در پاسخ به مخالفان و موافقان احمد مسعود
دکتر صلاحالدین هرسنی * در ایران بر سر حمایت و یا پشت کردن به احمد مسعود رهبر هسته مقاومت ضدطالبانی در شمال افغانستان و مشخصا (دره پنجشیر) مخالفان و موافقانی پیدا شده است. در این ارتباط، در پشت جبهه مخالفان احمد مسعود گروههای محافظهکار و جریانهای اصولگرا قرار دارند که اعتقادی به رهبری و کاریزما و فرهمندی او بسان پدرش (احمدشاه مسعود) ندارند و او را جوانی خام، بیتجربه و نپخته، نوکیسه، تازه به دوران رسیده، فاقد تجربه و کارنامه نظامی و با قرار گرفتن در زیر نظریههای نخنما و پوسیده دایی جان ناپلئونی و توطئه، دست نشانده و عامل صهیونیسم دانسته و قویا تاکید کردهاند که او تفنگش را بر زمین بگذارد. برای نمونه برخی از رسانههای دست راستی و تئوریسینهای اصولگرا، صریحا تاکید کردهاند وظیفه آنها امروز دیگر این نیست که در مقابل طالبان و در جبهه مقاومت قرار گیرند و اصلاحطلبانی که امروز علم جنگ برداشته و نظام را به مداخله در فتنه پنجشیر تحریص میکنند، همان کسانی هستند که در زمان اشغال کویت توسط صدام و حمله آمریکا به عراق، صدام را (خالدبنولید) خوانده و خواستار مداخله ایران در جنگ خلیجفارس به نفع صدام بودند. حال اگر این اصلاحطلبان دلشان به تنهایی احمد مسعود و جبهه مقاومت در برابر طالبان میسوزد، لطفا و خواهشا در (تیپ نظامی اصلاحاتیون) ثبت کنند تا بتوانند با پیوستن به جبهه مقاومت در برابر طالبان تفنگ به دست گیرند و بجنگند.
در مقابل جریانهای اصولگرایی که خود را معاف از حمایت احمد مسعود و جنگ در جبهه مقاومت دانسته، جریانهای اعتدال و اصلاحطلبان قرار دارند که تلاش داشتند از همان ابتدای شکلگیری این هسته در دره پنجشیر، حول محور شخصیت احمد مسعود نمادسازی، اسطورهپروری، قهرمانگرایی و در نهایت افسانه و رویاپردازی کرده و حتی برخی هواداران تلاش کردهاند که یا پروپاگاندای رسانهای تصاویر احمد مسعود را در قالب رهبری فرهمند همچون پدرش تنها و ایستاده در غبار تصویر و تعریف کرده و با ساخت کلیپهای نمایشی همراه با موسیقیهای ملیگرایی خواستهاند که او را همچون (شوون) یعنی همان سربازی که سرسپردگی افراطی و بیمارگونهای به ناپلئون داشت، تنها نماد ملیگرایی و وطندوستی و گرایشات شوونیستی در مقابل توحش طالبان در افغانستان بدانند. حتی برخی از هواداران در قبال مخالفت اصولگرایان در حمایت از احمد مسعود، اینگونه بر اصولگرایان تاختهاند که اگر قرار است از احمد مسعود و جبهه مقاومت تحت رهبریاش حمایت نشود، پس چه ضرورتی داشت که در ماجرای جنگهای ۳۳روزه لبنان و در بحران سوریه همرزمانی از تهران به بیروت و دمشق فرستاده شوند و چرا باید برخی از نیروهای نظامی و گروههای نیابتی ما در یمن، عراق حضور داشته باشند و در حال حاضر کارشان در این کانونهای بحرانی چیست؟
اگرچه ممکن است نوع سمت و سوهای هواداران و مخالفان احمد مسعود به جای خود قابل اتقان و درست باشد، اما این درستی و واقعیت از هواداری و مخالفت از احمد مسعود و جبهه ملی تحت مقاومت او هنگامی موضوعیت مییابد که بخواهیم دلایل هواداری و مخالفت از احمد مسعود را در راستای بینش مخالفان و موافقان و بر اساس واقعیات و حقایق واکاوی کنیم.
در این ارتباط اگر دلیل مخالفت جریانهای اصولگرایی و جریانهای دستراستی در حمایت از احمد مسعود این باشد که چون طالبان موجب خروج آمریکا از افغانستان شده است و درست در ۲۰سالگی حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر، طالبان موجب هزیمت و شکست آمریکا شده و شاید هم آمریکا از برجام خارج شده و ایران از آمریکا و بدعملی تروئیکای اروپایی در برجام رودست خورده است، لاجرم باید نه حمایت بلکه در قبال طالبان مماشات کرد. حال اگر دلیل مخالفت اصولگرایان و سیاست انفعال آنها در قبال احمد مسعود شکست آمریکا از طالبان باشد که به نظر میرسد اینگونه است، اصولگرایان دچار یک خطای محاسباتی شدهاند و قطعا پاسخ محاسبات خود از طالبان را خواهند گرفت، چراکه واقعیت خروج آمریکا از افغانستان نه به جهت شکست از طالبان بلکه بیشتر حاصل توافقات دوحه بوده و افغانستان با خروج از افغانستان تلاش دارد در پرتو ورود پاکستان به افغانستان و همسویی با طالبان، تئوری آشوب و تنش را در مرزهای شرقی راهاندازی و برقرار کند. بنابراین مشکل این است که یک سوی قدرتیابی دوباره طالبان پاکستان است و اگر معضلی به نام پاکستان در میان نبود، طالبان نمیتوانست تهدیدی جدی برای ایران باشد. از آنجا که پای پاکستان در میان است، احتمال تعرضات و ایجاد مشکلات امنیتی از سوی گروههای معارض با ایران نظیر جیشالعدل و دیگر جریانات تروریستی در مرزهای شرقی منتفی نیست.
اما آن سو مساله حمایت از احمد مسعود و جبهه مقاومت پنجشیر مهمتر از مخالفان حمایت از او است. دلیل موافقان حمایت از احمد مسعود این است که بعد از حمله آمریکا به افغانستان در پی حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، ایران به همراه آمریکا در خارج کردن و سقوط طالبان در افغانستان همکاری داشت و ایران از ائتلاف جبهه شمال به رهبری احمد شاه و ژنرال دوستم، حمایت میکرد. حالا چگونه است که با تکرار آن تاریخ، راهبردهای ایران روندی معکوس را طی میکند؟ بنابراین ایران بهتر است به جای سیاست صبر و انفعال، سیاست حمایتی را از هسته مقاومت پیش بگیرد و این حمایت نباید بر اساس پنداشتها و تفسیرهای اصلاحطلبان از احمد مسعود باشد. قطعا احمد مسعود آنگونه که برخی پنداشتهاند نه خالد ابن ولید است و نه عامل صهیونیسم و مشخص و معلوم نیست چرا مخالفان اصرار دارند که باید تفنگش را بر زمین بگذارد؟ نوع کنش و تمایلات وطنپرستی احمد مسعود گویاتر از آن است که او بخواهد عامل صهیونیسم باشد. همین که او توانسته است با وجود جوانی، هوادارانی را در حول هسته مقاومت در پنجشیر قوام دهد، خود نشانه درخشانی بر فرهمندی، مقبولیت کاریزمایی و قابلیتهای نظامی او است. در این میان پرسش این است که مگر احمد مسعود در برابر میراث (صلح پایدار) کانتی و جبهه اصلاحات افغانستان اسلحه به دست گرفته که برخی او را سفارش کردهاند که تفنگش را بر زمین بگذارد؟ او بر اساس وظیفه ذاتی و در راستای سلوک فکری و آرمانی پدری چون احمدشاه مسعود و به منظور صیانت نفس در مقابل پارادایم (هابزی) و در برابر وضعیت طبیعی، بربریت و بیتمدنی قومی اسلحه به دست گرفته است که اساسا گرگ انسان است. اسلحه او در برابر قومی است که تحت زور و نیرنگ به قدرت رسیده است. آیا در برابر قومی که اتفاقاتی چون آدمسوزی در غزنی، کشتاری بیرحمانه در ولایتغور، تخریب مجسمههای بودا در استان بامیان افغانستان، تخریب اماکن عمومی و تاسیسات عامالمنفعه و ترورهای مبهم برای ایجاد ترس به راه اندخت، باید اسحله به زمین گذاشت؟ آیا به زمین گذاشتن اسلحه از احمد مسعود به معنی عبور از آرمانهای پدر و عبور از پارادایم کانتی و تقویت پارادایم هابزی و در نتیجه به راه انداختن حمام خونی دیگر در آینده، از سوی طالبان نیست؟
*کارشناس مسائل بینالملل
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :