همصدایی با مردم یعنی اجتناب از بحرانآفرینی سیاسی
به گزارش جهان صنعت نیوز: غلامحسین کرباسچی که حالا دیگر دبیرکل هم نیست و جایش را به حسین مرعشی داده، این باخت اخیر را اصلا جدی نمیگیرد. او وضعیت فعلی اصلاحطلبان را یک فرود، رکود یا افت در یک بستر تاریخی میبیند و معتقد است که از این فرازوفرودها زیاد باید تجربه کرد. جامعهمحوری و آنچه که در منتهیالیه چپ جریان چپ گفته میشود را هم جدی نمیگیرد و معتقد است که شعارهای آرمانی به درد جامعه روشنفکری و آکادمیک میخورد. او از توسعه و اهمیت توجه به آن میگوید و اصرار دارد که جریان اصلاحات برای انجام هر اصلاحی باید در قدرت باشد. مثل خیلیهای دیگر در جریان اصلاحطلبی هم امیدش به این است که مردم بعد از مشاهده حکمرانی جریان مستقر در قدرت به سوی این جریان برگردند. این را به صراحت نمیگوید اما کلامش مشهودتر از آن است که نیاز به کنکاش داشته باشد. آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگوی «جهانصنعت» با او است.
اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری اخیر باختند، به نظر شما این باخت موجب به حاشیهرفتن جریان اصلاحات میشود؟
این نگاه به مسائل اجتماعی، سیاسی و تحولاتی که پیش میآید را نگاه جامعی نمیدانم. در هر جامعه که بنا باشد فضای سیاسیبازی شکل بگیرد و رای مردم و انتخابات تعیینکننده باشد و جناحهای سیاسی مختلف فعال شوند و نقشی در اداره کشور داشته باشند باید این فرازوفرودها تحمل شود. همه باید تحلیل درستی در این تغییرات پیدا کنیم و نگاه سالمی به تحولات داشته باشیم.
هم گروهها و جناحهای سیاسی و هم مطبوعات و تحلیلگران و هم حاکمان و مدیران. همه باید بپذیریم که اگر مجموعهای از نیروهای سیاسی و فنی مسوولیتی را برعهده بگیرند به عنوان نماینده مجلس یا شورای شهر یا در یک وزارتخانه یا در ریاستجمهوری یا هر مسوولیت دیگری اگر عملکرد قابل قبولی نداشته باشند یا احیانا نقاط ضعفی داشته باشند، مردم نگاهشان از آن مجموعه برمیگردد و دیگر استقبالی از حرفهای سیاسی ولو جذاب آنها نخواهند داشت.
به خصوص با این تحول جریان گردش اطلاعات و رشد فضای مجازی که مسائل اجتماعی، سیاسی و حتی فردی را تحت پوشش قرار داده، نمیشود فقط با شعار و سخنرانی و حرفهای جذاب در آرای مردم تاثیر زیادی گذاشت.
جریان اصلاحات یا اعتدال یا هر اسم و عنوان دیگری هم از این امر مستثنی نیست. اگر رضایت مردم فراهم و مسائل زندگی آنها حل نشود مردم به جریانات رقیب و نحلههای سیاسی دیگر روی میآورند. گروه رقیب هم نباید دچار توهم شود که با عنوان «انقلابی» و «جهادی» مردم همیشه آنها را میپذیرند. آنها هم باید اراده و راهکار خوبی برای حل مشکلات ملموس زندگی مردم داشته باشند.
اگر این جریانی که به اسم نیروهای انقلابی خود را عرضه کردهاند خواستهها و مطالبات عینی مردم را پاسخگو باشند میتوانند باز هم در دورههای بعد رای مردم را در سبد خود داشته باشند. اما اگر روزی معلوم شود آنها هم ناکارآمدند و حرفی برای گفتن ندارند یا با برخی شعارهای به ظاهر جذاب مشکلات جدیدی برای کشور ایجاد میکنند، مردم به صورت طبیعی میگویند صد رحمت به قبلیها و دوباره دنبال رقبای این گروه خواهند رفت.
حالا ممکن است آن گروه رقیب دیگر اصلاحطلب یا اعتدالی و امثال آن نباشند و عناوین دیگری داشته باشند. افراد سیاسی و حتی گروهها و جناحها دچار فرسایش طبیعی هستند و تغییرات طبیعی است ولی گردش قدرت و مدیریت در بین نیروهای فعال باید پذیرفته شود. باید همه در جهت حل مسائل و مشکلات کشور و مردم تلاش کنند.
الان که رای مردم از جریان اصلاحات منصرف شده و به قول شما در فرازوفرود جریانات سیاسی امری عادی است، میتوان گفت که کدام اقدامها یا عدم اقدامهای جریان اصلاحات این نتیجه فعلی را رقم زده است؟
این بحث خیلی مفصل و چالشی است و بارها هم درباره آن صحبت شده و همه کسانی که به این جریان تعلق دارند تحلیل واحدی ندارند. اما فکر میکنم اجمالا اگر به ۲۵- ۲۰ سال قبل برگردیم این جریانی که خود را اصلاحات نامیده از آغاز نتوانسته تعریف مشخصی از اصلاحات ارائه کند نه برای خودش و نه برای مردم معلوم نشده که منظور از اصلاحات چیست؟ عموما کسانی هم که به این جناح گرایش پیدا میکنند در هر مقطعی توقع دارند که هر نارسایی را در جامعه مطرح کنند و بخواهند که این گروه سیاسی برای حل و اصلاح آن قدم بردارد و این خیلی دامنه اصلاحات را سیال و نامشخص میکند.
روزی که در سال ۷۶ آقای خاتمی کاندیدا شدند اولین سخن ایشان با جمعی از دوستان ما که خدمتشان بودیم و در برابر این سوال که برنامه شما برای اداره کشور چیست؟ این بود که برنامهام همان برنامههای آقای هاشمی و حرکت سازندگی و برنامههای توسعه است و فقط در بخشی از برنامههای اجتماعی- فرهنگی ممکن است بخواهیم فضای بهتری را داشته باشیم. اما این نگاه بعدها و توسط کسانی که از جناح چپ در همراهی با ایشان بودند ثابت نماند و با شعارهای دیگر آرمانی و مبارزهمحور با نیروهای سیاسی رقیب و یا حاکمیت فضا را تغییر دادند، به طوری که محور حرکت بعد از دوم خرداد را برای این جریان سیاسی به «مبارزهمحوری و تقابل با رقبا» تبدیل کرد و طبیعتا جریان رقیب هم از همه توان و امکانات برای این صحنه تقابل استفاده کرد و تا امروز هم این زد و خورد ادامه دارد.
هنوز هم جریان اصلاحات بعد از ۲۵ سال نمیگوید کجا را میخواهد اصلاح کند؟ هدف از به قدرت رسیدن در مجلس یا دولت چیست؟ خطمشی و اهداف مشخص چیست؟ خوشبختانه در برخی محافل دوستان این جناح اخیرا تمرکز روی توسعه و ارائه برنامههایی برای حل معضلات اساسی اقتصادی و اجتماعی و کارآمدی و زیستمحیطی تمرکز بیشتری دارد که تا حدی امیدوارکننده است.
ارائه راهکارهایی برای حل مشکلات ملموس جامعه و پرهیز از تحلیلهای ذهنی و شعارهای آرمانی سیاسی که به درد محافل روشنفکری و یا احیانا محیطهای آکادمیک میخورد، میتواند کمککننده باشد.
پس معتقد هستید که این ریزش سرمایه اجتماعی در جریان اصلاحات کار امروز و دیروز یا دولت روحانی و مجلس دهم نیست. با این نگاه، اصلاحطلبان که اکنون دچار فرود شدهاند، برای ترمیم و احیای جایگاه خود باید چه کنند؟ در شرایطی که سهمی از قدرت ندارند چطور میتوانند در کمیت و کیفیت زندگی مردم اثرگذار بوده و نظر جامعه را دوباره جلب کنند؟ آیا باید منتظر این باشند که جریان رقیب آنها که فعلا در ارکان مختلف حاکم شده، عملکرد مورد قبولی نداشته باشد و موجب شود که مردم به سوی آنها برگردند؟ برخی اصلاحطلبان از تمرکز بر مطالبات مردم میگویند. آیا همصدایی با مردم کافی است؟
اینکه اصلاحطلبان یا هر گروه سیاسی فعالی همه تلاش خود را متوجه ترمیم جایگاه سیاسی خود در جامعه کند و یا اینکه بخواهد سهمی از قدرت را در اختیار بگیرد یک انحراف جدی از همان شعارها و ارزشهایی است که مدعی آن هستند.
امروز مسائل حاد کشور آنقدر بحرانی شده که هیچ گروه و فردی حق ندارد همت خود را فقط صرف ترمیم جایگاه سیاسی خود یا گروهش کند. باید مساله همه نیروهای سیاسی حل مشکلات بحرانی کشور باشد؛ مسائلی چون بحران رشد اقتصادی که منشأ بسیاری از معضلات حاد دیگر است، افزایش جمعیت بیکاری روزافزون به خصوص نیروهای جوان، فاصله طبقاتی و دهکهای بالا و پایین، بحران خطرناک زیستمحیطی و چالش آب، هوا و خاک تقریبا در همه کشور و عقبافتادگی مناطق زیادی از کشور و رشد نامناسب بخشهایی از کشور پیچیدگی بحرانهای فساد اداری و بانکی و ناکارآمدی و آسیبهای بسیار خطرناک اجتماعی و چالشهای بزرگ در سیاست خارجی و روابط با قدرتهای بزرگ و حتی کشورهای همسایه و بسیاری مسائل پیچیده دیگر که به قول یکی از اساتید دانشگاه با توجه به آنها باید اذعان کرد «ایران بر لبه تیغ» قرار گرفته است.
در چنین شرایطی هر نیروی سیاسی ایراندوست و با احساس مسوولیتی باید همه انگیزههای شخصی و سیاسی را مسکوت بگذارد و با همه نیروهای موجود و فعال برای نجات ایران و حل این مشکلات تلاش کند. این تلاش هم باید با راهکارهای امکانپذیر و شدنی همراه باشد.
شعارها و خواستههای خیلی رویایی که از مسیر دگرگونیهای بزرگ میگذرد و برخورد با حاکمیت و تفسیر و تغییر قانون اساسی (که به نظر من در شرایط کنونی نتیجه هر تغییری تضعیف جمهوریت نظام است و به فرض عدم رأی اکثریت هم غیر از تشدید چالشهای سیاسی موجود حاصلی ندارد) و مقابله با نیروهای تمامیتخواه یا اقتدارگرا اگر هم با توجیهات قابل قبولی، منطقی و معقول به نظر برسد لااقل روشن است که به سادگی در جامعه کنونی شدنی نیست و حتما بحرانزاست و همه معضلات موجود را تشدید میکند. امروز هدف نیروی سیاسی باید نجات کشور و اثرگذاری روی زندگی مردم باشد حتی جریان سیاسی رقیب را هم باید کمک کرد که کشور از این مرحله پیچیده بحران عبور کند یا لااقل از بحرانیتر شدن جلوگیری شود.
همراهی واقعی با مردم این است و فکر میکنم اگر نیروی سیاسی صادقانه در این جهت حرکت کند جامعه آنها را درک میکند.
اصلاحطلبی واقعی به عقیده من این است. اصلاحطلبی فقط مبارزه برای کسب قدرت نیست. هر کجا بتوان کوچکترین اصلاحی را در هر فساد و نابسامانی پیشبرد قدم در مسیر اصلاحات است. من تجربه این کار را از دوران استانداری و شهرداری در حل بحرانهای مدیریت شهری و محلی خوب به یاد دارم. همین اصلاحات کوچک به تدریج گسترده و تاثیرگذار در حل بسیاری از مسائل دیگر میشود.
قدرت سیاسی و نفوذ اجتماعی از کارآمدی واقعی و حل مشکلات زندگی مردم به دست میآید که از هر کجا و در هر سطحی شروع کنیم همان قدم اول خواهد بود. مطالبات مردم امروز نجات زندگی در بحران آنهاست و همصدا با آنها اجتناب از بحرانآفرینی سیاسی جدید است.
از نظر ساختاری و تشکیلاتی وضعیت اصلاحطلبان را چطور میبینید؟ شکافی که در جریان انتخابات اخیر بین طیف قدرتمحور و جامعهمحور اصلاحطلبان ایجاد شد، قابل ترمیم است؟ در این شرایط رهبری جریان اصلاحات چقدر حائز اهمیت است؟ قبلا انتقاداتی به نقش و جایگاه آقای خاتمی داشتید. اکنون که به نظر میرسد خاتمی هم به اندازه قبل بین مردم و سیاسیون اصلاحطلب محبوبیت ندارد، چه فکری باید برای لیدری این جریان کرد؟
متاسفانه ساختار تشکیلاتی اصلاحات مثل بقیه جریانهای سیاسی موجود کشور انسجامی ندارد و پراکندگی و اختلافات شخصی و گروهی هم به این مساله دامن میزند. اقدامات وزارت کشور و کمیسیون ماده ۱۰ احزاب هم که هر روز به هر مجموعه کوچک و بزرگی یک پروانه جدید میدهد که فعالیت سیاسی جدیدی را شروع کند این پراکندگی را تشدید کرده است. وجود سیصد حزب و گروه سیاسی مجاز و پروانهدار نشانه حمایت و تحکیم فعالیت احزاب و گروههای سیاسی نیست بلکه فقط آمار و گزارشات تبلیغاتی بخش سیاسی وزارت کشور را بالا میبرد و یک لیست بلندبالا را میسازد. طبعا بخشی از این اشکال ساختاری هم به عدم وجود یک رهبری عملیاتی در جریان اصلاحات برمیگردد و جناب آقای خاتمی ضمن اینکه شخصیتی محبوب و مورد احترام هستند ولی عملا همانطور که قبلا هم گفتهام نقش یک رهبر عملیاتی در جریان سیاسی خود را برعهده ندارند.
رسیدن به انتخاب تعیین یک رهبری واحد مورد قبول و تایید همه گروههای موسوم به اصلاحطلب امر سادهای نیست و بعید میدانم در این نسل و نیروهای موجود امکانپذیر باشد. شاید در آینده و با حضور نیروهای جدید و پوستاندازی نسلی که در این جریان سیاسی اتفاق بیفتد بشود به این امر امیدوار بود.
طیفی از اصلاحطلبان مثل کارگزاران همیشه اصرار به حضور در انتخاباتها داشتهاند و اهل تحریم انتخابات نبودهاند. در شرایط موجود، حالا که دیدیم حتی چهرهای مثل علی لاریجانی که راهکار کارگزاران برای حضور در قدرت بود، رد صلاحیت شد، تکلیف چیست؟ همان راه را باید ادامه داد یا راهکار دیگری باید یافت؟
اگر یک جریان سیاسی بخواهد داخل حاکمیت رویه اصلاحطلبی داشته باشد در هر شرایطی باید حضور و صدایی در نهادهای رسمی (بهخصوص مجلس و شورای شهر) داشته باشد.
به فرموده جناب آقای کروبی همیشه میگفتند و میگویند ما باید لااقل یک نفر را داشته باشیم که خبرهای داخل مجلس را برای ما بیاورد. هر چقدر آنها در ردصلاحیت اصرار ورزند نیروهای سیاسی باید بر حضور خود و نیروهای متفاوت سیاسی مصممتر شوند و برای جلوگیری از یکپارچگی مدنظر آنها تلاش بیشتری کنند.
این رویهای است که هم مرحوم هاشمی در انتخابات داشتهاند و حتی جناب آقای خاتمی که به هر حال گروههای اصلاحطلب خود را به ایشان منسوب میکنند در هیچ شرایطی از انتخابات غایب نشدهاند. جالب است که برخی نیروهای موسوم به اصلاحطلب در مقابل این استدلال به همان روالی که برخی نیروهای افراطی جناح راست در مقابل این سوال که چرا برخلاف حرفهای رهبری عمل میکنند میگویند ما به منویات ایشان و آن حرفهای رهبری که محذوراتی را در بیان آن دارند عمل میکنیم!! این طرف بعضی دوستان اصلاحطلب عین این استدلال را برای مخالفت با روش سیاسی آقای خاتمی
مطرح میکنند!!
بعد از اینکه آقای مرعشی دبیرکل شد، برخی رسانهها اینطور گمانهزنی کردند که همراهی کارگزاران با جبهه اصلاحات بیشتر میشود. فکر میکنید که رویه کارگزاران از این پس تغییر میکند؟
در مورد حزب کارگزاران من فعلا نمیخواهم قضاوتی بکنم مسائل و حرفهایی وجود دارد.
اخبار برگزیدهپیشنهاد ویژهسیاسی
لینک کوتاه :