بسیار ارزشمند است: «اتهام تو بزرگترین جرمی است که یک انسان احتمال دارد مرتکب آن شود. اتهام تو این است که زندگیات را تباه کردی.» آبراهام مزلو سالمترین جوامع را آنهایی میداند که «فضیلتشناس» باشند. یعنی جوامع باید به جای اینکه به ثروتمندان یا افراد صاحبنام موفق پاداش بدهند، رفتار انسانهای فضیلتمند را تقدیر کنند. سقراط هم معتقد است «خدایان بین یک انسان ثروتمند نادرست با یک انسان فقیر و با فضیلت، دومی را ترجیح میدهند.» به هر حال، انسان باید مشغولیتهای روزانهاش را ساماندهی کند. لحظهها، ارزشمندتر از آن هستند که بیهوده بگذرند. به یاد داشته باشیم «نویسندگان را با بهترین اثرشان به یاد میآورند و سیاستمداران را با بدترین اشتباهشان. تاجران را هم هیچکس به یاد نخواهد آورد.»
* کارشناس مسائل اجتماعی
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :