پیش افتادن تعارف از اصلاحطلبان
رضا صادقیان * جریان اصلاحات قبل و بعد از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری نتوانسته است حرف و سخن جدیدی در عرصه تحلیل وضعیت اجتماعی بیان کند؛ گویا قرار نانوشتهای میان برخی نیروهای سیاسی اصلاحطلب به نگارش درآمده که درباره آنچه پیشآمده، سخنی گفته نشود و یا در برابر سوالات منتقدان با سکوت اختیار کردن و بیتوجهی عبور کنند.
انتشار بیانیههای سیاسی به دلیل رویدادهای اتفاق افتاده و یا پیشرو مانند بحران کمآبی، شنیدن صدای معترضان در خوزستان و اصفهان و مذاکرات هستهای برای این جریان سیاسی که همچنان پاسخ روشن و بدون لکنت زبان به مخاطبان خود درباره انتخابات ریاستجمهوری و آنچه رخداده است ارائه نکرده، بیش از هر مسالهای ابهامهای درون یک جریان سیاسی را به نمایش میگذارد.
انتخابات ریاستجمهوری سالجاری برای جریان اصلاحات و احزاب وابسته به این جبهه سیاسی، سنگ محک واقعی بود. اینکه جریان سیاسی براساس سازوکارهایی تعریف شده و فرآیندمحور قرار بر سنجش افراد ثبتنام شده در انتخابات ریاستجمهوری را داشته باشد و در نهایت امر ۱۵ حزب به صورت جداگانه یکی از کاندیداهای موجود را مورد حمایت کامل قرار بدهند و برای کاندیدای مربوطه در هر کوی و برزنی ستاد انتخابات برقرار کنند و ۳۰ حزب و شخصیت حقیقی دیگر، پای در میدان انتخابات نگذارند و تنها به لیست شورای شهر بسنده کنند و یا در روزهای پایانی و دقایق آخر به صورت جداگانه کلیپ دعوت از شهروندان را برای عوض شدن نتیجه انتخابات نشر بدهند، حکایت از دو شقه شدن این جریان سیاسی میدهد. از منظری میتوان مدعی شد این دو تکه شدن جریان اصلاحات نه تنها مضر نیست که در آینده مفید خواهد بود، به واقع نمیتوان توقع داشت که جریان اصلاحات در تمام دورههای سیاستورزی خود و چه آن هنگام که در ساختار قدرت و یا بیرون از آن بوده، یک روش سیاستورزی را انتخاب کند.
آنگونه که از مصاحبههای قبل از انتخابات ریاستجمهوری برداشت میشود جریان اصلاحات قرار بود پس از تایید صلاحیتهایی که از سوی شورای نگهبان برای چهار گزینه اصلی (جهانگیری، پزشکیان، محسن هاشمی و شریعتمداری) کسب میکند، به جمعبندی نهایی و اجماع روی یک نفر برسد. در تمام مصاحبهها و اخباری که از سوی اصلاحطلبان منتشر شد نام و نشانی از سایر چهرههای سیاسی در میان نبود. اما پس از مشخص شدن کاندیدای نهایی و باقی ماندن مهرعلیزاده و همتی در انتخابات، بخشی از جریان اصلاحات به تمام آن فرآیند تعریف شده پشت پا زدند و راهی دیگر را در مسیر سیاستورزی دنبال کردند. در بیانیه پانزده حزب اصلاحطلب و عضو جبهه اصلاحات ایران میخوانیم: «ما اصلاحطلبان میخواهیم در زمره همان دلسوزان و نیکخواهان نظام جمهوری اسلامی باشیم که با مشارکت کردن به منظور مقاومت در برابر این صحنهآرایی به چنین تحقیری اعتراض کنیم. ما با افراد و احزابی که به علت رنجیدگیخاطر نمیخواهند از نامزدی حمایت کنند، زخم و درد مشترک داریم. اما معتقدیم این توهین و تحقیر ملی نباید به انفعال منجر شود. باید اعتراض کرد و ما با رای خود به عبدالناصر همتی که نشان داده است «صدای بیقدرتان» است، به قدرتمندان اعتراض میکنیم.» این طیف از جریان اصلاحات تا زمان حال به غیراز نشر چنین بیانیهای مشخص نکردهاند آیا پس از مشارکت در انتخابات و با وجودی که تمام نظرسنجیها و نتایج قابل برداشت از آن خلاف تمام گفتههای آنان بود، آیا مرهمی برای «تحقیر ملی»، «توهین»، «انفعال» و «زخم و درد مشترک» یافتند یا خیر؟
در مقابل این موضعگیری و دعوت از مردم در انتخابات، طیف دیگری در میان اصلاحطلبان به مسیری متفاوت رفتند؛ گویا برای این بخش از احزاب و شخصیتهایی که عدم مشارکت را دنبال میکردند، دو شاخص را برای برونداد موضعگیری خود در قبال شرایط پیش آمده انتخابات ریاستجمهوری مدنظر داشتند: اول: متن بیانیه میرحسین موسوی. دوم: با ردصلاحیت نامزدهای اصلاحطلب دلیلی برای مشارکت در انتخابات وجود ندارد. آنچه در این میان قابل توجه است سرعت تغییر مواضع احزاب و چهرههای سیاسی اصلاحطلب در بازه زمانی قبل از انتخابات ریاستجمهوری است. سوالاتی که در حال حاضر نیاز است به آنها پاسخ مستدل به کنشگران اجتماعی و حتی تمام افرادی که شیوه سیاستورزی اصلاحطلبانه را به عنوان شهروندان کشور ایران قبول دارند، ارائه شود، چنین است: یک: براساس کدامین شرایط جبهه اصلاحات برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری فرآیند گزینش کاندیدای اصلی را انجام داد؟ دوم: در زمان ثبتنامها و براساس کدامین فرآیند مشخص برخی از چهرههای سیاسی را در میان ۱۴ گزینه خود قرار داد و سابقه سیاسی هر کدام از افراد را به صورت جداگانه بررسی کرد؟ سوم: در فرآیند رایگیری آقای تاجزاده با ۳۲ رای از ۴۵ رای، سومین گزینه اصلاحطلبان بود. چه تغییراتی از ۱۲ اردیبهشتماه تا ۲۸ خردادماه رخ داد که با حذف تاجزاده به سوی همتی و بدون در نظر گرفتن فرآیند تعریفشده متمایل شدند؟ چهارم: اساسا وارد شدن و یا ورود چهرهای مانند تاجزاده به دلیل ارائه شیوهای نوین از رویکرد اصلاحطلبی که با مشی بسیاری از احزاب اصلاحطلب متکی به قانون اساسی سازگار نیست به لیست نامزدها قابل توجیه است؟ پنجم: براساس برخی تحلیلها، به عنوان نمونه سخنان مرحوم ترکان مبنی بر ردصلاحیت تمام نیروهای اصلاحطلب در انتخابات سال ۱۴۰۰، چرا جریان اصلاحات موفق نشد براساس یک برنامه مدون مسیر اعلام حضور، مشارکت یا عدم مشارکت و کیفیت مشارکت را قبل از انتخابات مورد بحث قرار بدهد؟ ششم: سخن گفتن از مشارکت و پس از آن عدم مشارکت براساس کدام رویکرد و نگاه کلان به ساختار سیاسی کشور اتفاق افتاد؟ هفتم: آیا جریان اصلاحات بدون در نظر داشتن نتیجه انتخابات قرار بود با مشارکت فعال به دنبال رفع سوءتفاهمهای سالهای گذشته با حاکمیت باشد و یا مسائلی دیگر را مدنظر قرار داشتند؟ سوالاتی دیگر را نیز میتوان در این میان طرح کرد، به عنوان مثال: سوالهایی که عباس عبدی در مناظره قلمی که با جلاییپور مطرح کرده نیز بخشی دیگر از مباحثی است که باید درباره آن گفتوگو و برای هر کدام پاسخ مناسب طلب کرد.
در زمان حال برخی از نیروهای اصلاحطلب خسته از آن تصمیم در خردادماه سالجاری، تصمیم گرفتهاند از وادی سیاست تا حدودی فاصله بگیرند. به عنوان مثال میتوان به برگزاری کنگره حزب اتحاد ملت اشاره کرد که شمار گستردهای از اعضای سابق شورای مرکزی حزب استعفا داده و یا در انتخابات مجدد حزب مشارکت نکردند. به نظر میرسد با برگزار شدن هر کدام از کنگرههای احزاب اصلاحطلب با چنین شرایطی روبهرو باشیم. افرادی که در زمان انتخابات رای و نظری متفاوت از حزب داشتند، اما نظرشان با اکثریت اعضا همخوانی نداشته و لاجرم نظر نهایی حزب را پذیرفتهاند. بدون شک این افراد رفتن و نظاره کردن میدان رقابتهای درونحزبی و رصد اخبار سیاسی را بیرون از حزب ترجیح میدهند تا پاسخ مناسبی برای ادامه کنشگری خود داشته باشند. همچنین این احتمال وجود دارد که برخی از کنشگران سیاسی نزدیک به طیف اصلاحطلب و خصوصا آنان که از میز قدرت و سهم مدیریت ریز و درشت در دوره حسن روحانی نصیبی نبردهاند، نقش کنشگر اجتماعی را وانهاده و به زیست روزمره مشغول شوند.
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :