برندگان و بازندگان به طالبان
دکتر صلاحالدین هرسنی * با تحولات و جنس رویدادهایی که در افغانستان اتفاق افتاده است، دیگر بر کسی پوشیده نیست که افغانستان امروزی به جز (دره پنجشیر تحت تسلط احمد مسعود) زیر تسلط بیچون و چرای طالبان درآمده و آنها قرار است در سایه این تسلط و در پرتو اسلوب و منش فکری و عقیدتی خود، قواعد شریعت را در افغانستان اجرا کنند و پاس بدارند و حتی سودای خلافت خراسان را دارند. به این ترتیب و اگرچه قدرتیابی دوباره طالبان را باید برنده داستان تحولات افغانستان امروزی بدانیم، اما این رویداد و اتفاق ناگوار قطعا بازندگانی نیز دارد، به این معنی که چه کسانی را باید بیشتر از همه بازنده قدرتیابی دوباره طالبان دانست؟
در نگاه اول انگشت اشارتها و نشانهها به عنوان بازنده قدرتیابی طالبان، بیش از همه متوجه آمریکاست، چراکه تصور عمومی آن است که ارتش مدرن آمریکا به مدت ۲۰ سال و با صرف میلیاردها دلار در برابر یک سپاه ۷۵ هزار نفری پیکارجو شکست خورده است. شاید در نگاه نخست چنین گمانهای معطوف به حقیقت باشد، اما واقعیت نیست. در واقع سادهانگاری است که بخواهیم بازنده اصلی قدرتیابی طالبان را آمریکا بدانیم. این ادعا به چند دلیل قوت میگیرد. اول آنکه منطقهای چون افغانستان هزینه زیادی برای آمریکا داشته و نگاه راهبردشناسان آمریکا این است که چرا باید چنین هزینههایی همواره بر آمریکا تحمیل شود که خود مقامات و ارتش افغانستان راضی به تحمیل آن نیستند؟ در واقع هدف واشنگتن آن است که چنین منطقه پرهزینهای را رها کنند و کنترل و صرف هزینههای افغانستان را به رقبایی چون مسکو و پکن بسپارند. این مواضع را جو بایدن نیز با بیانی متافوریسم و استعاری در اظهارات اخیر خود اعلام کرده است. از طرف دیگر، خروج آمریکا از افغانستان را نباید به شکست در مقابل طالبان تعبیر و تفسیر کرد، چراکه چنین خروجی یک راهبرد نبوده و نیست، بلکه صرفا یک تاکتیک بوده است. در این تاکتیک آنگونه که برخی شواهد و قرائن نیز نشان دادهاند، قرار است سمت و سوهای جدیدی از مناسبات ژئوپلیتیک را در آسیای میانه باز کند. در واقع راهبردشناسان آمریکا بر این باورند که دوره و مدت زمان (وقفه ژئوپلیتیکی) در آسیای میانه به پایان رسیده، لاجرم باید فاز جدیدی از مناسبات ژئوپلیتیکی در این منطقه تعریف شود و بنابراین آمریکا در شیفت مناسبات ژئوپلیتیک از افغانستان به آسیای مرکزی، اهداف مهمتری را جستوجو میکند. آنگونه که گفته و شنیده شده، آمریکا قرار است در یکی از کشورهای ازبکستان، تاجیکستان و قزاقستان پایگاه نظامی تاسیس کند. در صورت تاسیس پایگاه در این کشورها، این پایگاهها میتوانند به عنوان آلترناتیوی برای پشتیبانی احتمالی از دولت افغانستان و دیگر نیروهای مورد حمایت آمریکا در افغانستان مورد استفاده قرار گیرد. همچنین چنین پایگاههایی میتوانند به عنوان یک بستر همکاری مشترک با کشورهای آسیای مرکزی برای تامین امنیت نوار شمالی افغانستان به کار گرفته شوند. در واقعبینانهترین شرایط، در صورت تاسیس پایگاه نظامی آمریکا در یکی از سه کشور ازبکستان، تاجیکستان و قزاقستان، مسکو با توجه به وضعیت فعلیاش در روابط با واشنگتن به ویژه در ماجرای (کریمه) در اوکراین و ماجرای (اسکریپال و دخترش یولیا)، هرگز خواستار و راضی به بازگشت ارتش آمریکا به آسیای مرکزی نخواهد بود، زیرا تاسیس این پایگاهها قطعا بسیاری از فعالیتهای انجام داده مسکو تا سال ۲۰۱۴ را بیاثر خواهد کرد. در واقع به همان میزانی که واشنگتن تلاش دارد با تاسیس پایگاهها در آسیای میانه از نفوذ مسکو و پکن جلوگیری کند، مسکو و پکن نیز تلاش دارند از نفوذ و حجم نقشیابیهای واشنگتن در آسیای عمومی بکاهند. به ویژه آنکه قرار است واشنگتن رفتارهای تهران را با گروههای نیابتی یعنی گروههایی چون فاطمیون، این بار از آسیای میانه واپایش و کنترل کند. تحت این شرایط بازنده اصلی تحولات افغانستان را باید ابتدا مسکو و پکن دانست که خواستهاند سیاست سازش و مماشات خود با طالبان را دستمایه خنثی کردن تحرکات ژئوپلیتیکی واشنگتن در آسیای میانه کنند.
تحولات افغانستان و قدرتیابی دوباره طالبان بازنده دیگری نیز دارد و آن ایران است. ایران را بدان جهت باید بازنده دیگر قدرتیابی طالبان دانست که ایران متهم به حمایت از طالبان است. اگرچه حمایت از طالبان از سوی ایران از دشمنی مشترکی چون نیروهای ائتلاف و واشنگتن ریشه میگیرد، اما سفر (ملااختر منصور) رهبر طالبان در ماه می ۲۰۱۶ و سفر (ملا عبدالغنی برادر) از بنیانگذاران طالبان از دوحه به تهران در بهمن ماه ۱۳۹۹ و گفتوگو با سران حکومتی و همچنین سفر اخیر مقامات طالبان به تهران و گفتوگو با محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه همگی بر رضایت ایران در قدرتیابی دوباره طالبان دلالت میکنند. نشانه این رضایت همان مواضعی است که دکتر ظریف اعلام کرده بود. ظریف اخیرا و البته قویا اعلام کرده بود که طالبان قطعا بخشی از آینده افغانستان است ولی نه همه آن و سرانجام اینکه دولت افغانستان بدون طالبان غیرممکن است. شاید تهران میپندارد که در سایه همکاری با طالبان و سیاست سازش و مماشات مسکو و پکن بتواند منافع واشنگتن و متحدانش را به سیاق گذشته به خطر اندازد، اما نمیداند که اگر بخواهد روی چراغ سبز مسکو و پکن در سیاست سازش و مماشات با طالبان حساب باز کند و از آن به همکاریهای ژئوپلیتیکی با دوشنبه، تاشکند آلماتی در آینده مناسبات در آسیای میانه تعبیر کند، بیشتر از سایر بازیگران معادلات افغانستان بازنده خواهد بود، چراکه از یک طرف قرار است چماق واشنگتن بر همکاریهای نیابتی گروه فاطمیون با ایران از آسیای مرکزی بر سر ایران نگه داشته شود و از طرف دیگر ایران نمیداند که سیاست مماشات و سازش مسکو و پکن در قبال طالبان لااقل روی کاغذ نه بازتعریف معادلات راهبردی مسکو، پکن و تهران در آسیای مرکزی، بلکه چیزی جز کاهش نفوذ واشنگتن در آسیای مرکزی نخواهد بود. افزون بر این، زیان فزاینده تهران آنجا خواهد بود که نه تنها در این معادلات بلکه باید پذیرای هزاران پناهنده افغانی نجاتیافته از کابوس طالبان، آن هم در شرایط رکود اقتصادی و هجوم مرگبار کرونا باشد.
* کارشناس مسائل بینالملل
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :