پنجه عقاب بر گلوی خرس
دکتر صلاحالدین هرسنی *
در سومین دهه از هزاره سوم، رابطه روسیه و اوکراین همانند عقابی است که خواسته باشد پنجههای خود را بر گلوی خرسی فرو کند. البته مناقشه روسیه و اکراین منحصر به زمان حاضر نیست. این مناقشه ابتدا در تحولات موسوم به «انقلاب نارنجی» در فاصله سالهای نوامبر ۲۰۰۴ تا ژانویه ۲۰۰۵ و سپس بر سر خودمختاری شبهجزیره کریمه که در جنوب اوکراین قرار دارد، ریشه دارد. در آن تحولات، جرج واکر دبیلوبوش دولت جمهوریخواه وقت ایالاتمتحده آمریکا و در راستای دکترین مبارزه با تروریسم، مداخلاتی در مناطق پیرامونی یا همان حیاطخلوت مسکو انجام داد. این تحولات که از آن در ادبیات سیاسی و بینالملل به انقلابهای رنگی یا «انقلابهای مخملی» یاد شده است، ابتدا در گرجستان و مشخصا فرآیند انقلاب گل سرخ نمود یافت. در طی این انقلاب گل سرخ گرجستان «ادوارد شوارد نادزه» که سالها وزیر امور خارجه دولت گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود، از نخستوزیری برکنار شد و به جای او یک دولت غربگرا یعنی میخائیل ساگاشویلی روی کار آمد. به فاصله اندکی موج این دست از انقلابها به اوکراین راه یافت و انقلاب نارنجی نام گرفت. انقلاب نارنجی اوکراین موجب روی کار آمدن ویکتور یوشچنکو یعنی دولت غربگرا شد.
اگرچه موج این انقلابها سر انجام در طی انقلاب گل رز به قرقیزستان نیز رسید و موجب برکناری عسکر آقایف و روی کار آمدن قربان بیکباقیف شد، اما به فاصله اندک زمانی، مسکو توانست مرحله به مرحله و به نوبت هر یک از دولتهای غربگرا به ویژه یولینا تیموشنکو بانوی اول انقلاب نارنجی در اوکراین را از کار برکنار کند و دولتهای طرفدار روسیه را بر سر کار آورد. این روی کار آمدن دولتهای روسگرا در حوزه قفقاز گرجستان در حوزه دریای سیاه اوکراین و در آسیایمیانه قرقیزستان پایان دردسرهای ولادیمیر پوتین نبود، درست به مدت ۱۰ سال و به دنبال انقلابهای مخملی یک بحران دیپلماتیک منطقهای و بینالمللی و مشخصا در فاصله ماههای فوریه و مارس سال ۲۰۱۴ بر سر خودمختاری شبهجزیره کریمه میان مسکو و دولت وقت اوکراین یعنی ویکتور یانوکوویچ به وجود آمد و به دنبال آن و سیاستمداران طرفدار اروپا در شهر کییف پایتخت اوکراین به قدرت رسیدند. اگرچه شبهجزیره کریمه طی یک همه پرسی ۱۶ مارس ۲۰۱۴ به روسیه پیوست، اما همچنان به عنوان یک مساله پرمناقشه تا به امروز برای روسیه و غرب باقی ماند. در شرایط حاضر و بهرغم همه جزر و مدهایی که بحران کریمه در روابط مسکو با کییف ایجاد کرده است، نه جدایطلبی برخی از مناطق پیرامونی بلکه ترس مسکو از پیشروی فزاینده ناتو و الحاق کشورهای بلوک شرقی به پیمان امنیتی- نظامی ناتو است. در این ارتباط، به همان میزانی که دولت ولادیمیر پوتین به همراه بلاروس و دولت الکساندر لوکاشنکو برای جلوگیری از پیشروی ناتو پیوسته و به تناوب دست به رزمایشهایی میزند، در مقابل واشنگتن مترصد بهرهبرداری و تشدید احساسات ضدروسی اوکراینیها به منظور جذب آنها به سوی غرب و عضویت در ناتو است. در این ارتباط، گرایشات غربگرایانهای در برخی مناطق شرقی اوکراین مثلا در استانهای اودسا، لوگانسک، دونتسک و منطقه دونباس شدت گرفته و همین گرایشات غربگرایانه، نگرانیهای ولادیمیر پوتین را افزایش داده است. در واقع هرگونه تحرکات ضد روسی و مشخصا از رهگذر بحران اوکراین، میتواند وحدت جغرافیایی و استراتژیک استحکامات طبیعی روسیه در جنوب رشتهکوههای قفقاز بزرگ را به چالش بکشد و این کشور بزرگ را در مقابل قفقاز جنوبی و در برابر دشتهای جنوب روسیه، بیدفاع کند. حال در شرایطی که سیر الحاق برخی از کشورهای بلوک شرق به ناتو مانند مجارستان، لهستان، بلغارستان، رومانی، استونی، لتونی و لیتوانی قطعی شده است، به نظر نمیآید که تحریمها و فشارهای بیشتر غرب علیه روسیه که تلاش دارد از عضویت کشورهای بلوک شرق به ناتو جلوگیری کند، کمکی به حل بحران مسکو و غرب بر سر اوکراین کند، بلکه بر عکس به تعمیق آن منجر خواهد شد. از یک طرف نگرانی کرملین در حال افزایش است، چرا که غرب با تحرکاتی در مناطق غرب و شرق اوکراین، عملا منافع و امنیت ملی روسیه را نادیده گرفته و وارد حوزه نفوذ سنتی این کشور شده است، از طرف دیگر واشنگتن و متحدین غربی آن، نگران اقتدار مجدد روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین، افزایش محبوبیت وی در داخل این کشور و تجدید روحیات تزاریسم و ملیگرایانه در میان روسهای مناطق مختلف فدراسیون روسیه و روستبارهای ساکن جمهوریهای پیشین اتحاد شوروی سابق هستند. البته در این میان تنها روسیه نیست که بر سر پیشروی ناتو در حیاط خلوت مسکو نگرانی دارد. زمانی جورج کنان دیپلمات کهنهکار آمریکایی و کارشناس شوروی سابق و مبدع دکترین سد نفوذ اعلام کرده بود که توسعه ناتو سرنوشتسازترین اشتباه سیاست آمریکا در کل دوران پس از جنگ سرد خواهد بود.
جورج کنان افزوده بود که چنین تصمیمی ممکن است به بازگرداندن فضای جنگ سرد در روابط شرق و غرب منجر شود. حال و در شرایط حاضر، آیا فرو رفتن پرفشار پنجههای عقابی چون اوکراین بر گلوی خرسی چون روسیه، به معنای شروع جنگ سردی میان دو آوردگاه شرق و غرب در سومین دهه از هزاره سوم نیست؟
* کارشناس مسائل بینالملل
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :