مرثیههای خوفناک و حزنآلود برای وداع با دولت روحانی
دکتر صلاحالدین هرسنی * «رفت»، «فقط برو»، «دولت مستغرق»، «پایان دولت اعتماد به غرب» و دهها عناوین طعنهآمیز، نیشدار و زهرآلود دیگر، القابی هستند که در این روزها و مشخصا برای سیاهنمایی کارنامه و عملکرد دولت روحانی از سوی جریانهای اصولگرا و محافظهکار در رسانههای دست راستی به روحانی و کابینهاش نثار و عنوان داده شد. البته سابقه استفاده از چنین ادبیات و القابی امر جدید و تازهای نیست. اصولگرایان و برخی چهرههای میانهرو در سال ۱۳۹۲ و در اوان دولت روحانی یعنی بعد از پیروزیاش در انتخابات ریاستجمهوری، دولت او را دولت وا داده، نفوذی، ستون پنجم غرب، دولت رحم اجاره، دولت حسینقلی، دولت ۱۸ میلیونی و دولت مستاصل خوانده بودند. برای نمونه ابراهیم اصغرزاده، دبیر کل سابق حزب همبستگی در اسفندماه ۱۳۹۲ در مصاحبهای با روزنامه قانون درباره دولت اعتدالی روحانی اذعان داشته بود: این رحم اجارهای فقط و فقط برای پرورش یک نطفه است و به نظر نمیرسد کارایی دیگری داشته باشد. سعید حجاریان، تئوریسین اصلاحطلب نیز با ادبیاتی مشابه اصغرزاده، تحلیل جدیدی از دولت اعتدال ارائه داد و قویا در شماره ۲۸ ماهنامه اندیشه پویا درباره دولت روحانی اذعان کرده بود که ماموریت دولت روحانی نه دموکراتیزاسیون بلکه نرمالیزاسیون و به دنبال عادیسازی است. بنابراین، هدف دولت روحانی از عادیسازی، بازگرداندن عرصه عمومی کشور به شرایط غیراستثنایی و نرمال کردن فضاست.
حال و اگر چه نمیتوان کارنامه روحانی را همچون همه دولتمردان و رجل سیاسی در ایران بعد از انقلاب عاری از خطاها، لغزشها و کاستیها دانست، اما خطاب کردن چنین عناوین و القابی کمی بیانصافی، بیرحمانه و شاید نابخشودنی باشد. در حقیقت وقتی چنین القابی به روحانی وکابینهاش و مشخصا در آستانه وداع با دولت او سروده و گفته میشود، مفهومش این است که او مسوول و مقصر اصلی تمامی آوار مشکلات و مصائب بر کشور است و دیگران نقشی در آوار کردن چنین مشکلاتی نظیر: تورم، گرانی، انسدادهای سیاسی و اقتصادی نداشته و نباید پاسخگو باشند. اما واقعیتها گویاتر از آن هستند که نشان دهند چه کسانی در شرایط جاری کشور نقش داشتهاند! در یک نگاه واقعبینانه، در ایجاد شرایط کنونی نقش همه دولتمردان و رجل سیاسی غیرقابل انکار است و به مصداق «گر حکم بود که مست گیرند» همه باید پاسخگوی بخشی از مشکلات جاری کشور باشند. مچگیریها، بیان گافها و افشای افتضاحات و بیان برخی اتهامات ناپیدا و هزاران رازهای «سر به مهر» دیگر آن هم در مناظرات گذشته انتخاباتی و اخیرا نیز در مناظرههای انتخاباتی از سوی نامزدها آن هم بهجای منطق مذاکره، بزرگترین دلیل و گواه روشنی بر این ادعاست. در واقع همان اصولگرایان و محافظهکارانی که امروز دولت روحانی و عملکرد او را به باد انتقاد و تمسخر و حتی توهین گرفتهاند، فراموش کردهاند که او میخواست از مشکلاتی که سلفش یعنی محمود احمدینژاد برای کشور نظیر: تنش صددرصد با همسایگان، قرار دادن کشور در زیر بند هفتم شورای امنیت و فروپاشی نظام تحریم آواربرداری کند، اما شانس یا همان شرایط داخلی یعنی مانعتراشیهای جریانهای محافظهکار و شرایط جهانی به ویژه راهیابی ترامپ به کاخ سفید، همراه و یار او نبود. در واقع همان اصولگرایانی که امروز دولت روحانی را مشمول لعن و نفرین میکنند، چرا از نقشهای دیگر دولتها، دولتی نظیر احمدینژاد که امروز در مقام یک اپوزیسیون برانداز از خرد و کوچک نظام را به چالش گرفته و حالت قدسی به خود داده است و فکر میکند که متعلق به دنیای دیگری است، سکوت اختیار کردهاند؟ از طرف دیگر آیا این اصولگرایان میتوانند منکر هزینهای باشند که از سوی سیاست میدان: نظیر موشکپرانیهای نابجا و نامنطبق با روح برجام، بالارفتن از دیوار سفارتها و توسل به سیاست نگاه به شرق بر کشور تحمیل شده است؟ اگر اصولگرایان ترازوی انصاف را محکی برای مقصرشناسی شرایط جاری به کار گیرند، قطعا به این نتیجه میرسند که عملکرد روحانی از رهگذر نرمالیزاسیون و برجام، زیاد هم به ضرر و زیان حاکمیت و ملت ایران نبوده و اصولگرایان نباید فراموش کنند که همین برجام یا همان «ننگنامه ترکمنچای» در روایت و برداشت مضیق آنها، متضمن چه گشایشهایی در اقتصاد بوده و چه کشورهایی نبوده که نمیخواستند روابط و مناسبات تجاری با ایران را از رهگذر برجام از دست بدهند و در انتهای لیست این مناسبات قرار نگیرند. در سطح دیگر، بروز و ظهور و وجود برخی شواهد و نشانگان به ما اینگونه مینمایاند که نباید کارنامه روحانی را یکسره سیاه و به معنای از دست دادن فرصتها و واگذاری امتیازات بدانیم. قطعا کارنامه دولت روحانی بخش قابل دفاعی نیز دارد، آنچنان که حتی کارنامه دولتمردان قاجار که عصر آنها به عصر واگذاری امتیازات و بیخبری و خواب غفلت بود، جای دفاع دارد و یکسره سیاه نیست. فراموش نکنیم که برخلاف تصورات و انتظارات عامه، اولین بار کلنگ مشروطه نه به دست میرزا حسین خان سپهسالار، قائم مقام فراهانی و یا میرزا تقی خان امیر کبیر بلکه در اوج استبداد ناصری به دست خود ناصرالدینشاه بر زمین زده شد. فراموش هم نکنیم آن حکومت قانون، آن حکومت آزادی، آن تحدید قدرت و زمینی شدن امر سیاست که مشروطه خواهانی چون: طباطبایی و بهبهانی، ستارخان و باقرخان و فاتحان تهران به دنبال آن بودند، از طرف شاهی صادر شد که در افواه و ترانه کودکان به «آبجی مظفر» معروف بود. حال چگونه است دولتی که اگر چه نه در عمل بلکه در روی کاغذ از قانونگرایی، از حقوق شهروندی، از همگرایی، از آزادی اطلاعات سخن گفته است، اینگونه باید در ودایش خوفناک و حزنآلوده، مرثیهسرایی شود؟ با این همه عمر دولت روحانی با همه فراز و فرودهای آن به پایان رسیده و هم اینک در شرایط یکدستسازی و هماهنگی سازوکارهای قدرت در ایران باید دید که آیا دولت تازهکار و نوپا میتواند در غیاب و فقدان مانعتراشیها و کارشکنیهای گفتمان رقیب، به مشکلاتی که کشور گریبانگیر آن است، پایان دهد؟ نسبت به حل این مشکلات نباید بدبین بود، اما کسانی که به این دلخوش کردهاند تا بلکه مشکلات کشور طی یک دوره چهار یا هشت ساله حل شود، پای استدلال شان چوبین است و صد البته که سخت بیتمکین. این ادعا نه به جهت نتوانستن و ناتوانی بلکه به جهت نوع بینش سیاسی و نحوه قرائت و خوانش اصولگرایان نسبت به امر سیاست و اقتصاد مایه میگیرد.
* کارشناس علومسیاسی
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :