طبقه متوسط هر روز کوچکتر و ضعیفتر میشود
مجید سلیمیبروجنی * بحرانهای اقتصادی یک عامل مهم و موثر در گسترش آسیبهای اجتماعی به حساب میآید. از همین رو در سالهای گذشته که ایران درگیر بحران اقتصادی بود، نگرانیها درخصوص افزایش فقر و به دنبال آن گسترش بیخانمانی و حاشیهنشینی، رشد مشاغل زیرزمینی، در کنار رشد آمار بزهکاری و جرم و جنایت افزایش یافته است.
نگرانیهایی که البته برخی شاخصهای اجتماعی وقوع آنها را تایید میکند. با افزایش فشار اقتصادی حاصل از تحریم شاهد هستیم که شرایط سخت اقتصادی، فرصتهای زندگی و انتخابهای افراد را محدود و محدودتر میکند. کسانی که تا دیروز از نظر وضعیت اقتصادی در شرایط پایداری به سر میبردند، به خاطر مشکلات اقتصادی که برایشان پیش آمده یک یا چند پله از آنچه بودهاند، پایینتر آمدهاند. برخی که دیگر توان تامین اجارهبهای محلات مرغوب شهر را نداشتهاند به محلات نامرغوبتر نقلمکان کردهاند. در اقتصاد ملاک طبقهبندی، درآمد سرانه است اما تعریف جامعهشناسی و عمومی طبقه متوسط نه تنها به درآمد برنمیگردد که معطوف به سبک زندگی هم هست. با توجه به سختی و پیچیدگی تعریف اینکه طبقه متوسط چیست بهتر است تفاوتهای طبقه متوسط با طبقات فرودست و مرفه را مشخص کنیم تا در واقع بدانیم چه گروههایی طبقه متوسط حساب نمیشوند. در روزگاری که کشور در یکی از سختترین وضعیتهای خود به سر میبرد، جامعه با سرعت زیادی از شهروندانی که موتور محرک توسعه اقتصادی و عامل ترقی اجتماعی به شمار میروند، تهی میشود. این طبقه متوسط جامعه است که موتور محرک به حساب میآید و بیشترین نقش را در توسعه کشور دارد، اما این روزها بیشتر از همیشه در معرض خطر قرار دارد. مطابق نظر کارشناسان طبقات پایین جامعه امکان ترقی و توسعه ندارند و طبقات بالای جامعه احتمالا نیاز به رشد را در زندگی خود احساس نمیکنند و گروهی از شهروندان که میتوانند تحولآفرین باشند، در شمار طبقه متوسط جامعه قرار دارند. بنابراین اگر سیاستهای رسمی حاکم بر کشور در جهت تقویت این طبقه نباشد، پشتوانه اصلی خود را از دست داده یا لااقل به دست خود تضعیف میکند. واقعیت آن است که تحلیلگران به جز کوچک شدن طبقه متوسط نگران تغییرات دیگری هم در آن هستند. برخی میگویند طبقه متوسط در ایران دیگر عاملیت ندارد و هر روز بیش از پیش در انزوا فرو میرود. اگرچه نسبت به قبل در معرض آگاهیهای بیشتری قرار دارد اما سیاستورزی نمیکند. برای تغییر و اصلاح دیگر انگیزهای ندارد. به علاوه عوامل اجتماعی و مدنی که عمدتا میتوانند به تقویت بنیه طبقه متوسط کمک کنند در ضعیفترین موقعیت خود قرار دارند. دیدگاه غالب هم آن است که طبقه متوسط فقیرتر شده و مانند فقرا آنقدر درگیر مسائل روزمره خود است که انگیزه تغییر مستمر ندارد و برای بهبود وضعیت خود مشارکتی در نهادهای مدنی نمیکند. اگرچه تعاریف مختلفی از طبقه متوسط ارائهشده اما تمامی این تعاریف بر یک نکته اشتراک نظر دارند؛ اندازه طبقه متوسط به سادگی نشاندهنده «نابرابری درآمد» است. یعنی وقتی این طبقه کوچک میشود، چراغ خطر نابرابری روشن شده است. «نابرابری» قطعا گزینه ایدهآلی نخواهد بود. چون طبقه متوسط پیشرفت خود را با طبقه برخوردار مقایسه میکند و احساس میکند عقب افتاده است. «نابرابری» خوب نیست، چون کسانی که درآمدهای بالا و رو به افزایش دارند از لحاظ فیزیکی و روانی از پاییننشینان نردبان خود را جدا میکنند، «نابرابری» بد است چون تعادل نردبان بههممیخورد. عدهای پایین آن نشستهاند و عدهای بالای آن. پاییننشینان دیگر امیدی به بالا رفتن از پلهها ندارند.
جامعهشناسان ثابت کردهاند که طبقه متوسط قوی، سطوح بالاتری از اعتماد را ایجاد میکند. وقتی در جامعهای طبقه متوسط بزرگتر میشود، افراد غریبه بیشتر تمایل دارند که در کسبوکار و زندگی با یکدیگر همکاری کنند. مردم خوشبینترند و معتقدند که میتوانند شرایط زندگی خود را کنترل کنند و جدای از این مردم احساس میکنند که سرنوشتشان شبیه همدیگر است و این میتواند پیوندهای اجتماعی قویتری ایجاد کند. در ایران دهه ۸۰ شاید دوران طلایی طبقه متوسط رقم خورده است. در حالی که طبقه مرفه ایرانی به دلیل برخورداری از ثروت همیشه به کالاهای گرانقیمت خارجی دسترسی داشت، در دهه ۸۰ این دسترسی به گروههای پایینتر رسید در عین حال برای سالیان متوالی نرخ ارز ثابت ماند در حالی که تورم هم دورقمی بود. به این ترتیب اقشار بسیار زیادی از مردم که تا آن موقع به کالای خارجی دسترسی نداشتند به کالای خارجی دسترسی پیدا کردند. در اوایل دهه ۸۰ بسیاری از افراد طبقه متوسط به سفر خارجی دسترسی داشتند. اما در اوایل دهه ۹۰ زمانی که با نرخ ارز جهشی مواجه شدیم دسترسی به کالای خارجی و سفرهای خارجی برای طبقه متوسط با محدودیت روبهرو شد.
در دهه ۹۰ درآمد کاهش یافت و طبقه متوسط خود را تضعیفشده ارزیابی کرد و مجبور شد هزینههای غیرضروری خود را کاهش دهد. در سالهای کاهش درآمد هزینههای طبقه متوسط از سمت هزینههای غیرضروریتر به سمت هزینههای ضروریتر حرکت کرد. اگر سهم هزینههای غذا را در نظر بگیریم به روشنی معلوم میشود که سهم غذا در میان هزینههای خانوار تا سال ۸۸ کاهشی بوده است با این حال بعد از آن افزایش پیدا کرده است. در سالهای گذشته طبقه متوسط مکرر بهطور طبیعی از سیاستمداران خواستار یکسری اصلاحات شده است. این اصلاحات هم جنبه مثبت دارد و هم جنبه منفی. جنبه منفی آن این است که وقتی سیاستمدار خودش به راهکارهای درست مسلط نیست و در عین حال توانایی کارشناسی لازم را هم ندارد، در نتیجه راهحلهای ساده را در پیش میگیرد؛ راهحلهایی که ممکن است شراط را بدتر کند. اکنون جامعهشناسان از افزایش بروز تنش در جامعه سخن میگویند که زنگ خطر جدی را به صدا درآورده است. در عین حال ظواهر امر گویای این است که کاهش رفاه، حداقل در کوتاهمدت و شاید میانمدت ادامه داشته باشد. وقتی در کشوری تغییرات درآمدی ایجاد میشود و طبقه متوسط آن بیشتر نگران ضروریات زندگی است تا نگران جامعه و سیاست در بلندمدت حتما دچار آسیبهای جدی خواهد شد. تحلیلگران میگویند افرادی که در طبقه متوسط بزرگ شدهاند، بسیار بیشتر احتمال دارد که کارآفرین شوند. یک گزارش از بنیاد کافمن به ما نشان داده که ۷۲ درصد از کارآفرینان از دل طبقه متوسط آمدهاند. به زبان سادهتر طبقه متوسط سالم پیششرط لازم برای پیشبرد یک اقتصاد آزاد سالم و رو به رشد است. طبقه متوسط نقطه ثقل جامعه است و وجود آن ثبات را به جامعه بازمیگرداند. بالاتر از بلایی که نحیف شدن طبقه متوسط بر سر رشد اقتصادی و حکمرانی میآورد. به نظر میرسد این نقطه تعادل دارد از دست میرود. تقویت طبقه متوسط به ثبات بیشتر جامعه منجر خواهد شد که متاسفانه سیاستمداران از آن غافل شدهاند.
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :