ردپای فقر در تخریب محیطزیست
به گزارش جهان صنعت نیوز: مجموعه مشکلات ناشی از فقر و نابرابری جهانی و کنشهای متقابل آنها با محیطزیست باعث شده است جامعه بینالمللی برای مقابله با این پدیدههای شوم، نشستها و کنفرانسهای متعددی را در سطح بینالمللی در دستور کار قرار دهد که بازتابهای آنها را میتوان در بیانیه ریو و دستور کار ۲۱ در سال ۱۹۹۲، بیانیه ژوهانسبورگ در سال ۲۰۰۲، ریو+۲۰ در سال ۲۰۱۲ در ریودوژانیرو و دستور کار ۲۰۳۰ و اهداف توسعه پایدار(SDGs) در سال ۲۰۱۵ در مجمع عمومی سازمان ملل اشاره کرد که در آنها بر جنبههای مختلفی از راهبردها و سیاستهای کاهش فقر و توزیع درآمد و حفظ پایداری محیطزیست و کنشهای متقابل آنها تاکید شده است.
بر اساس گزارش وزارت رفاه، فقر و نابرابری، پدیدههایی پیچیده و چندبعدی هستند که بر تخریب محیطزیست تاثیر گذاشته و از آن تاثیر میپذیرند و در حال حاضر از مهمترین علل بروز بسیاری معضلات اجتماعی و زیستمحیطی در بسیاری کشورها، از جمله کشورهای درحال توسعه و کمترتوسعهیافته قلمداد میشوند. اصل موضوع فقر و نابرابری بیشتر از آن جهت اهمیت دارد که حیات اجتماعی را به مخاطره میافکند و عملا مانعی جدی در اجرای بسیاری از برنامهها و سیاستها از جمله سیاستهای حفاظت و عمال از محیطزیست ایجاد میکند. به عبارت دیگر مادامی که فقر در جوامع انسانی وجود داشته باشد بحث در خصوص حفاظت از محیطزیست و منابع طبیعی با مخالفتهای جدی از سوی اقشار فقیر مواجه میشود و مادامی که نیازهای اولیه اقشار فقیر تامین نشود، امکان تحقق سیاستها و برنامه حفاظت از محیطزیست ممکن نخواهد شد.
در حال حاضر در ایران مانند بسیاری از کشورهای درحال توسعه، نشانههای محدودیت منابع زیستمحیطی بیش از گذشته هویدا شده که این مساله به فقر بیشتر و در نتیجه مهاجرت و تخلیه بسیاری از مناطق کمترتوسعهیافته و به ویژه مناطق روستایی منجر شده است. به دلیل محدودیت آب و خاک در کشور، زمینهای کشاورزی به ندرت از امکان توسعه بیشتر برخوردار شدهاند و اراضی حاصلخیز موجود نیز در نتیجه سوءمدیریت به طور مرتب حاصلخیزی و باروری خود را از دست میدهند. اکثر مراتع بیش از ظرفیت تحمل خود مورد چرا قرار گرفته و به تدریج قابلیتهای آنها تنزل مییابد. منابع دریایی و آبزیان در نتیجه بهرهبرداریهای بیرویه و افزایش آلودگیها به شدت در معرض تخریب قرار گرفتهاند. منابع آبهای سطحی و زیرزمینی در نتیجه استفاده بیرویه و ورود انواع آلایندهها از نظر کمی و کیفی به شدت تنزل کرده و به عنوان یک چالش اساسی برنامهریزان را با مشکلات جدی مواجه کرده است. جنگلها که در پایداری آب و هوا و تنظیم جریانهای آبی نقش اساسی ایفا میکنند، در نتیجه مجموعهای از عوامل طبیعی و انسانی در بسیاری از مناطق تخریب شده و به ابعاد نگرانکنندهای رسیده است.
هرچند در خلال چند دهه اخیر بسیاری از نماگرهای اقتصادی و اجتماعی توسعه در ایران بــا دگرگونیهای عمیقی روبهرو شده و در برخی از حوزهها مانند امید به زندگی، درآمد، دسترسی به اطلاعات، پوشش تحصیلی، نرخ باسوادی، شاخصهای زیربنایی و… روندهای روبه رشدی را تجربه کرده، بسیاری از این تحولات لزوما به معنای بهبود شرایط زندگی اقشار مختلف جامعه به ویژه گروههای فقیر و آسیبپذیر نبوده و موجبات فقر و نابرابری بیشتر و همچنین مسائل زیستمحیطی متعدد مانند تخریب گسترده محیطزیست، آلودگیهای محیطزیست، کاهش کمی و کیفی منابع آب، تخریب جنگلها و مراتع، فرسایش خاک و توسعه بیابانزایی، تخلیه روستاها، حاشیهنشینی و… در کشور شده است.
مبانی تحولات جمعیت، فقر و محیطزیست
جمعیتشناسی رابطه عوامل تاثیرگذار یا تاثیرپذیر بر حجم، توزیع، روند، ساختار و ویژگیهای جمعیت را مورد بررسی قرار میدهد. تاثیر جمعیت بر زندگی بشر و محیطزیست بسیار عمیق و پیچیده است. تغییرات جمعیت یکی از پیشرانهای عمده موثر بر تحولات اجتماعی، اقتصادی و محیطزیستی است؛ زیرا به موازات تحولات و تغییر حجم و ترکیب هر جمعیتی در زیستبومهای کره زمین، دولتها و مردم باید خود را با شرایط و نیازهای جدید سازگار کرده و رویکردهای متناسبی را برای رویارویی با نیازهای جدید اتخاذ کنند. افزایش جمعیت و تحولات ساختاری آن به نوبه خود نیازها را تشدید میکند و با گذشت زمان و تکامل زندگی انسانها، کمیت و کیفیت نیازها نیز تغییر مییابد. از آنجا که تامین اکثر این نیازها به ویژه در جوامع در حال توسعه به دلیل معیشتی بودن اقتصاد، بر منابع پایه استوار است که عمدتا از طریق بهرهبرداری از طبیعت و منافع طبیعی صـورت میگیرد؛ بنابراین فشار مضاعفی را بر محیطزیست تحمیل میکند. به ویژه این موضوع در صورت نامناسب بودن رفتارهای اقتصادی و اجتماعی و شیوع فرهنگ مصرفی بیشتر تشدید میشود.
معمولا افراد فقیر هم قربانی و هم عامل تخریب محیطزیست هســتند. افراد فقیر به دلیل محدودیت دامنه انتخاب برای گذران زندگی مجبورند به ابتداییترین شکل از منابع پایه استفاده کنند که فشار مضاعفی را بر محیطزیست به ویژه در مناطق آسیبپذیر و شکننده وارد میآورد (مانند بهرهبرداری از جنگلها در مناطق پرشیب یا کشت گیاهان زراعی در زمینهای شیبدار و کمبازده). ضعــف دانش و آگاهی لازم از روشهای اصولی و پایدار استفاده از منابع نیز باعث تشدید مسائل و مشکلاتی میشود که مجموعه این فعالیتها نیز باعث کاهش تولید محصولات غذایی، افزایش قیمت محصولات کشاورزی، کاهش درآمد و کاهش سطح بهداشت و سلامت و سرانجام آسیبپذیری این جوامع نسبت به بلایای طبیعی میشود. در کنار این مسائل، عوامل بیرونی مانند نوع تجارت و دادوستد با جهان خارج (مانند انتقال صنایع آلاینده به کشورهای فقیر، حملونقل پسماندهای خطرناک به کشورهای کمتر توسعهیافته از سوی کشورهای توسعهیافته)، منازعات و درگیریها نیز میتوانند باعث بدتر شدن وضعیت محیطزیست و تشدید فقر در جوامع کمتر توسعهیافته شود.
تحولات شدید جمعیتی در کشورهای فقیر
تحولات شدید جمعیتی به ویژه در کشورهای در حال توسعه که از بنیانهای اقتصادی ضعیفی برخوردارند میتواند منجر به بروز طیف گستردهای از معضلات اجتماعی، اقتصادی و فروپاشی نظامهای حیاتبخش شود. رابرت کاپلان، نویسنده و تحلیلگر سیاسی در مقالهای با عنوان «هرج و مرج نوظهور» به این نکته میپردازد که چگونه رشد بیرویه جمعیت و تخریب شدید محیطزیست، انسانها را در سطحی بیسابقه از روستاها به شهرها میکشاند و از مرزهای ملی عبور میدهد. او استدلال میکند که این مساله به نوبه خود میتواند موجب ازهمگسیختگی اجتماعی و تنشهای سیاسی در درون کشورها و همچنین بین کشورها شود.
باید توجه کرد که فقر و تاثیر آن بر تخریب محیطزیست پدیدهای لاعلاج نیست؛ بلکه با ایجاد فرصتهای اشتغال و کار شایسته و گسترش دامنه انتخاب اقشار ضعیف، توزیع عادلانه منابع و درآمد، افزایش خدمات زیربنایی و بهبود کیفیت اراضی میتوان این رابطه را منطقی و پایدار کرد. بنابراین برای دستیابی به راهکارهای عملی باید در ابتدا ارتباط و کنشهای متقابل بین فقر و تخریب محیطزیست، شناسایی و تجزیه و تحلیل شود و سپس با درک این ارتباطات، سیاستهای مناسبی را برای کاهش تعارضات یا رفع کامل این مشکلات ارائه کرد و عوامل و پیشرانهای فقر اقتصادی را در مناطق کمترتوسعهیافته به طور عام، و مناطق روستایی به طور اخص حذف کرد: مانند رکود و بهرهوری پایین تولیدات کشاورزی، کمبود منابع مالی خانوارهای فقیر، تکمحصولی بودن تولیدات اقتصادی، رژیمهای مالکیت ناپایدار، بیکاری و موارد مشابه. به نظر میرسد از دیگر عوامل تخریب محیطزیست ناشی از فقر در بسیاری از کشورها میتوان به ضعف حکمرانی دولتها، ضعف آموزش، وجود قوانین و مقررات متناقض و… اشاره کرد.
تخریب محیطزیست، ناشی از بهرهبرداریهای ناپایدار روستاییان فقیر از منابع محیطی است که به شکلهای مختلفی مانند استفاده از منابع طبیعی برای سوخت (هیزم، فضولات حیوانی و مانند اینها)، چرای بیرویه دام، تغییرکاربری اراضی جنگلی و مرتعی به زراعی و استفاده از کود شیمیایی بــرای حاصلخیزی زمین و برداشت بیشتر محصول، موجب آلودگی محیطزیست و به ویژه آبهای جاری میشود. زنجیره پیشرانهایی که در نتیجه تحولات جمعیت و توسعه نیافتگی میتوانند منجر به تخریب محیطزیست شوند و پایداری و ثبات کشورها را تهدید کنند، برای صاحبنظران محیطزیست و بوم شناسان کاملا شناخته شده بوده و موضوع پژوهشهای گوناگونی بوده است. این پیشرانها به صورت چرخههای معیوب افزایش جمعیت، فقر و تخریب محیطزیست عمل میکنند. به عنوان مثال افزایش جمعیت، تقاضای هیزم برای تامین سوخت را افزایش داده و بهرهبرداری از جنگلها را تشدید میکند که این پدیده در نهایت از توان بازتولید جنگلها فراتر میرود. این پدیده باعث افزایش تخریب جنگلها شده و بازدهی آنها را به شدت تنزل میدهد. در مرحله بعد و با کاهش میزان چوب، پسماندهای جانوران اهلی و ضایعات کشاورزی به عنوان سوخت مورداستفاده قرار میگیرد. این پدیده باعث کاهش بازگردش مواد غذایی به خاک میشود و حاصلخیزی آن را کاهش میدهد.
از سوی دیگر این اراضی کمبازده نیز به موازات افزایش جمعیت و تعداد دام، با شتاب بیشتری مورد بهرهبرداری قرار گرفته و از ظرفیت برد یا ظرفیت تحمل اراضی فراتر میرود. به این ترتیب تخریب جنگلها و چرای بیرویه باعث افزایش گریز آب باران و تشدید فرسایش خاک میشود و به طور همزمان حاصلخیزی خاک و تغذیه سفرههای آب زیرزمینی را کاهش میدهد. در نهایت مردم دیگر قادر به تامین غذای خود نبوده و به پناهندگان زیستمحیطی تبدیل میشوند. تخریب و فروپاشی زیستبومها نیز باعث میشود مردم این مناطق به نزدیکترین ســکونتگاههای انسانی به ویژه شهرها هجوم آورده و معضلات زیستمحیطی این مناطق را تشدید کنند. در حقیقت این فرآیند به مانند زنجیرهای از پیشرانها در چارچوب یک چرخه معیوب عمل میکند که استمرار آن میتواند به فروپاشی نظامهای بومشناختی و بیثباتی جوامع انسانی به ویژه در کشورهای درحال توسعه که از بنیانهای اقتصادی ضعیفی برخوردار هستند، منتهی شود.
فروپاشی زیستبومها
این پدیده در بسیاری از کشورهای درحال توسعه به خوبی مشهود است و مصادیق متعددی از این چرخه را در بسیاری از کشورها میتوان مشاهده کرد که چگونه تحولات جمعیتی، فقر و تخریب محیطزیست در نهایت به فروپاشی بسیاری از زیستبومهای حیاتبخش منتهی شده و منابعی را که میتوانست برای نسلهای بعدی باقی بماند در یک بازه زمانی کوتاه به نابودی کشانده است. البته باید توجه کرد که تحولات جمعیتی، آرام و به صورت قابلپیشبینی رخ میدهد در حالی که تغییرات زیستمحیطی در بسیاری از موارد یک باره و ناگهانی بروز میکنند، به طوری که در برخی موارد امکان اتخاذ تدابیر پیشگیرانه و تدافعی را از بشر سلب میکند. به همین دلیل نیز در مباحث زیستمحیطی موضوع اصل احتیاطی که در اصل ۱۵ بیانیه ریو ۱۹۹۲ بر آن تاکید شده است، یکی از مهمترین راهبردها در برنامهریزیها و سیاستهای محیطزیست گنجانده شده است. البته درمورد اثرات و پیامدهای تغییر جمعیت بر محیطزیست در کشورهای توسعهیافته و درحال توسعه باید تمایز قائل شد. در کشورهای فقیر و درحال توسعه، فقر و شتاب رشد جمعیت، عامل بروز معضلات بوم شناختی، اجتماعی و اقتصادی فرض شده است، در حالی که در کشورهای ثروتمند بالابودن رشد اقتصادی و مصرف بیش از حد منابع، عامل اصلی بروز معضلات فرض شده است؛ زیرا در این مدل تعداد معدودی از افراد کشورهای ثروتمند بخش اعظم منابع کرهزمین را مصرف کرده و حجم عظیمی از ضایعات را در محیطزیست کرهزمین تخلیه میکنند. همچنین اثرات و پیامدهای محیطزیستی این دو گروه از کشورها نیز با یکدیگر تفاوت دارد. پیامدهای محیطزیستی فعالیتهای کشورهای غنی و ثروتمند به صورت معضلات جهانی و منطقهای نظیر بارانهای اسیدی و تخریب لایه ازن بروز کرده است؛ در حالی که اثرات و پیامدهای محیطزیستی در کشورهای فقیر به دلیل فقر حاکم بر این جوامع و وابستگی به منابع پایه به صورت معضلاتی نظیر جنگلتراشی و تخریب جنگلها، افزایش جمعیت شهری، زاغهنشینی و… پدیدار شده است. برخی از معضلات، مشترک هستند: نظیر تغییرات اقلیمی، کاهش کمیت و کیفیت آبهای سطحی و زیرزمینی، کاهش ذخایر آبزیان بین همه کشورهای جهان. البته باید متذکر شد در خلال سالهای اخیر، بسیاری از معضلات محیطزیستی در سطح محلی و منطقهای در کشورهای توسعهیافته و ثروتمند نظیر بارانهای اسیدی، آلودگی آبها و آلودگی هوا کاسته شده؛ اما چنین معضلاتی در کشورهای فقیر همچنان به عنوان مهمترین مسائل مطرح است.
رابطه رشد اقتصادی، فقر و محیطزیست
رشد اقتصادی مبتنی بر پایداری محیطزیست برای پایاندادن به فقر ضروری است. آنچه برای بسیاری از طرفداران این عقیده چندان روشن نیست این واقعیت است که رشد در سیستم اقتصادی، آنگونه که در حال حاضر ســازماندهی شده است، به پایان فقر کمک نخواهد کرد. برعکس، شیوههای کنونی رشد موجب تداوم فقر میشود و شکاف بین فقیر و غنی را افزایش میدهد. در سال ۱۹۸۸ بیش از ۴۵ درصد از مردم جهان با درآمد میانگین دو دلار در روز یا کمتر زندگی میکردند. در سال ۱۹۹۰، یعنی یک دهه پس از حصول منافع درآمدی قابلتوجه برای همه، تعداد افراد فقیر افزایش یافته بود. در هزاره سوم نیز این شکافها بیشتر شده است، همانگونه که در مقدمه عنوان شد، بر اساس گزارش توسعه انسانی ۲۰۱۵، حدود ۸۰ درصد جمعیت جهان تنها شش درصد ثروت جهانی را در اختیار دارند و حدود یک درصد از ثروتمندترین جمعیت جهان بیش از ۵۰ درصد ثروت جهان را در اختیار دارند.
افزایش چهاربرابری تولید صنعتی جهان از ۱۹۳۰ موجب شد بعضی از مردمان بسیار ثروتمند شوند؛ ولی این تحول به فقر پایان نداده و هیچ دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم یک چهاربرابر شدن دیگر به فقر پایان دهد (حتی اگر باتوجه به محدودیتهای کره زمین امکانپذیر باشد)؛ مگر اینکه سیستم جهانی از نو برای هدایت نتایج رشد به کسانی سازماندهی شود که بیشتر نیازمند آن هستند. در سیستم کنونی، رشد اقتصادی عموما در کشورهایی رخ میدهد که از قبل ثروتمند بودهاند و به طور نامتعادلی به مردم ثروتمند در این کشورها اختصاص مییابد.
توزیع جهانی ثروت و فرصتها به شدت منحرف و ناعادلانه شده است. حدود ۲۰ درصد جمعیت بسیار ثروتمند جهان بیش از ۸۰ درصد تولید ناخالص ملی جهان را در کنترل خود دارند و در حدود ۶۰ درصد انرژی تجاری جهان را نیز مصرف میکنند. بالابودن مصرف انرژی در کشورهای ثروتمند نیز باعث شده است میزان انتشار گازهای گلخانهای در این کشورها بسیار بالاتر از کشورهای درحال توسعه و فقیر باشد. براساس گزارش آکسفام در سال ۲۰۱۵، حدود ۱۰ درصد از ثروتمندترین مردم جهان تقریبا ۵۰ درصد دیاکسیدکربن جهان را منتشر میکنند در حالی که نیمی از فقیرترین جمعیت جهان با جمعیتی معادل ۵/۳ میلیارد نفر تنها ۱۰ درصد از دیاکسیدکربن جهان را منتشر میکنند.
شکاف فقرا و ثروتمندان
در اینجا این پرسش مطرح میشود که حتی باوجود دستیابی به رشد اقتصادی بالا، کدام ساختار و رشد اقتصادی موجب گسترش شکاف بین فقرا و ثروتمندان میشود؟ در اینجا میتوان به دو ساختار اشاره کرد. اولین ساختار مربوط به ترتیبات اجتماعی، یعنی بعضی مسائل مشترک در فرهنگهای مختلف است و ساختار دوم برخی از مسائل منحصربهفرد در یک فرهنگ خاص مربوط میشود که به طور نظاممند به صاحبان قدرت، پاداش و منابعی برای کسب برتری بیشتر میدهد. مثالهای مربوط به این ترتیبات شامل مواردی است چون: تبعیضهای نژادی آشکار و پنهان برای فرار مالیاتی ثروتمندان، تبعیض میان فقرا و ثروتمندان در تغذیه و آموزش ابتدایی فرزندان آنها، استفاده از پول برای دسترسی به موقعیتهای سیاسی، حتی در کشورهای با حکومت مردمسالار و پرداخت بهره از سوی کسانی که نیازمند پول هستند به کسانی که بیشتر از نیاز خود پول در اختیار دارند.
در برخی از مدلها، سـاختاری وجود دارد که نشاندهنده روابط بین سیستمهای جمعیت و سرمایه است. این ساختار به تداوم فقر، رشد جمعیت و گرایش سیستم جهانی به فراتر رفتن از محدودیتها میانجامد. این ساختار فقرگستر ناشی از این واقعیت است که برای جمعیت ثروتمند، پسانداز، سرمایهگذاری و افزودن به سرمایه خود، آسانتر از فقر است. ثروتمندان نهتنها قدرت بیشتری برای کنترل وضعیت بازار، خرید فناوریهای جدید و کنترل منابع دارند، چندین قرن رشد اقتصادی سرمایه قابلملاحظهای را برای آنها فراهم آورده است که خود به خود افزایش مییابد. در کشورهای ثروتمند به دلیل تامین نیازهای اساسی، دستیابی به میزان نسبتا بالای سرمایهگذاری، بدون آسیبرساندن به نیازهای جمعیت کنونی، امکانپذیر شده است. رشد پایین جمعیت این امکان را فراهم کرده که مقدار بیشتری از تولید به رشد اقتصادی اختصاص یابد و مقدار کمتری از آن صرف تامین نیازهای بهداشتی و آموزشی جمعیت درحال رشد شود. برعکس، در کشورهای فقیر در وضعیتی که جمعیت به سرعت در حال رشد است، رشد سرمایه بسیار مشکل است. تولیدی که باید صرف سرمایهگذاری مجدد شود، بیشتر برای تامین مدارس و بیمارستانها و نیز تامین نیازهای اساسی استفاده میشود. به دلیل اینکه تامین نیازهای اساسی نسبت کمتری از تولید را برای سرمایهگذاری صنعتی باقی میگذارد، اقتصاد با میزانی اندک رشد میکند.
تله سیستمی
همه بخشهای این حلقه بازخورد مثبت، تاثیر زیادی بر رفتار جمعیت در مناطق فقیر دارد. این رفتارها موجب شکلگیری یک تله سیستمی، یعنی حلقهای از نوع موفقیت کم تا بدون موفقیت میشود که فقرا را فقیر و جمعیت را در حال رشد نگه داشته است. با انتقال تولید از سرمایهگذاری به مصرف، رشد جمعیت موجب کاهش سرعت رشد سرمایه خواهد شد. فقر نیز به نوبه خود از طریق نگهداشتن مردم در وضعیتی که در آن فاقد آموزش، مراقبتهای بهداشتی، برنامهریزی خانواده، حق انتخاب، قدرت و راهی برای تحقق آرزوهای خود درباره کمک فرزندان به درآمد یا نیروی کار خانواده هستند، رشد جمعیت بیشتر را به دنبال خواهد داشت.
یکی از نتایج این تله این است که تولید مواد غذایی در تمام کشورهای جنوب در ۲۰ سال گذشته به طور قابلتوجهی افزایش یافته است و در بیشتر مناطق، تولید آن دو یا سه برابر شده است؛ ولی به دلیل رشد سریع جمعیت، سرانه تولید غذا به ندرت افزایش یافته و حتی در آفریقا اندکی نیز با کاهش مواجه شده است. تنها در اروپا و شرق دور، تولید غذا به طور قابلتوجهی از رشد جمعیت جلوتر بوده است. این مساله همچنین نشاندهنده تراژدی دوگانهای است: مورد اول یک تراژدی انسانی است. دستاوردهای قابلتوجه در کشاورزی، یعنی افزایش شدید تولید غذا، عمدتا نه برای تغذیه کافی، که برای تغذیه تعداد بیشتری از مردم در حدی کمتر از نیاز آنها مورداستفاده قرار گرفته است. دومین تراژدی مربوط به محیطزیست است. افزایش تولید غذا با اجرای سیاستهایی حاصل شده است که به منابع آب، خاک، جنگلها و زیستبومها آسیب رسانده است که این هزینه، افزایش تولید را در آینده با مشکل مواجه خواهد کرد. ولی هر حلقه بازخورد مثبتی که در ابتدا به سیستم آسیب میرساند، پس از مدتی میتواند موجب ارتقای سیستم شود. فقر بیشتر به معنی جمعیت بیشتر است که خود به معنی فقر بیشتر است. ولی فقر کمتر به معنی رشد پایینتر جمعیت است که خود به فقر کمتر منجر خواهد شد. با تداوم سرمایهگذاری کافی در یک دوره طولانی، قیمتگذاری مناسب محصولات و نیروی کار، افزایش تخصیص مستقیم ستانده بیشتر به فقرا و به ویژه برای آموزش و اشتغال زنان و برای برنامهریزی خانواده، اثر حلقه جمعیت- فقر معکوس میشود. بهبود وضعیت اجتماعی، میزان رشد جمعیت را کاهش میدهد. این دستاوردها امکان سرمایهگذاری بیشتر را در سرمایه صنعتی فراهم میآورد تا کالاها و خدمات بیشتری تولید شود. افزایش مصرف کالاها و خدمات نیز به کاهش بیشتر رشد جمعیت کمک خواهد کرد.
اهداف رشد اقتصادی
میزان مصرف منابع کرهزمین و رشد اقتصادی فراتر از سطوح پایدار، متوازن میشود. این کار از طریق فرآیندی کنترل شده (برای مثال، با افزایش سریع در کارایی اقتصادی از طریق ابزارهای اقتصادی مانند مالیات و عوارض بر آلودگی)، یا از طریق کارکرد طبیعت (مثلا با کاهش مصرف چوب از طریق اشاعه بازیافت کاغذ) انجام شود. به همین دلیل حکمرانی و وظیفه مدیریت در عصر محدودیتها، مستلزم ظرافت بیشتر و بازنگری دقیقتر در فرآیند توسعه است که در چارچوب توسعه پایدار و ابزارها و سازوکارهای آن نهفته است. برخی از مردم به شدت نیازمند غذای بیشتر، سرپناه و کالاهای اساسی هســتند. بعضی از مردم، با درجات مختلف ناامیدی، میکوشند از رشد مادی برای تامین سایر نیازهای خود، که بسیار اساسی ولی غیرمادی هستند استفاده کنند (از جمله نیاز به پذیرفته شدن، مهم تلقیشدن، اجتماعیبودن، هویت). بنابراین، صحبت درباره رشد جمعیت بدون توجه به پذیرش یا عدمپذیرش واقعیتهایی مانند قابلیتها و توانایی برای تامین این نیازها بیمعنی خواهد بود. در عوض باید این پرسشها را مطرح کرد که: رشد چه چیزی؟ برای چه کسانی؟ با چه هزینهای؟ هزینهها را چه کسانی میپردازند؟ کدام گروه از نیازهای واقعی، مستقیمترین و کاراترین راه برای تامین این نیازها است؟ چه میزان از رشد کافی است؟ چه مسوولیتهایی باید تقسیم شوند؟
تخریب محیطزیست از منظر تاثیر آن بر امنیت جوامع نیز بسیار حائز اهمیت است. همانگونه که عنوان شد، در اثر تخریب محیطزیست به ویژه در کشورهای درحال توسعه و کمتر توسعهیافته، بسیاری از نظامهای حیات بخش کره زمین به شدت تحت فشار قرار گرفتهاند. به گونهای که هر روز دامنه و گستره فشارهای وارده بر منابع طبیعی و نظامهای زیستی کره زمین بیشتر شده و پیامد آن به مخاطره افتادن امنیت جامعه جهانی از طریق گسترش برخی از منازعات و درگیریهاست. هرچند این بحرانهای محیطزیستی عامل فوری در شکلگیری جنگها نیستند، فشارها و زمینههایی را پدید میآورند که موجب تشدید احساسات و برانگیختن برخوردهای قومی، اضطرابها، آشوبها و شورشها و سرانجام جنگها و درگیریها میشوند. به همین دلیل امنیت محیطزیستی به عنوان یکی از مهمترین مباحث محیطزیست مورد توجه قرار گرفته است، زیرا پیامدهای آن به شدت باعث سوق بسیاری از جوامع به پایین خط فقر میشود.
با توجه به اهمیت امنیت محیطزیستی در مباحث مرتبط با محیطزیست، در خلال چند سال اخیر تعاریف مختلفی مطرح شده است. امنیت زیستمحیطی وضعیتی است که یک کشور یا یک منطقه از رهگذر حکمروایی شایسته، مدیریت توانمند و استفاده پایدار از منابع طبیعی و محیطزیست، گامهای موثری به سوی ایجاد ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و تضمین رفاه خود بردارد. در یک تعریف کلی امنیت محیطزیستی، عبارت است از جلوگیری از فرآیندهای تخریب محیطزیست و بهسازی محیطهای تخریب شده به منظور حفظ ثبات و پایداری نظامهای اجتماعی و محیطزیستی که میتواند امنیت جامع جهانی را تضمین نماید. بر این اساس، ارکان و اجزای کلیدی امنیت محیطزیستی شامل احیا و بهسازی وضعیت محیطزیست و منابع پایه، حفظ سلامت و پایداری محیطزیست، جلوگیری از فرآیندهای مخرب محیطزیستی است. این فرآیندها در کانون توجه مطالعات ژئوپلیتیک، علوم سیاسی و روابط بینالملل قرار گرفته و به عنوان موضوعات اساسی وارد مباحث و موضوعات صلح و امنیت بینالمللی شدهاند که بازتاب آنها را میتوان در کنوانسیونها و تفاهمنامههای بینالمللی متعدد در زمینه محیطزیست مشاهده کرد که در آنها بر جنبههای مختلفی از امنیت محیطزیست تاکید شده است.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانلینک کوتاه :