ماجرای حمله محمود افغان به اصفهان/شهر ارواح
محمد بلوری * تا پیش از سلطنتشاهعباس، پایتخت شاهان صفوی شهر تاریخی قزوین بود تا اینکه در آستانه دهه یکهزار هجری قمری اصفهان را به عنوان پایتخت تعیین کرد و بساط سلطنت را طی مراسمی به این شهر انتقال داد.
شاهعباس پیش از حرکت به سوی اصفهان و از چند سال قبل به آبادانی این شهر پرداخته بود و بنایان و معماران برجستهای از سالها پیش شب و روز در بنای قصرهای باشکوه و ساختمانهای زیبا تلاش میکردند تا پایتخت جدید را از زیبایی، شهره جهان کنند.
پس از تکمیل شهر اصفهان، منجمان و پیشکسوتان زمان حرکت قافله سلطنتی شاهعباس به شهر اصفهان را تعیین کردند و به این ترتیب در میانه سال یکهزار هجری قمری که مبنای تاریخ زمانی کشور بود.
شاهعباسصفوی بود که برای رفاه و تامین آزادیهای بیشتر در اجرای مراسم مذهبی ارامنه مسیحی شهر جلفا را در حاشیه شهر اصفهان به آنان اختصاص داد که به تدریج این منطقه مسیحینشین رونق گرفت.
اما انتقال پایتخت از شهر قزوین به اصفهان در تاریخ شنیدنی است.
نقل میکنند. چند تن از پیشگویان و منجمان هشدار داده بودند که در پایان سال ۹۹۱ هجری قمری و آغاز سال یکهزار هجری، آخرالزمان از اصفهان شروع میشود و با ویرانی شهر، مرگ انسانها هم پیش خواهد آمد.
به همین خاطر ولوله و اضطرابی در میان بسیاری از ساکنان این شهر آغاز شده بود و تحتتاثیر این پیشگویی هرچه زمان به آغاز سال یکهزار هجری قمری نزدیک میشد، اضطراب و نگرانی در میان مردم شهر بیشتر میشد. هرچند که بسیاری از مردم هم آغاز آخرالزمان با شروع سال یکهزار قمری را زاییده افکار غلط و اندیشه خرافاتی منجمان میدانستند.
در چنین اوضاعی به دستور شاه عباس بار و بندیل بساط سلطنت را برچیدند و بار دهها شتر و قاطر کردند تا از قزوین به شهر اصفهان انتقال دهند. به گفته مورخان درباریان تحتتاثیر این افکار خرافاتی در بستن وسایل سلطنت چنان دقتی به کار میبردند که با وقوع زلزلههایی در نزدیکی آغاز سال یکهزار مبادا صدمهای به این وسایل وارد شود اما همه اسباب و وسایل بدون وارد آمدن آسیب و ضربهای به اصفهان انتقال یافت و دوره جدید سلطنت شاهعباس در پایتخت جدید آغاز شد.
اما به شبی باید اشاره کرد که نیمهشب سال یکهزار هجری قمری آغاز میشد تعریف میکنند هراس و دلهره مردمی در پایتخت از هنگام ظهر آغاز شد هزاران تن از مردم اصفهان پس از برگزاری مراسم دعا، ندبه و نیایش با فرارسیدن شامگاه به باور اینکه شهر نابود خواهد شد و مرگ جمعی فرا خواهد رسید خانه و زندگی و هر چه را که داشتند رها کردند و دسته دسته رو به بیابان گذاشتند و به انتظار نیمهشب ماندند تا زمان موعود فرا برسد.
در آن بیابان تاریک هر لحظه که به نیمهشب و آغاز سال یکهزار هجری قمری نزدیک میشد اضطراب مردم سادهدل شدت بیشتری مییافت و صدای گریه و ندبهها همراه با حلالخواهی از هم و توبه به درگاه خداوند بیشتر اوج میگرفت تا اینکه سکوت مرگباری در دقایق آخر سال ۹۹۹ هجری در سراسر بیابان برقرار شد و همه به انتظار تحویل سال هزار هجری و آغاز فاجعه ماندند اما با فرارسیدن سال جدید هر چه به انتظار ماندند خبری از آخرالزمان و پایان زندگی نشد و وقتی فهمیدند پیشبینی منجمان زاییده افکار خرافی آنها بوده به سرعت رو به سوی شهر هجوم بردند تا مبادا ثروتی که رها کردهاند نصیب دزدان و غارتگران نشود!
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :