تبعیضات منطقهای و توسعه اقتصادی
به گزارش جهان صنعت نیوز: سیاست مالی ، یکی از این سیاستهاست که برای رسیدن به اهدافی مانند رشد و توسعه اقتصادی اجرا میشود. پژوهشهای بسیاری در خصوص اثرات کلان سیاستهای مالی در یک کشور و یا بین گروهی از کشورها انجام شده است؛ به گونهای که در سالهای اخیر، این مطالعات، از تحلیل اثر سیاست مالی در سطح ملی، به بررسی سایر زوایای این سیاستها گذر کردهاند. یکی از این زوایا، اثرات منطقهای (ایالتی یا استانی) است. در واقع، با توجه به اینکه اقتصاد یک کشور ترکیبی از مناطق مختلف است، اثر سیاستهای کلان بر پویاییهای مناطق مختلف آن مورد توجه قرار گرفته است.
از نظر برخی از محققان منطقی است که فرض شود اقتصادهای منطقهای به دلیل تنوع اقتصادی، تفاوتهای جمعیتی، عدم تجانس جغرافیایی و تفاوتهای توسعهیافتگی مالی نسبت به سیاستهای کلان مالی واکنشهای متفاوتی نشان دهند؛ بنابراین، بررسی اثر سیاست مالی در سطح ملی بدون در نظر گرفتن اینکه هر کشور از مناطق مختلفی تشکیل شده است؛ صرفا، تصویری کلی ارائه میکند که نشاندهنده میانگین واکنش تمامی مناطق است.
ضرورت بررسی واکنش مناطق مختلف یک کشور نسبت به سیاستهای کلان، به نحوه برنامهریزی منطقهای به عنوان یکی از الزامات اساسی رشد و توسعه اقتصادی برمیگردد؛ زیرا برنامهریزی در سطح مناطق، مکمل برنامهریزیهای کلان است. برنامهریزی منطقهای به طوری که موانع و مشکلات توسعه را برطرف سازد، نیازمند آگاهی برنامهریزان و سیاستگذاران از چگونگی واکنش مناطق مختلف نسبت به سیاستهای کلان از جمله سیاستهای مالی است.
ایران کشوری است که مناطق (استانهای) مختلف آن از ویژگیهای جمعیتی، جغرافیایی و اقتصادی متفاوتی برخوردارند. مقایسه تنوع جمعیتی مناطق مختلف کشور نشان میدهد بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، استان تهران تقریبا ۲۰ درصد و استان ایلام، ۷۳/۰ درصد از جمعیت کل کشور را به خود اختصاص دادهاند.
طبق گزارش مرکز آمار کشور از اطلاعات حسابهای منطقهای (۱۳۹۴-۱۳۸۳)، استان تهران، بالاترین سهم را در تشکیل بخش خدمات کشور دارد (به طور متوسط ۳۵ درصد)؛ اما، استانی مانند استان مازندران بیشترین سهم را در ایجاد ارزش افزوده بخش کشاورزی به خود اختصاص داده است (به طور متوسط ۹ درصد). بر این اساس، اختلافات شاخصهای مالی سبب میشود استانهای مختلف نسبت به سیاستهایی که سیاستگذاران در سطح ملی اعمال میکنند، واکنشهای متفاوتی نشان دهند. برای بررسی صحت این ادعا میتوان نحوه واکنش متغیرهای کلان در سطح استانی را نسبت به اعمال سیاستهای یکپارچه ملی مورد توجه قرار داد. در این راستا، هدف این گزارش، بررسی نحوه اثرگذاری سیاستهای مالی بر متغیرهای نرخ بیکاری و نرخ تورم در استانهای ایران است که میتواند دلالتهای سیاستگذاری قابل توجهی به همراه داشته باشد.
سیاست مالی در کوتاهمدت و بلندمدت
در کوتاهمدت، سیاست مالی میتواند تولید را از سطح بالقوه آن جابهجا کند. در بلندمدت، سیاست مالی به وسیله تاثیرگذاری روی کیفیت و کمیت نیروی کار و یا سایر عوامل تولید و یا تغییر در بهرهوری کل عوامل تولید، میتواند سطح تولید را متاثر کند.
نظریات مختلفی در مورد اثر کوتاهمدت سیاست مالی مطرح است. در نظریه کلاسیک هر گونه افزایشی در مخارج دولت از طریق کاهش در مخارج خصوصی جبران میشود و اثر برونرانی آن کامل است. لوکاس (۱۹۷۵) معتقد است که در مدلهای نئوکلاسیک، سیاست مالی کاملا پیشبینی شده، در کوتاهمدت و بلندمدت اثری ندارد؛ با این حال، سیاست مالی پیشبینی نشده، میتواند رشد کوتاهمدت را متاثر سازد.
در رویکرد کلاسیکهای جدید، ترکیب فرضیههای انتظارات عقلایی، تسویه پیوسته بازارها و تابع عرضه، دستاوردهای سیاستی مهمی را به دنبال دارد. یکی از این دستاوردها، قضیه بیتاثیری سیاستهاست. بر این اساس، در صورت انحراف تولید از سطح طبیعی خود، نیازی به اقدامات اصلاحی دولت نیست و چنین انحرافی توسط نیروهای بازار حذف میشود.
آنچه در خصوص اثرگذاری سیاست مالی در بلندمدت مطرح است، اثر آن بر رشد اقتصادی است. بر اساس نظریه رشد درونزا، چهار تعیینکننده اصلی که از طریق آن، سیاست مالی میتواند رشد اقتصادی بلندمدت را افزایش دهد؛ عبارتند از: ۱) افزایش سرمایه مالی؛ ۲) افزایش سرمایه انسانی؛ ۳) بهرهوری کل عوامل تولید و ۴) عرضه کار. افزایش مخارج عمرانی دولت، بهرهوری بخش دولتی را افزایش میدهد و به دنبال آن از طریق افزایش نرخ بازدهی باعث افزایش نرخ رشد بلندمدت میشود. در مقابل، برخی معتقدند سیاست مالی میتواند برای رشد اقتصادی مضر باشد. افزایش در استقراض دولت از طریق افزایش نرخ بهره منجر به اثر برونرانی سرمایهگذاری خصوصی میشود. این اثر برونرانی ممکن است برای رشد اقتصادی بلندمدت مانع ایجاد کند.
مناطق مختلف اقتصادی یک کشور و اثر سیاست مالی
این اعتقاد وجود دارد که مناطق مختلف هر کشور به دلیل داشتن ویژگیهای متفاوتی چون ناهمگنی جغرافیایی، تنوع اقتصادی، توسعه مالی و سایر ویژگیهای اقتصادی، واکنشهای متفاوتی نسبت به سیاست مالی نشان میدهند. همچنین، با توجه به اینکه ترکیب بخشهای مختلف اقتصادی در هر کدام از مناطق یک کشور متفاوت است، میتوان واکنش متفاوت مناطق را به دلیل تفاوت در واکنش بخشهای اقتصادی، منطقی دانست.
گفتنی است که سیاست مالی میتواند اثرات بخشی مختلفی بسته به اثرپذیری بخش از نرخ اسمی (یا حقیقی) ارز، شدت سرمایهبری بخش و کشش عرضه کار بخش داشته باشد؛ برای مثال، افزایش مخارج دولت (یا کاهش مالیاتها) به طور استاندارد منجر به افزایش نرخ ارز حقیقی میشود. این افزایش، یک اثر نامتقارن روی بخش تولید کالاهای قابل تجارت و بخش تولید کالاهای غیرقابل تجارت دارد.
افزون بر این، این باور نیز وجود دارد که اثرات محرکهای مالی بر بخشهای مختلف اقتصادی به ارتباط قبل و بعد آنها با سایر بخشها بستگی دارد. همچنین، وی بیان میکند که ماهیت هر صنعت میتواند اثر سیاست مالی را تحت تاثیر قرار دهد.
به طور کلی، نتیجهگیری در این خصوص که چگونه کل درآمدهای دولت، مالیاتهای مستقیم، مالیاتهای غیرمستقیم و درآمدهای غیرمالیاتی بخشهای مختلف را تحتتاثیر قرار میدهد، مشکل است؛ زیرا تمامی صنایع با مالیات مرتبط هستند؛ بنابراین میتوان گفت بر اساس واکنشهای متفاوت بخشهای مختلف اقتصادی، بسته به اینکه در هر منطقه ترکیب اقتصاد چگونه است و کدام بخش یا بخشها سهم بیشتری را به خود اختصاص داده است، واکنش نسبت به اعمال سیاستهای کلان متفاوت خواهد بود.
پیشتر مطالعاتی در این خصوص انجام شده است. برای مثال اویانگ و همکاران (۲۰۰۸) برای مقایسه واکنش مناطق (ایالتها) مختلف ایالات متحده نسبت به شوک مخارج دولت، دو نوع شوک شامل شوک مخارج نظامی و غیرنظامی بر درآمد شخصی و نرخ بیکاری در سطح ایالتی مورد بررسی قرار دادهاند. بدین منظور، برای هر ایالت یک مدل جداگانه برآورد کرده و برای لحاظ وابستگی بین ایالتها، در مدل هر ایالت، علاوه بر متغیرهای آن ایالت از مجموع مقادیر مربوط به سایر ایالاتها نیز استفاده کردهاند. نتایج نشان داد شکل واکنشهای ایالتی تا حد زیادی مشابه؛ اما، اندازه و در بیشتر موارد، علامت آنها متفاوت است.
سیلوا (۲۰۱۴) نیز عدم تقارن اثر سیاست مالی در بین مناطق برزیل را از طریق برآورد جداگانه برای هر منطقه مورد آزمون قرار داده است. بر اساس نتایج، کاهش در مخارج دولت منجر به واکنش شدید در برخی از مناطق برزیل در مقایسه با سایر مناطق میشود؛ اما چنین کاهشی در هیچ منطقهای اثر بلندمدتی را برجای نمیگذارد.
هایو و اوهل (۲۰۱۵) عدم تقارن واکنش مناطق مختلف ایالات متحده را نسبت به شوک مالیاتی دولت مورد ارزیابی قرار دادهاند. مطابق نتایج، اثر شوک مالیاتی بر تولید بسیاری از ایالتها نامتقارن بوده است؛ به طوری که واکنش گروهی از ایالتها به این شوک از نظر آماری، با میانگین واکنش در سطح ملی معادل بوده است.
در مطالعات، بررسی اثرات سیاستهای کلان از طریق برآورد جداگانه هر منطقه انجام شده است؛ این در حالی است که برای ارزیابی دقیقتر، باید همبستگی بین مناطق لحاظ شود. از اینرو، در این مطالعه تلاش شده است از بین مدلهای اقتصادسنجی مختلف که امکان لحاظ اثرات سرریز و برآورد همزمان در آنها وجود دارد، مدل مناسب انتخاب شود.
دادهپردازی
واحدهای مقطعی در این مطالعه، استانهای ایران در نظر گرفته شده است؛ به طوری که پانل مورد بررسی مشتمل بر ۳۰ واحد مقطعی (استان) طی دوره ۱۳۹۵-۱۳۸۴ است (استان البرز جزو استان تهران لحاظ شده است). به طوری که متغیرهای داخلی هر استان شامل نرخ بیکاری، نرخ تورم، و اعتبارات استان به همراه سهم استان از مجموع اعتبارات کل استانهاست. متغیرهای ستارهدار هر استان نیز شامل نرخ بیکاری و نرخ تورم به صورت میانگین وزنی از نرخ بیکاری و نرخ تورم سایر استانهاست.
اعتبارات استانی به عنوان متغیر جانشین سیاست مالی در سطح استانی به کار برده شده است. همچنین، برای ارزیابی واکنش استانها نسبت به سیاست مالی از نرخ بیکاری و نرخ تورم به عنوان متغیرهای کلان استفاده شده است. افزون بر این، از آنجا که ویژگیهای متفاوت منطقهای باعث میشود واکنشهای منطقهای نسبت به سیاستهای کلان اقتصادی متفاوت باشد، از سهم هر استان از مجموع اعتبارات کل استانها نیز به عنوان متغیر جانشین ناهمگنی منطقهای استفاده شده است.
در سطح استانی اطلاعاتی در خصوص جریان تجارت یا تحرک سرمایه موجود نیست و تنها اطلاعات مفید و در دسترس، اطلاعات مهاجرت بین استانهای کشور است. با توجه به اینکه مهاجرتهای استانی از جمله عوامل اثرگذار بر نرخ بیکاری استانی است، میتوان از این اطلاعات به عنوان ماتریس وزنی که معرف اثرات سرریز بین استانی باشد، استفاده کرد.
جدول (۱) متوسط سهم هر استان از مجموع عملکرد اعتبارات استانی طی دوره ۱۳۹۵-۱۳۸۴ را نشان میدهد. بر اساس جدول (۱) استانهای خوزستان، تهران و بوشهر به ترتیب، به لحاظ متوسط سهم از اعتبارات استانی در جایگاه اول تا سوم قرار گرفتهاند. استانهای قم و سمنان نیز به طور متوسط کمترین سهم را از اعتبارات استانی داشتهاند.
جدول ۱. متوسط سهم هر استان از اعتبارات استانی (درصد) طی دوره ۱۳۹۵-۱۳۸۴
استان |
متوسط سهم از اعتبارات استانی (درصد) |
استان |
متوسط سهم از اعتبارات استانی (درصد) |
آذربایجانشرقی |
۵۵/۳ |
فارس |
۱۱/۵ |
آذربایجان غربی |
۴۹/۳ |
قزوین |
۶۱/۱ |
اردبیل |
۰۷/۲ |
قم |
۳۱/۱ |
اصفهان |
۷۰/۳ |
کردستان |
۷۹/۲ |
ایلام |
۲۰/۲ |
کرمان |
۶۲/۳ |
بوشهر |
۳۹/۶ |
کرمانشاه |
۱۲/۳ |
تهران |
۴۹/۶ |
کهکیلویه و بویراحمد |
۴۰/۳ |
چهارمحال و بختیاری |
۱۲/۲ |
گلستان |
۳۶/۲ |
خراسان جنوبی |
۷۵/۲ |
گیلان |
۵۳/۲ |
خراسان رضوی |
۵۸/۵ |
لرستان |
۸۸/۲ |
خراسان شمالی |
۰۱/۲ |
مازندران |
۸۰/۲ |
خوزستان |
۱۶/۱۱ |
مرکزی |
۱۲/۲ |
زنجان |
۸۶/۱ |
هرمزگان |
۱۶/۳ |
سمنان |
۲۲/۱ |
همدان |
۳۱/۲ |
سیستانوبلوچستان |
۶۹/۴ |
یزد |
۶۰/۱ |
بر اساس جدول (۲) به طور متوسط طی دوره ۱۳۹۵-۱۳۸۴، بیشترین نرخ بیکاری و نرخ تورم به ترتیب، متعلق به استان لرستان و استان خراسان جنوبی بوده است.
جدول ۲. متوسط نرخ بیکاری و نرخ تورم در استانهای ایران طی دوره ۱۳۹۵-۱۳۸۴
استان |
متوسط نرخ بیکاری (درصد) |
متوسط نرخ تورم (درصد) |
استان |
متوسط نرخ بیکاری (درصد) |
متوسط نرخ تورم (درصد) |
آذربایجانشرقی |
۶۳/۸ |
۱۴/۱۸ |
فارس |
۱۴/۱۴ |
۵۸/۱۷ |
آذربایجانغربی |
۷۰/۱۰ |
۵۲/۱۸ |
قزوین |
۰۹/۱۱ |
۱۴/۱۸ |
اردبیل |
۴۴/۱۲ |
۴۲/۱۸ |
قم |
۲۷/۱۰ |
۳۴/۱۹ |
اصفهان |
۲۹/۱۲ |
۲۱/۱۸ |
کردستان |
۵۲/۱۲ |
۳۳/۱۸ |
ایلام |
۷۶/۱۳ |
۹۶/۱۸ |
کرمان |
۱۷/۱۰ |
۷۵/۱۷ |
بوشهر |
۷۸/۱۰ |
۴۸/۱۶ |
کرمانشاه |
۸۱/۱۵ |
۱۰/۱۸ |
تهران |
۲۲/۱۲ |
۰۲/۱۸ |
کهکیلویه و بویراحمد |
۲۳/۱۵ |
۶۴/۱۷ |
چهارمحال و بختیاری |
۹۹/۱۳ |
۴۳/۱۸ |
گلستان |
۲۵/۹ |
۷۷/۱۷ |
خراسان جنوبی |
۰۷/۹ |
۵۵/۱۸ |
گیلان |
۷۶/۱۳ |
۰۰/۱۸ |
خراسان رضوی |
۹۷/۹ |
۳۵/۱۸ |
لرستان |
۷۲/۱۶ |
۳۰/۱۸ |
خراسان شمالی |
۶۴/۹ |
۵۸/۱۸ |
مازندران |
۰۱/۱۰ |
۲۱/۱۸ |
خوزستان |
۱۹/۱۲ |
۷۱/۱۷ |
مرکزی |
۰۰/۱۰ |
۹۸/۱۷ |
زنجان |
۶۸/۹ |
۶۶/۱۷ |
هرمزگان |
۶۹/۹ |
۹۳/۱۷ |
سمنان |
۴۶/۹ |
۳۶/۱۸ |
همدان |
۷۲/۱۱ |
۰۴/۱۹ |
سیستانوبلوچستان |
۳۸/۱۱ |
۹۹/۱۷ |
یزد |
۶۰/۸ |
۳۵/۱۸ |
در مجموعه نمودارهای (۱) و (۲) ابتدا واکنش نرخ بیکاری و سپس واکنش نرخ تورم استانها نسبت به شوک به اندازه یک انحراف معیار مثبت اعتبارات استانی نشان داده شده است. به منظور جلوگیری از طولانی شدن بحث، صرفا نمودار استانهای دارای واکنشهای معنادار آورده شده است.
بر اساس نمودار (۱) نرخ بیکاری در استانهای اصفهان، تهران، خراسان رضوی، خوزستان و فارس در واکنش به یک شوک مثبت اعتبارات استانی به صورت منفی و معنادار کاهش یافته است. زمانبندی واکنش این استانها نسبتا مشابه بوده است؛ به نحوی که واکنش نرخ بیکاری استانها تقریبا در فصل دوم به حداکثر خود رسیده است. سپس، اندازه واکنش به تدریج کاهش یافته و شوک به صورت میرا خارج شده است. اگرچه، زمانبندی واکنش این استانها مشابهت داشته؛ اما، اندازه واکنشها متفاوت بوده است. نرخ تورم استانهای اصفهان، تهران، خراسان رضوی، خوزستان و فارس نسبت به شوک سیاست مالی به صورت معنادار واکنش نشان داده است. تمامی این واکنشها منفی و زمانبندی آنها تقریبا مشابه بوده است؛ به نحوی که واکنش نرخ تورم استانها تقریبا در فصل دوم حداکثر خود را تجربه کرده است. سپس، اندازه واکنش به تدریج کاهش یافته و شوک به صورت میرا خارج شده است. علیرغم زمانبندی نسبتا مشابه، اندازه واکنشها متفاوت بوده است.
راهکارهای سیاستی
در این گزارش واکنشهای نرخ بیکاری و نرخ تورم به تفکیک استانهای ایران نسبت به شوک مثبت سیاست مالی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که نرخ بیکاری در برخی از استانها به صورت معنادار و در برخی دیگر، به صورت بیمعنا واکنش نشان داده است. زمانبندی واکنشها نسبتا مشابه؛ اما اندازه آنها متفاوت بوده است.
یافتهها نشان میدهد استانهایی که به لحاظ سهم از مجموع اعتبارات استانی در بین ۷ استان اول قرار داشتهاند (به استثنای استانهای بوشهر و سیستان و بلوچستان)، نرخ بیکاری به صورت منفی و معنادار نسبت به شوک مثبت سیاست مالی واکنش نشان دادهاند.
در مورد عدم واکنش نرخ بیکاری استان بوشهر میتوان گفت با توجه به سهم بالای بخش نفت و گاز از تولید ناخالص داخلی این استان، عمده اعتبارات استان صرف این بخش شده که یک بخش سرمایهبر است.
در خصوص عدم واکنش نرخ بیکاری استان سیستان و بلوچستان نیز میتوان گفت اعتبارات این استان با در نظر گرفتن سطح توسعهنیافتگی استان و سهم جمعیتی و مساحتی آن، نتوانسته است تغییری در نرخ بیکاری ایجاد کند.
همچنین نرخ بیکاری در استانهای با سهم اندک از مجموع اعتبارات استانی، نسبت به شوک مثبت سیاست مالی واکنش معناداری نداشته است. در خصوص واکنش نرخ تورم نیز مشخص شد صرفا استانهای دارای واکنش معنادار نرخ بیکاری، به صورت معنادار واکنش نشان دادهاند. این واکنشها علیرغم زمانبندی نسبتا مشابه، اندازههای متفاوت داشتهاند. همچنین سهم نرخ بیکاری و تورم در کاهش میانگین مربعات خطای پیشبینی اعتبارات، در استانها و در افقهای زمانی مختلف متفاوت بوده است.
بر اساس نتایج، پیشنهاد میشود سیاستگذاران هنگام طراحی سیاستهای کلان جهت رسیدن به اهداف خود، تفاوتهای منطقهای را لحاظ کنند. همچنین، با توجه به اینکه اشتغالزایی و کاهش نرخ بیکاری به عنوان اثر مثبت سیاست مالی در استانهای با سهم بالا از مجموع اعتبارات استانی مشاهده شده است، به نظر میرسد افزایش سهم بودجه استانهای کمتر توسعهیافته و افزایش اختیارات استانی در توزیع بودجه به منظور ایجاد تعادل بین استانهای مختلف کشور از نظر سطح توسعه، امری ضروری است.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانپیشنهاد ویژهلینک کوتاه :