xtrim

مهم‌تر از بحران متروپل و بمب‌های ساعتی

 دکتر صلاح‌الدین هرسنی *

متاسفانه کشور ما درگیر اتفاقات و بحران‌های زیادی بوده که هیچ‌گاه دستمایه درس و تجربه‌ای برای چگونگی مدیریت بحران و حل آن از سوی مسوولان و متصدیان امر نشد. اتفاقاتی چون زلزله‌های بم، شمال ایران و کرمانشاه، سیل ۱۳۹۸ در اغلب استان‌ها به ویژه در استان‌های فارس، خوزستان و لرستان، بحران و آتش پلاسکو، تصادف‌های ریلی به ویژه برخورد قطار در محور سمنان- دامغان در حوالی ایستگاه (هفت‌خوان) و تصادف قطار‌های محور مشهد- تبریز و تصادف ریلی شاهرود، سانحه دریایی نظیر واقعه تلخ سانچی، سقوط هواپیمای تهران- یاسوج‌، بحران آلودگی شهر‌ها، بحران ترافیک، بحران ریزگرد‌ها و ده‌ها بحران‌های دیگر، نتوانست بر تجارب مسوولان و متصدیان حل بحران و چگونگی غلبه و فائق شدن بر آنها بیفزاید.

در شرایط حاضر، مهم‌تر از فاجعه اسفناک و تراژیک متروپل در آبادان، چگونگی حل بحران و مدیریت نجات و شیوه خبررسانی است. متاسفانه خبر می‌رسد که تلاش‌ها و روند‌های نجات برای افراد در آوار آهن و بتون برج متروپل آبادان به جهت کمبود امکانات و سردرگمی بهیاران و ناجیان و همچنین محدودیت‌های فضایی و تنگی کوچه‌ها به کندی پیش می‌رود و حتی صحبت از مفقودی برخی از هموطنان در این آوار به میان آمده است. در شرایطی که قرار است سگ‌های جسدیاب مفقودین زیر آوار‌ها را پیدا کنند، چنین ماموریتی به همیاری مردم عادی و سگ‌های خانگی محدود مانده است.

opal

در این میان فقط یک خبر پر از ابهام به کرات رسانه‌ای شده که مربوط به پیمانکار برج متروپل است که گفته شده است حسین عبدالباقی یا همان سازنده «بمب‌های ساعتی» نیز یکی از کشته‌شدگان این حادثه دردناک است تا شاید به جهت مکافات از عمل تخصص‌ستیزانه خود‌، تسکین درد و تخفیف عوالمی برای مالکان و بازماندگان این برج باشد که برخی از اعضای خانواده خود را در این حادثه و فاجعه دردناک از دست داده‌اند.

از منظر علت‌شناسی، مدیریت بحران و مدیریت نجات هم متاسفانه همچون زایش و وقوع بحران متروپل، ناشی از دومینوی همان مشکلاتی است که از یک سیستم تخصص‌گریز و تخصص‌ستیز بر مردم کشور ما تحمیل می‌شود که به نظر نمی‌رسد پایانی داشته باشد و تدبیر عقلانی برای آن اتخاذ شود.

وقتی پیمانکاران به ظاهر کارکشته و باتجربه طبق رابطه‌گرایی و سودجویی و خارج از هر گونه الگو‌های مربوط به مبلمان شهری، شهری پرتراکم از بتون و آهن و بی‌دفاع می‌سازند، چگونه بیل مکانیکی، لودر یا بولدوزری باید بتواند در میان کوچه‌های تنگ و پرتراکم ساختمان‌ها، آواربرداری کند و فرآیند‌های نجات بدون چالش باشد؟ چگونه قرار است آمبولانسی که قرار است مصدومان را برای نجات و درمان و فوریت‌های پزشکی به بیمارستان برساند، آژیرکشان در کوچه‌های قفل‌شده و خیابان‌های پرترافیک گیر نکند و از سرعت باز نماند؟ چرا در حل مدیریت بحرانی چون متروپل، به جای کمیته و کارگروه مدیریت بحران و سازمان هلال‌احمر، بیشتر روند‌های کمک‌رسانی فقط به همیاری داوطلبانه و ایثارگونه هموطنان محدود شد؟ چرا باید فقط هنگام وقوع بحران، به فکر مدیریت بحران باشیم و چرا نباید قبل از وقوع، واقعه را علاج نماییم و برای چگونگی حل آن آماده نباشیم؟ چرا وقوع بحران پلاسکو در مدیریت بحران، برای دست‌اندرکاران ما، مایه درس عبرت نشد که برجی چون متروپل در آبادان در تراکم ساختمان‌های شهر ساخته نشود تا در وقوع بحران و آوار، هموطنان ما زیر آوار نمانند و در بدترین حالت جان ندهند؟ یادمان باشد که صدام در جنگ تحمیلی نیز موشک‌های چند متری خود را در کوچه‌های سه متری و تنگ آبادان و سایر شهرهای خوزستان شلیک و پرتاب می‌کرد و حالا ما نیز ساختمان‌ها و برج‌های چند طبقه را در همان کوچه‌های سه متری می‌سازیم و در واقع رفتار‌های مسوولان تخصص‌گریز ما هیچ تفاوتی با رفتار‌های صدام در جنگ تحمیلی ندارد. 

به نظر نمی‌رسد که این دست از بحران‌ها بتواند برای دست‌اندرکاران کشور درس عبرت شود و به نظر نیز نمی‌رسد که بحران متروپل آخرین سناریو از مدیریت‌سنجی در حل بحران‌هایی از این دست شود. از همه مهم‌تر چه کسی باید مسوولیت این فجایع دردناک را برعهده بگیرد و پاسخگو باشد؟ لازم  است که بازگو کنم وقتی خبر تصادف قطار مشهد به تبریز به وزیر راه وقت یعنی عباس آخوندی از طریق تماس تلفنی در صبحگاهان یعنی هنگام «خواب نوشین رحیل» به وی داده شد، او در پاسخ گفته بود که این چه وقت تماس گرفتن است و نباید نگران باشید، چراکه همه مسافران بیمه هستند. کاش ریزعلی خواجوی یعنی همان دهقان فداکار تبریزی نیز مانند عباس آخوندی فکر می‌کرد.!! یعنی همان دهقان فداکاری که لباس‌های تن خود را در سرمای پاییزی با نفت فانوس خود به آتش کشید تا قطاری به ته دره‌ای سقوط نکند. نکته غمبار ماجرا آنجاست که داستان‌های مربوط به تصادف قطار مشهد به تبریز در حال تکرار است به این معنی که تاکنون هیچ ارگان، نهاد و مقامی مسوولیت این فاجعه را بر عهده نگرفت و پاسخ نبوده و از اعلام یک روز عزای عمومی و عرض تسلیت زودهنگام دریغ شده و تنها امیدشان به کمک‌های مردمی و آسمان خلاصه شده است..!!

حال با توجه به اینکه آبی از سوی مسوولان ما طبق انتظارات برای حل بحران متروپل آبادان و بحران‌های مشابه دیگر گرم نمی‌شود، امید است که به یاری مردم شریف خوزستان به ویژه مردم فهیم آبادان به غائله متروپل پایان داده شود.

بحران متروپل با وجود همه تراژیک و غمبار بودن آن باید حامل یک پیام اخلاقی و انسانی نیز برای مسوولان و مردم کشور ما باشد. این پیام اخلاقی و انسانی متوجه خون و جراحتی است که سینه‌های مردم کشور ما را آن هم در بدترین شرایط از وضعیت معیشتی مالامال از درد کرده است. وقتی حادثه پر آب چشمی چون متروپل دل هر سنگدلی را به درد آورده، چگونه است که نباید دلی از خرابی ساختمان‌ها، سکونتگاه‌ها، بیمارستان‌ها، زایشگاه‌ها، آوارگی، کشتارها و گور‌های دسته جمعی مردم اوکراین به درد نیاید؟ البته این پیام اخلاقی و انسانی بحران اوکراین طی یک همدلی نوع‌دوستانه از سوی مردم شریف و فهیم کشور ما دریافت شده است و فقط روسوفیل‌های وطنی هستند که تلاش دارند از یک ماجراجو و متجاوزی چون ولادیمیر پوتین به جهت سیاسی و بیشتر بدان جهت که می‌خواهد پوزه غرب را به خاک بمالد، یک شوالیه و بهادر بسازند و او را همچون اسکندر و تیمور فاتح و قهرمان جنگ جلوه دهند.!! فراموش نکنیم که برخلاف آنچه گفته می‌شود، مرگ نه تنها برای ما، بلکه برای همسایه نیز خوب نیست.

* کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی

اخبار برگزیدهیادداشت
شناسه : 264444
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *