xtrim

مشارکت و بازارهای خارجی؛ شاه‌بیت توسعه صنعتی در ایران

به گزارش جهان صنعت نیوز:   در این رابطه به گفته کارشناسان موانع تولید در ایران به سلسله ‌عواملی بازمی‌گردد که در میان آنها، دخالت‌های دولتی، انحصار، بسته بودن مسیر دستیابی به بازارهای خارجی و عدم تمایل به سرمایه‌گذاری از جمله علت‌های کلیدی محسوب می‌شوند؛ اموری که به اقتصاد کلان کشور وابسته بوده و نمی‌توان انتظار داشت مادامی که این مسائل همچنان تولیدکنندگان کشور را درگیر می‌کند، بخش صنعت قادر به شکوفایی و توسعه باشد.

در این رابطه با علیرضا کلاهی‌صمدی رییس کمیسیون صنایع اتاق بازرگانی ایران به گفت‌و‌گو پرداخته و مهم‌ترین مسائل پیش‌روی صنعتگران کشور را مورد بررسی و تحلیل قرار داده‌ایم.

امروز وقتی بررسی می‌کنیم، شاخص‌ها و آمارهای موجود بیانگر وضعیت مناسبی از تولید و صنعت کشور نیست. به عنوان نمونه شاخص تولید شرکت‌های بورسی که توسط پژوهشکده پولی و بانکی ارائه شده رقم منفی ۱/۱ درصد را ثبت کرده است. به نظر شما چرا با وجود وعده‌ها، برنامه‌ها و منابعی که برای رونق تولید کشور اعلام و صرف شده، اکنون در وضعیت رکود قرار داریم؟

opal

این شاخص موضوع جدیدی نیست و شاید روند آن نزدیک به ۱۰ سال باشد که آغاز شده است. در این میان مشکلات ما رفته‌رفته عمیق‌تر از گذشته شده که معتقدم ریشه آن به مساله رقابت‌پذیری بازمی‌گردد. در طول دو، سه سال اخیر در اتاق بازرگانی بحث بهبود فضا و شاخص‌های کسب‌و‌کار مطرح شده، اما من معتقدم که شاخص رقابت‌پذیری از این موضوع مهم‌تر است. در این رابطه شاخص راهبری که توسط مجمع جهانی اقتصاد تهیه شده و کشورهای مختلف را از منظر رقابت‌پذیری مقایسه می‌کند، نشان‌دهنده این است که رتبه ما نسبت به قبل نزولی بوده است. در واقع این شاخص ورژن جدید و پیچیده‌ای است که ۱۳۶ آیتم را از ۱۲ منظر مورد سنجش قرار داده و نشان می‌دهد که الزامات رقابت‌پذیری در جهان در حال تغییر است؛ امری که بسیار عمیق‌تر و گویاتر از سایر شاخص‌ها به فضای کسب‌و‌کار می‌پردازد. لازم است خاطرنشان کنم که فضای کسب‌و‌کار عمدتا به سهولت راه‌اندازی کسب‌و‌کار نگاه می‌کند و به واسطه اینکه قابلیت دستکاری در اعداد و ارقام در آن وجود دارد، گزارش‌ها معمولا چندان دقیق از کار در نمی‌آید. در اینجا باید سه شاخص در مدیریت بنگاه‌ها به درستی ارزیابی شود و مورد پیگیری قرار بگیرد، یعنی برای ارزیابی عملکرد یک بنگاه ارتباط درست و نزدیکی به اهداف، قابلیت اندازه‌گیری و دقیق بودن سه فاکتور مهم و تعیین‌کننده محسوب می‌شوند. در این راستا، مساله افت رقابت‌پذیری در کشور ما که طی تحقیقات رسمی موسسه پژوهش‌های مطالعات بازرگانی و اتاق بازرگانی ایران مورد مطالعه قرار گرفته بر روی این موضوع صحه می‌گذارند. خود من نیز در سخنرانی‌ها به این موضوع اشاره و تاکید کرده‌ام که ما در طول سال‌های اخیر افتی محسوس در عموم رشته‌های صنعتی را شاهد بوده‌ایم و تقریبا تمامی رشدی که صورت گرفته در یکسری رشته‌های صنعتی منابع‌محور مانند صنایع فلزی، پتروشیمی و پالایشی خلاصه شده است. در واقع این صنایع منابع‌محور به لطف یارانه‌ها، رانت و کمکی که کل اقتصاد به آنها می‌کند، چنین رشدی را تجربه کرده‌اند. شما شاهد بودید که فعالان صنعت پتروشیمی بارها در پاسخ به فشارهای آقای زنگنه وزیر سابق نفت جهت افزایش بهای گاز تصریح کرده بودند که اگر قیمت گاز در ایران هم‌قیمت قطر باشد، کدام انسان عاقلی حاضر می‌شود در ایران سرمایه‌گذاری کند؟

این وضعیت در سایر رشته‌ها نیز حاکم بوده و باید از خودمان سوال کنیم که چه مزیت نسبی برای ایران در صنعت وجود دارد که من متقاعد شوم یک کارخانه جدید راه‌اندازی کنم؟ در واقع من به عنوان یک فعال صنعتی و تولیدی اگر بخواهم یک کارخانه دیگر راه بیندازم، چرا نباید به ترکیه، امارات یا عمان بروم؟! واقعیت این است که برای این سوالات هیچ پاسخی نداریم؛ چراکه این مساله از نظر ارتباط با بازار جهانی، سرمایه‌گذاری مشترک و دسترسی به بازارهای خارجی قابل طرح و بررسی است.

کشور ترکیه امروز به ۹۵ بازار دنیا دسترسی دارد؛ اما شما اگر بخواهید فقط یک مدیر خارجی را به ایران بیاورید با هزار و یک دردسر مواجه خواهید شد. شخص من در رابطه با فعالیتم در عرصه صنعت، پس از استفاده از ارتباطات و لابی شخصی توانستم یک مدیر بازنشسته از یکی از بهترین شرکت‌های منطقه را شناسایی کرده و او را متقاعد کنم که به ایران بیاید. البته در ابتدا قصد داشتم یک فرد انگلیسی را دعوت کنم که گفت به ایران نمی‌آیم. شخصی هم که راضی به آمدن شد یک مدیر هندی است که گذرنامه کانادایی دارد. اولا که فرآیند ویزای وی بسیار طولانی شد و بعد گفتند چون تابعیت کانادایی دارد باید یک اسکورت دائمی داشته باشد و تنها جایی نرود. وقتی این موضوع را با این شخص مطرح کردیم، بلافاصله گفت نمی‌آیم. این مثال را بیان کردم که بگویم ما در سایر آیتم‌ها مانند مباحث بانکی، نرخ سرمایه و ریسک‌های سرمایه‌گذاری نیز همین وضعیت را داریم.

وقتی ما بعد از برجام، شعار ایران به عنوان هاب منطقه را مطرح کردیم، این موضوع اتفاقا با علاقه‌ای جدی از سوی شرکت‌های خارجی مواجه شد. در این رابطه در بسیاری از نشست‌ها و سمینارهای بین‌المللی هم که حضور داشتیم هفته‌ای نبود که شرکتی طراز اول و خارجی در دفتر ما حضور نداشته باشد. در واقع شاه‌بیت توسعه صنعتی ما همین مشارکت‌هاست. اگر امروز ترکیه درآمدی قابل توجه در صادرات دارد، هسته اولیه، همین مشارکت‌های خارجی برای شرکت‌های این کشور است که شاید برخی از آنها مدیران خارجی هم داشته باشند. یا در مورد صنعت خودروسازی کره‌جنوبی که به دنبال جهش کمی، پیشرفت کیفی داشته و بازارهای جهانی را فتح کرده است، تنها و تنها خود کره‌ای‌ها را نمی‌بینیم. آنها به این جمع‌بندی رسیده‌اند که اگر می‌خواهند در بازارهای جهانی حرفی برای گفتن داشته باشند، باید از آلمانی‌ها هم کمک بگیرند. به همین دلیل است که یک مرکز تحقیق و توسعه مهندسی در آلمان تاسیس کرده و مدیران ارشد آئودی را در این مرکز استخدام کرده‌اند. در واقع بحث من این است که اقتصادی بزرگ، توانمند و پیشرفته مانند کره‌جنوبی هم نهایتا به این نتیجه رسیده که برای تحقق رشد و پیشرفت در خلاء نمی‌تواند کارش را پیش ببرد و باید به بازارهای جهانی دسترسی داشته باشد.

در مورد ترکیه هم دقیقا این موضوع صادق است. امروز ترک‌ها یکی از تولیدکنندگان و صادرکنندگان بزرگ و جدی قطعات یدکی و لوازم خانگی هستند. امروز کارخانه لوازم خانگی بکو، شرکت گروندیک آلمان را خریده و لوگوی برندش هم در بازی‌های بزرگ اروپایی روی پیراهن تیم‌ها وجود دارد. در واقع این شروع یک روند است، زیرا هر چند که یک تیم اروپایی درجه دوم لوگوی بکو را روی پیراهن خود دارد، اما وقتی این تیم در مقابل تیمی مانند چلسی مسابقه می‌دهد این لوگو در کنار لوگوی سامسونگ این ذهنیت را در بیننده ایجاد می‌کند که یک ارتباط هم‌طراز جهانی میان این دو شرکت وجود دارد.پس تبلیغات موثر، ارتباطات بین‌المللی و همکاری با مدیران باتجربه، مواردی است که امروز در صنعت جهان رخ می‌دهد. ما نمی‌توانیم در را روی خودمان ببندیم و انتظار رشد و توسعه داشته باشیم. در اینجا انتقاد من تنها متوجه دولت نیست. اکثر کارآفرینان و صنعتگران ما هم افق دید بسیار بسته‌ای دارند؛ چراکه در تعامل با بازار‌های جهانی نبوده‌اند. در واقع آنها فقط در برکه‌ای بوده‌اند اما فکر می‌کنند که نهنگ هستند و شاید حتی متوجه نباشند که نیاز به چه کارها و بهبودهایی دارند. لذا به اعتقاد من اولین گام برای تغییر و بهبود این است که بدانیم چه نیازی داریم. صنعتگران ما امروز این مساله را حس نمی‌کنند، زیرا در تعاملات بین‌المللی نبوده و افق دید آنها همین بازار داخلی یا نهایتا فروش در عراق و افغانستان است.

 همین مواردی که شما مطرح کردید به بحث عدم سرمایه‌گذاری در ایران نیز کاملا مرتبط است. یک صنعتگر باید چه انگیزه‌ای داشته باشد تا تمایل به سرمایه‌گذاری پیدا کند؟

مشکل ما در ابعادی مانند زنجیره تامین، رقابت‌پذیری و نیروهای متخصص است و اخیرا هم مواردی به چالش‌های اخیر اضافه شده که نور علی‌نور است. همچنین ناپایداری، تنش‌های اقتصادی و نبود چشم‌انداز بلند‌مدت هم که قسمتی از آنها ساختاری است، اموری هستند که روزانه آنها را لمس می‌کنیم و ما را از گام‌های بلند می‌ترساند. مقصر عمده این وضعیت هم مسوولانی هستند که معمولا با تعیین آیین‌نامه، قانون و چارچوب‌های ناپایدار و کوتاه‌مدت، باعث می‌شوند که هیچ‌کس توان اتکا و حساب باز کردن روی آنها را نداشته باشد. نمونه این موضوع در بحث قراردادهای انرژی خورشید واضح و مشخص است. هدف ما پنج هزار مگاوات نیروگاه تجدیدپذیر بود و در قرارداد و روی کاغذ هم نرخ‌های بسیار جالبی حتی تا ۹ و ۱۰ سنت برای خرید تضمینی انرژی‌های تجدیدپذیر ذکر شده بود؛ اما امروز رقم سهم ما از انرژی‌های تجدیدپذیر چقدر است؟ فکر می‌کنم انرژی خورشیدی به صد مگاوات هم نرسید؛ در صورتی که شاهد هستیم در ابوظبی این موضوع دنبال شد و از آنجا که پایداری وجود دارد، وقتی سرمایه‌گذار به آنجا می‌رود، می‌تواند برای مدت ۲۰ سال روی قراردادها حساب کند.

 اخیرا دیدیم که رییس‌جمهوری به معاون اول خود دستور داد که سند راهبردی توسعه صنعتی را تدوین کند. ما تاکنون با چهار سند توسعه صنعتی مواجه بوده‌ایم که هیچ‌کدام از آنها عملا اجرایی نشده است. در واقع اکثر سیاستگذاری‌های ما مانند برنامه‌های پنج ساله توسعه نیز به این سرنوشت دچار شده است. ارزیابی شما از این اقدام جدید چیست؟ آیا می‌تواند گشایشی در برنامه توسعه صنعتی ما داشته باشد یا اینکه به سرنوشت سایر برنامه‌ها دچار خواهد شد؟

 ما برنامه خوب می‌نویسیم ولی در اجرا موفق عمل نمی‌کنیم. تحقق این موضوع هم شروطی دارد. چند سال قبل در شرکت تولید کابل، زمانی که جوان‌تر و خوش‌خیال‌تر بودم، هدف‌گذاری بلندپروازانه‌ای را برای تولید و کسب سهم بازار تدوین کردم. منتها بعد از پنج سال متوجه شدم که در حال درجا زدن هستیم.

 یعنی یک سال بالا و یک سال پایین می‌رویم و روند مشخص برایمان وجود ندارد. لذا به این جمع‌بندی رسیدم که هر چند اهداف کلی را ترسیم کرده‌ایم، اما این اهداف کلی به درستی با سازمان تطبیق پیدا نکرده و مجموعه نمی‌داند که چطور باید در این زمینه گام بردارد. در همین رابطه بود که با تیمی قوی نشسته و اهداف را بازبینی کردیم، به طوری که آنها را خرد کرده و برای هر مدیر ارشدی یک بخش و قسمت مشخص تعیین شد. این مثال را بیان کردم که بگویم برای دست یافتن به یک هدف، تعیین چشم‌انداز تنها گام اول است. تازه پس از آن است که هدف باید خرد شده و هر دستگاه اجرایی دقیقا وظایفش تعریف شده و مشخص باشد.در واقع وقتی هدف را به شاخص می‌رسانید، این شاخص‌ها باید ساده، قابل اندازه‌گیری، مرتبط و دقیق باشند. حال سوال این است که ما تاکنون کدام‌یک از این اقدامات را انجام داده‌ایم؟ اگر هدفی ترسیم می‌شود باید همه از بالا و تا پایین کشور آن را درک کرده و الزام به اجرای آن داشته باشند. گفتن مساله‌ای کلی کافی نیست. اینکه می‌گوییم قصد داریم اولین تولیدکننده فولاد در منطقه باشیم، چطور باید این هدفگذاری محقق شود؟ چطور باید هدف خرد شده، جوانب آن سنجیده شده و تامین انرژی آن مورد بررسی قرار بگیرد؟ ما در حالی بخش فولاد و پتروشیمی را برای خودمان هدف‌گذاری کرده‌ایم که کوچکترین توجهی به توسعه منابع گازی کشور نداشته‌ایم؛ حتی امروز برای تامین گاز منازل مسکونی هم دچار مشکل هستیم.

 شما روی مساله رقابت‌پذیری تاکید کردید. از نظر شما بازار در کشور ما چگونه رقابتی می‌شود؟ از آنجا که شاهد هستیم دولت در عرصه‌های مختلف اقتصادی ما در حال تصدی‌گری است، چگونه از عامل انحصار می‌توانیم توقع داشته باشیم که محیط رقابتی برای ما ایجاد کند؟

امکان‌پذیر است، ولی زمان می‌خواهد. آنچه من در مورد مسوولان کشور مشاهده کردم به نحوی ساده‌انگاری است. یعنی به طور کلی ما در بحث علت و معلوم درگیر نوعی ساده‌انگاری هستیم و فکر می‌کنیم موضوعی پیچیده و مهم در اقتصاد کشور را می‌توان با تغییر یک یا دو پارامتر مدیریت و حل و فصل کرد. غافل از اینکه مسائل پیچیده‌تر از این حرف‌ها بوده و در‌هم‌تنیدگی خاصی دارند. بنابراین در ابتدا لازم است از مساله ارزیابی درستی داشت، بعد آن را به روی کاغذ آورد و سپس با ترسیم اهداف، آنها را مورد پایش دائمی قرار داد.

به عنوان مثال در سازمان خود ما که نسبتا در ایران موفق است از همان روز اول، حسابداری مدیریتی را به جای حسابداری سنتی لحاظ کرده و مورد توجه قرار داده‌ایم. حسابداری سنتی به شما می‌گوید در آخر سال این مقدار سود کرده و یا این میزان ضرر کرده‌اید. خب این موضوع یعنی چه و حالا من باید با این مساله چه کار کنم؟ در حالی که حسابداری مدیریتی به شما یک دیتای زنده ارائه داده و تمام عوامل اجرای مسیر را نه تنها نسبت به عملکرد شما حساس کرده، بلکه آن را مرتبا پایش می‌کند تا مشخص شود آیا اساسا موفق شده‌اید به هدف برسید یا خیر؟ اگر موفق شده‌اید، چرا موفق شده یا اگر ناموفق بوده‌اید نیز دلیل آن چه بوده است؟ حالا بحث من این است که ما چه زمانی چنین فرآیندی را در کشور اجرایی کرده و در پیش گرفته‌ایم؟ هیچ زمان! ما یک عدد و رقمی را مشخص کرده و بعد از پنج سال می‌آییم و می‌گوییم محقق نشد. بعد هم می‌رویم سراغ تعیین یک مدیر دیگر. راه این نیست و ارزیابی دقیقی لازم است. مطمئن باشید با ساده‌انگاری مسائل به جایی نخواهیم رسید. اهداف باید تقسیم شده و سهم هر واحد، مدیر و مسوولی در تحقق آن نیز باید مشخص باشد.

آقای کلاهی‌صمدی شما به عنوان رییس کمیسیون صنایع اتاق بازرگانی، تا چه میزان در خصوص این موارد و مسائلی که ذکر کردید در اتاق پیش رفته و سعی در محقق شدن این موارد داشته‌اید؟ همچنین به عنوان یک مدیر صنعتی مهم‌ترین معضل بخش تولید را چه می‌دانید؟

اختیارات ما در اتاق و کمیسیون صنایع آنقدر نیست تا بتوانیم از ابتدا تا انتها برنامه‌ریزی کنیم. اما همچنان تاکید می‌کنم که باید به شاخص رقابت‌پذیری توجه کرده و نباید برای خودمان عدد‌سازی کنیم، زیرا این مساله یک کار پخته جهانی است که دارای وزن و تجربه بوده و براساس علم طراحی شده است. بنابراین اگر بخواهم به صورت کلان پاسخ شما را بدهم، لازم است اشاره کنم که در کمیسیون صنایع اتاق طی شش، هفت سال اخیر ما این موضوع را مورد تاکید قرار داده‌ایم که در مسیر توسعه صنعتی به بیراهه رفته و توجه بیش از حدی را به صنایع بالادستی و مادر داشته‌ایم. البته هر چند که تمام صنایع ما مهم هستند، اما توجه بیش از حد باعث یک رشد نامتوازن شده که تنها در صنایع بالادستی محقق شده است. به عنوان نمونه در پتروشیمی تولید بسیار زیادی با مواد با ارزش‌افزوده پایین مثل متانول، اوره و آمونیاک داریم، ولی مواد پتروشیمی پیچیده‌تر تولید نشده‌اند. در واقع از آنجا که زنجیره ارزش در کشور ما به درستی تشکیل نشده تا گام‌های بعدی شکل بگیرد، ما دچار ارزش‌افزوده و اشتغالزایی پایینی می‌شویم. به همین دلیل هم هست که شاهدیم متوسط بهای صادراتی پتروشیمی ایران کیلویی ۴۵ سنت است، در حالی که این رقم برای عربستان ۶۵ سنت و برای کره‌جنوبی ۲/۱ دلار است.

می‌توان روی چرایی این موضوع بحث کرد. ما شش سال است که می‌گوییم صادرات مواد اولیه و خام از کشور نباید معاف از مالیات باشد. در واقع معافیت مالیاتی، مشوقی است برای صادرات که این نباید به صادرات مواد خام با ارزش‌افزوده پایین تعلق بگیرد. بالاخره بعد از سی سال این موضوع امسال در مجلس به قانون تبدیل شد. این پیشنهادی بود که من در جلسه با رییس‌جمهوری و وزیر صمت مطرح کرده و تاکید کردم که لازم است منابع حاصل از این مالیات که حدود ۱۰ میلیارد دلار است به درستی هزینه شود. یعنی حداقل یک‌چهارم آن وارد صندوق توسعه حمایت صنعتی شده و به جای حمایت‌های کور  مانند ممنوعیت واردات که عمدتا نیز نتیجه‌ای در بر ندارد و عوارض جانبی نظیر انحصار، بالا رفتن قیمت و قاچاق ایجاد می‌کند، لازم است از رشته‌های صنعتی استراتژیک و مهم خود حمایت‌های مستقیم به عمل آوریم. در اینجا بحث اصلی این است که حمایت از صادرات باید هدفمند و متناسب با ارزش‌افزوده باشد. در واقع لازم نیست در این مرحله چرخ را از اول اختراع کنیم، زیرا کشورهای همسایه ما مانند ترکیه که سهم موثری در توسعه صنعتی و حمایت از صادرات خود داشته‌اند می‌توانند در این مسیر به عنوان یک الگوی مناسب مورد نظر قرار بگیرند.

 

اخبار برگزیدهاقتصاد کلانپیشنهاد ویژه
شناسه : 253358
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *