رابطه تهران- مسکو استراتژیک نیست!!
دکتر صلاحالدین هرسنی *
سفر دکتر ابراهیم رییسی رییسجمهوری ایران به مسکو و دیدار وی با ولادیمیر پوتین، دستمایه تحلیلها و تفسیرهایی از سوی تحلیلگران حوزه مسائل بینالملل شده است. برخی این سفر رییسی را در ادامه سنت روابط راهبردی یا استراتژیک مسکو- تهران و همچنین در نیاز ایران به روابط اقتصادی و امنیتی با روسیه و راهی برای دور زدن تحریمهای آمریکا دانسته و برخی دیگر این سفر را به نیاز مسکو به متحدان منطقهای نظیر تهران بر سر بحران اوکراین، ارزیابی کردهاند. البته بحث بر سر عقد «توافق جدید» تهران با مسکو آن هم در راستای توسعه روابط دوجانبه، مساله دیگری است که از دیدگاه این تحلیلگران پنهان نمانده و اینگونه اشاره کردهاند که تلاشهای دیپلماتیک تهران در ادامه سنت راهبردی با مسکو، میتواند قرین توفیق و نتیجه راهبردی شود.
اما واکاوی و بازخوانی تاریخ روابط خارجی معاصر تهران- مسکو بیانگر آن است که روابط آنها به ویژه در شرایطی که روابط آنها با غرب در یکی از پرمناقشهترین زمانهای خود قرار دارد، راهبردی و استراتژیک نیست. به عبارت دیگر روابط استراتژیک دارای قواعد، اسلوب و منطق خاصی است که مناسبات معاصر تهران و مسکو در آن نمیگنجد. منطق خاص حاکم بر مناسبات راهبردی، روابط کشورها را هنگامی استراتژیک و راهبردی میداند که دو کشور بخواهند در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی دارای بالاترین سطح مناسبات باشند. به این ترتیب صرف مناسبات دو کشور حول محور موضوعات خاص نمیتواند دلیلی بر مناسبات استراتژیک دو کشور باشد. در وقت حاضر آنچه بیش از همه نشانه و دلیلی برای استراتژیک خواندن روابط تهران- مسکو شده است، سطح همکاریهایی است که این دو کشور در قبال برخی از پروندههای منطقهای و بینالمللی دنبال میکنند. برای نمونه، همراهی مسکو با تهران در مذاکرات هستهای ۱+۴ و مشخصا در نشستهای وین، تشکیل ائتلاف ضدداعش در کنار آنکارا و همچنین ورود به بحران سوریه از جمله همکاریهای منطقهای و بینالمللی است که تهران و مسکو به آن ورود پیدا کردهاند.
از منظر منطق کارکردگرایی به نظر میرسد این نوع همکاریها تقلیلگرایانه و مشخصا بر محور موضوع امنیتی میچرخد و از منطق همکاریهای راهبردی و چندجانبهگرایانه به دور است. البته همکاریهای تقلیلگرایانه تهران- مسکو غیرمنتظره هم نیست، چراکه این نوع همکاری یعنی همکاری روی موضوعات خاص هم با شعار سردر وزارت امور خارجه همخوانی دارد و هم با نوع نگرش ایرانیان نسبت به روسیه مطابقت دارد. واقعیت آن است که حافظه تاریخی ایرانیان در قبال روسها فقط سوابق بدعهدی، تضادها و بیرسمیها را به یاد میآورد. برای نمونه، اتفاقاتی مانند اشغال ایران در مدت جنگ جهانی دوم یا قبلتر از آن در دوران قاجاریه و مشخصا طی قراردادهای ننگینی مثل گلستان و ترکمنچای، به توپ بستن مجلس ایران یا مظاهر مشروطه در عصر استبداد صغیر، تعرض و حمله به حرم امام رضا(ع)، اخذ امتیاز ایران بر سر نفت دریای خزر به ویژه در حوزه چالوس، سکوت معنادار بابت مسدودسازی راه ارتباطی تاریخی ایران و ارمنستان با همدستی ترکیه در رزمایش «برادری خدشهناپذیر۲۰۲۱»، تلاش برای «پیاده نظام» شدن ایران در بحران سوریه، جلوگیری از عادیسازی روابط غرب با ایران، رفتارهای کجدارومریز روسیه در پروژه نیروگاه بوشهر، مواضع لرزان و ناشفاف و رفتارهای سرشار از تناقض روسیه در برجام، همگرایی با تلآویو در واقعیتهای میدانی سوریه برای آچمز کردن ایران در جنوب سوریه، ماهیگیری از آبهای آلوده در رابطه با کرونای ایران یعنی سهمخواهی در ساخت واکسن اسپوتنیک و سرانجام چانهزنیهای نیابتی و البته پرفریب و نامطمئن اولیانوف در نشستهای وین، همگی از نشانههای بارز سیاست اغفال و انفعال مسکو در قبال تهران و به عبارتی سوابق بد عهدی روسیه در قبال ایران را به نمایش میگذارد.
غیراستراتژیک بودن روابط تهران- مسکو با توجه به رفتارهایی که مقامات کرملین در برخی از موضوعات ملی و منطقهای از خود نشان دادهاند نیز قابل اثبات است. برای نمونه ولادیمیر پوتین هیچگاه حاضر نشد در دکترینهای منتشرشده خود به ویژه در آخرین دکترین منتشرشده روسیه در سال ۲۰۱۶ اسم و نامی از ایران ببرد و این تصمیم مسکو بیانگر آن است که مناسبات این دو کشور استراتژیک نیست. در سطح منطقهای هم آنچه که مقامات کرملین در قبال برخی موضاعات انجام میدهند، با منطق مناسبات راهبردی منافات دارد. برای نمونه همکاری این کشور با ایران در بحران سوریه نشان میدهد که هدف پوتین کمک به حل بحران این کشور و ابقای بشار اسد در نظام سیاسی سوریه نیست، بلکه او تلاش دارد در حد و قامت یک «تزار جدید» و در راستای حضور واشنگتن، در مناسبات منطقه غرب آسیا حاضر باشد و ایفای نقش کند. حیرتآورتر آنکه مسکو بارها تحت اغوای تلآویو و واشنگتن به جلوگیری از جایگاهیابی و تعیینکنندگی نقش ایران در منطقه رضایت داده است. واقعیت آن است که حضور مسکو در خاورمیانه با ائتلاف با تهران صورت گرفته و مسکو میتوانست برای تدارک مافات و پاداش این همکاری تهران، از پذیرش خواسته واشنگتن و تلآویو امتناع کند که نکرد. این کنش مسکو به معنای دور شدن تدریجی از تهران و در مقابل نزدیک شدن آن به تلآویو و محتملا غرب در آینده است. در سطحی دیگر، حوزه تمرکز روسیه در ائتلافهای منطقهای، فقط منحصر به همسایه جنوبی یعنی ایران نیست. شواهد موجود و فرآیندهای تاریخی تاکید بر این موضوع دارد که نگرش ژئوپلیتیکی روسیه بر گسترش حوزه نفوذ آن کشور به مرزهای غربیاش تمرکز داشته و این کشور الگوی رفتاری فوق را در مقاطع زمانی مختلف پیگیری کرده است. در واقع میتوان گفت که روسیه تحت زعامت ولادیمیر پوتین، براساس نیازهای استراتژیک خود، اشکال متنوعی از روابط را با ایران سازماندهی میکند. در واقع مقامات کرملین در شرایط حاضر به این باور رسیدهاند که هرگونه همکاری متقابل میتواند سطح روابط دو کشور را بهبود بخشد، بدون آنکه ماهیت استراتژیک داشته باشد. به ویژه آنکه روسیه در شرایط حاضر از طریق گفتوگو و توسعه روابط درصدد کنترل ایران است و بر سر نزدیکی تهران با غرب نگرانی دارد. به طور کلی میتوان گفت که در اساس مسکو، مخالف افزایش قدرت راهبردی ایران در خاورمیانه است و موافقتی به افزایش قدرت ملی ایران ندارد. از سوی دیگر، روسیه ترجیح میدهد که در ازای کاهش همکاریهای خود با ایران به امتیازاتی از سوی جهان غرب نیز نائل شود. الگوی روابط ناشی از بازی سهجانبه روسیه با ایران و جهان غرب نشان میدهد که آن کشور تمایل چندانی به حداکثرسازی روابط خود با ایران ندارد. به این ترتیب و آنگونه که پیداست، این مواضع و رفتار پرنوسان و سینوسی مسکو در قبال ایران حاوی این پیام است که مسکو در سایه ناپایداری دوستان و دوشمنان دائمی در یک ساختار پرآشوب و آنارشیک نظام بینالملل در صورت لزوم میتواند از ایران عبور کند و از همه مهمتر حامل این پیام است که مناسبات مسکو- تهران آنگونه که گفته میشود راهبردی نیست و سطح روابط آن کشور با ایران در فضای «جنگ سرد» و «صلح سرد» در نوسان بوده است.
* کارشناس مسائل بینالملل
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :