جنگ برای انتقال گاز
رضا صادقیان *
تحلیلگران ارشد بینالمللی، نام دنیای امروز را قرن گاز طبیعی گذاشتهاند. جهان امروز و کشورهای صنعتی مصرفکننده این کالای حیاتی به جای استفاده از سوختهای فسیلی بیامان به سوی مصرف سوخت جایگزین و از جمله گاز طبیعی میروند.
طی روزهای اخیر و پس از حمله روسیه به اوکراین، حداقل بیش از هزار یادداشت کوتاه و بلند درباره تحرکات منجر به جنگ و پیامدهای انسانی، اقتصادی و بینالمللی از سوی کارشناسان به نگارش درآمده است. حتی کار به جایی رسیده که برخی از ستوننویسان روزنامههای بینالمللی به جای پرداختن به علل ریشههای این جنگ به دنبال رفتارشناسی پوتین و کنشهای خاص او رفته و نتیجه گرفتند که پوتین به دلیل سابقه کاری و قرار گرفتن در بالاترین نقطه هرم قدرت میل به «دیکتاتوری مطلق» دارد و از همینرو رفتارهای او آمیخته با «جنون» است. جای بسی تعجب است که برای فهم سیاستها و تکیه به اطلاعات بنیادین، رسانهها وظیفه روانشناسان و رواندرمانگران را عهدهدار شدهاند!
همزمان نیز برخی از تحلیلها حکایت شکست پوتین و گرفتار آمدن ارتش روسیه در لجنزار جنگ را تکرار میکنند؛ معمولا در چنین نوشتارهایی با کلیدواژههایی همچون تحلیل نادرست نظامیان روس، مقاومت مردم اوکراین، تلاش سیاستمداران اوکراین برای مقابله با شبیخون روسیه، وطندوستی اوکراینیها و خوی استبدادی روسیه و… روبهرو هستیم.
آنچه تاکنون از سوی اکثر تحلیلگران و یادداشتنویسان نشریات رقم خورده است به عبارتی فروکاست حمله روسیه و اوکراین به خبرهای زرد و برجسته کردن رخدادهای حاشیهای است. به عنوان مثال طی چند روز گذشته بارها و بارها خبر فرار رییسجمهور اوکراین توسط رسانههای نزدیک به روسیه مخابره و پس از دقایقی با تکذیب روبهرو شده است. از سوی دیگر عدهای در جهانی که هر امری پتانسیل تبدیل شدن به کالا و مبادله را دارد به دنبال قهرمانسازی از زلنسکی هستند، گویی برای این افراد وجود یک قهرمان در هر جنگ الزام است. برخی با برجسته کردن گذشته رییس دولت اوکراین از همین مساله نتیجه میگیرند که رویدادهای امروز به دلیل نداشتن تجربه اوست و اگر فرد دیگری با سابقه سیاسی و شناخت بهتر از ساختارهای سیاسی در بالای هرم قدرت بود چه بسا این جنگ هیچ وقت رخ نمیداد و مردم اوکراین همچنان در صلح و آرامش به زندگی خود مشغول بودند. واقعا مشخص نیست پرداختن به این همه حاشیه و خبرهای بیهوده و زرد کدام گره فروبسته را در خصوص تحلیلها خواهد گشود؟ بیتردید هیچ!
در این میان برخی از تحلیلگران به دنبال یافتن چارچوب نظری برای حمله روسیه به اوکراین میگردند. عدهای برای یافتن پاسخ جنگ به نظریه «برخورد تمدنها» هانتینگتون اشاره میکنند؛ چرا که در نخستین یادداشت این پژوهشگر که با نام «رویارویی تمدنها» به نگارش درآمده بود نام کشور اوکراین به عنوان کشوری که بخشی از آن کاتولیک و قسمتی دیگر مسیحیان ارتدکس است مطرح شده ولی نتیجه میگیرد «احتمال بروز خشونت بین اوکراینیها و روسها هم باید اندک باشد. آن دو، ملتهایی اسلاونژاد و اساسا ارتدکس مذهب هستند و قرنها روابط نزدیکی با هم داشتهاند». به عبارتی در نگاه هانتینگتون چنانچه قرار باشد در آیندهای نزدیک و دور برخوردی میان تمدنها شکل بگیرد، کشور اوکراین بخشی از این جنگ و خشونت عریان نخواهد بود. خلاصه آنکه این نویسندگان کلیت روایت امروز جنگ روسیه و اوکراین را شرح میدهند ولی نتیجهای مشخص از آن نمیگیرند.
شماری از نویسندگان دیدگاه میرشایمر را برجسته میکنند. در دهه ۹۰ میلادی و پس از فروپاشی شوروی هر کدام از تحلیلگران و پژوهشگران سیاسی به دنبال ترسیم تصویری از جهان آینده و قدرتهای حاکم بودند، این نویسنده در تحلیل شرایط آینده آورده بود «رقابتها و دشمنیهای کهن دوباره آشکار میشود و احتمال جنگ در اروپا بسیار افزایش مییابد.» چنانچه حمله روسیه به اوکراین را از این دریچه فهم کنیم، بخشی از رویدادهای جزئی امروز را میتوان در داخل یک فضای گستردهتر تحلیل و بازشناسی کرد. اما این همه نیز پاسخ مشخص و نسبتا شفاف را برای مخاطبان فراهم نمیکند.
جنگ امروز روسیه و اوکراین، خط و نشان کشیدن اروپا و آمریکا برای روسیه و تکیه به تحریمهای جدید برای مهار این کشور، ناامنی در کشور عراق، آغاز و ادامهدار شدن جنگ داخلی در کشور سوریه و مداخلات بیامان ترکیه و گیسل صدها هزار نیروی بنیادگرا از ترکیه به این کشور و حتی اختلاف دیدگاه حاکمان کشور عربستان، قطر و ایران را میتوان به انتقال گاز طبیعی به کشورهای اروپا ارزیابی کرد. به عنوان مثال، کامران متین در یادداشت نسبتا بلند خود که در سال ۱۳۹۲ منتشر کرده تمام حوادث اتفاق افتاده در همان بازه زمانی را براساس این چارچوپ تحلیلی صورتبندی میکند. او در یادداشت «سوریه؛ سرمایه، جنگ و دیگر هیچ» مینویسد: اهمیت حیاتی گاز طبیعی برای اقتصاد و حیات اجتماعی کشورهای اروپایی که فاقد منابع انرژی فسیلی هستند در زمستان سال ۲۰۰۹ و هنگامی که روسیه در پی یک منازعه تجاری با اوکراین صدور گاز طبیعیاش به اروپا را قطع کرد و بخشهای بزرگی از اروپا را در سرما و تاریکی فرو برد، به شکلی بیسابقه مطرح شد. با دریافتن ریسکهای عظیم تداوم اتکای کامل بر واردات گاز طبیعی از روسیه کشورهای اروپایی بلافاصله به تکاپو برای یافتن منابع جایگزین افتادند. حاصل این امر پروژههای خط لوله «ناباکو» و «کریدورجنوبی» بود که قرار بود گاز طبیعی آذربایجان را از طریق خاک ترکیه به مرز بلغارستان و از آنجا به اتریش و بقیه اروپا برسانند. همانگونه که دیمیتری مینین، پژوهشگر مرکز تحقیقات جهانی شدن در مونترال کانادا نشان داده است مشکل این پروژهها این بود که تماما بر منابع یک کشور یعنی آذربایجان اتکا داشتند و از نظر ظرفیت از خط لوله «جویبار جنوب» روسیه که قرار است گاز طبیعی روسیه را از طریق دریای سیاه به بلغارستان و از آنجا به بقیه اروپا برساند، بسیار کوچکترند. در نتیجه کشورهای اروپایی به منابع عظیم گاز طبیعی در خلیجفارس چشم دوختند؛ منابعی که بخش عمده آن در آبهای سرزمینی ایران و قطر، بهخصوص میدان گاز طبیعی پارسجنوبی ایران قرار دارد.
متین در این یادداشت به طرح و برنامه کشور ایران، عراق و سوریه اشاره میکند؛ متاسفانه پردازش این خبر توسط رسانهها و خبرگزاریهای داخلی در همان زمان صورت نگرفته است. پروژه «خط لوله اسلامی» که قرار بود با مشارکت کشورهای ایران، عراق و سوریه برای انتقال گاز از میادین پارسجنوبی به اروپا باشد دقیقا در زمانهای رخ داد که پس از آن شاهد درگیریهای گسترده در کشور سوریه بودیم. همزمان و با تولد داعش در کشور عراق و ناامنیهای فراگیر در شهرهای عراق این پروژه به محاق رفت؛ آن سوی تمام این ناامنیها و رشد قارچگونه گروههای بنیادگرا در سوریه و عراق را میتوان به کمکهای مستقیم و غیرمستقیم عربستان، قطر و ترکیه مرتبط دانست. طبیعی به نظر میرسد که با کنار گذاشته شدن ترکیه از ترانزیت گاز، زمین خود را برای انتقال گروهکهای تروریستی در اختیار دو کشور دیگر قرار دهد و خطوط لوله جابهجایی نیروی انسانی وابسته به تروریستها را بنیانگذاری کند. بنابراین بسیار عادی به نظر میرسد که کشور قطر که خود، یکی از تولیدکنندگان گاز به شمار میرود با همدستی عربستان آنچنان وضعیت سوریه را آشفته سازند که فکر انتقال و بهرهبرداری از خط لوله اسلامی تا زمان حال به دست فراموشی سپرده شود.
داستان غمانگیز اوکراین را نیز میتوان از همین دریچه فهمید. اولین خط لوله انتقال گاز روسیه از طریق کشور اوکراین به اروپا میرسد. آمریکا پس از انتخاب ترامپ به شدت با دومین خط لوله گاز به مخالفت برخاست و تلاش کرد ادامه و پایان کار خط لوله با سختیهایی روبهرو شود. چرا که سیاستمداران آمریکایی اعتقاد دارند انتقال خط لوله دوم گاز روسیه به اروپا، کشورهای اروپایی خصوصا کشورهای آلمان و فرانسه را ناچار میکند که برای تامین انرژی و رونق بخشیدن به صنعت و همچنین کاهش هزینههای سوخت به جای بازی در زمین آمریکا و همراهی این کشور در پیمانهای نانوشته بینالمللی و معادلات پیشرو در قبال رفتارهای تهاجمی روسیه سکوت کنند. همزمان آمریکا به دنبال انتقال خط لوله گاز به اروپا است. این فعل و انفعالات با دو هدف انجام میشود: ۱. کسب درآمد از فروش گاز به اروپا ۲. کاهش وابستگی اروپا به روسیه.
جان فاستر، در کتاب «نفت و سیاستهای جهانی» و همچنین مصاحبههایی که پس از انتشار کتاب انجام داده است دقیقا بحران امروز اوکراین، تلاش روسیه برای تسخیر کییف و جنگافروزی در خاورمیانه و کشورهای دیگر از جمله افغانستان را از همین دریچه تحلیل و فهم میکند. او در مصاحبهای میگوید: اوکراین یک مهره پیاده در بازی شطرنج قدرت است. واشنگتن، انرژی روسیه را تهدیدی برای رهبری جهانی آمریکا و امنیت انرژی اروپا میداند. این کشور به دنبال تضعیف روسیه از نظر سیاسی و اقتصادی از طریق جلوگیری از ارسال گاز روسیه به اروپاست. ایالاتمتحده مایل است به اوکراینی کمک کند که تحت حمایت خودش است؛ هرچند اقتصاد آن در وضعیت بدی قرار دارد. کییف از خطوط لوله کنونی که گاز روسیه را از طریق اوکراین به اروپا میرساند سود کسب میکند. به همین دلیل این کشور نگران است با پروژه نورد استریم۲، درآمد قابل توجهی را که به دلیل هزینههای ترانزیت مرتبط با خطوط لوله داخلی کسب میکند، از دست بدهد.
بیشک وقت آن رسیده که برای تحلیل رخدادهای جهان پیرامون به جای تکیه به عوامل فرهنگی، اجتماعی و تاکید خاص داشتن به جریانهای سیاسی و یا غرق شدن در انبوه خبرهای زرد و سوخته، بخش گستردهای از اختلافنظرهای بنیادین در عرصه بینالمللی را با عینک جایگاه مصرف انرژی و خطوط انتقال گاز طبیعی به کشورهای اروپایی نگاه کنیم.
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :