لغو بازی تیم ملی فوتبال با کانادا سیاسی یا غیرسیاسی؟
دکتر صلاحالدین هرسنی *
چه کسی گفته است که ورزش سیاسی نیست؟ از قضا و برخلاف آنچه گفته میشود در ایران ورزش و مشخصا فوتبال از سیاست جدا نیست به ویژه آنکه اگر این تیم یا حریف ورزشی بخواهد صهیونیستی و محتملا در آینده نزدیک آمریکایی، انگلیسی، اوکراینی یا کانادایی باشد. در قضیه مسابقه ورزشی با تیمهای رژیم صهیونیستی وضعیت ما بسیار مشخص است و از آنجا که صهیونیستیستیزی فزاینده در نگرش و انگاره مقامات سیاسی ما وضعیت هستیشناختی و آنتولوژیکال به خود گرفته، هیچ ورزشکاری جرات مسابقه با ورزشکار صهیونیستی را ندارد و حتی خود را در تیررس و شکست زودهنگام یا همان شکست ساختگی و مهندسیشده قرار میدهد که با ورزشکار صهیونیستی مسابقه ندهد. وقتی منظومه و چرخه «گردشگان نخبگان» با کنار گذاشتن «ذیحقان محروم» از سوی «بیحقان غاصب» غیرطبیعی و معیوب میشود، چنین اتفاق و رخدادی یک علت ندارد و آن هم فقط سیاست است و اینجاست که سیاست بر اغلب امور و به ویژه ورزش فوتبال سایه میافکند. به این ترتیب ورزش در ایران از سیاست جدا نیست و به ویژه که سایه آن بر فوتبال بیشتر سنگینی میکند. اینکه صحنهگردان اصلی پشت صحنه فوتبال مافیای فساد و صاحبان اغلب باشگاههای فوتبالی، به مدیران و سرپرستان غیرتخصصی سپرده میشود، اینکه ورود و حضور دختران و زنان و بانوان به ورزشگاهها برای تماشای یک مسابقه ورزشی به جهت مسائل ایدئولوژیک ممنوع و در حکم خوردن میوه درخت ممنوعه محسوب میشود و اینکه در جلوگیری از ورودشان به ورزشگاها از افشانه (اسپری) فلفل استفاده میشود، آیا باز هم میتوان گفت که ورزشی چون فوتبال سیاسی نیست؟ آیا مگر ایدئولوژیک شدن امور و مسائل، روی دیگر سکه سیاست نیست؟
در شرایط حاضر لغو و کنسل شدن بازی تیم ملی فوتبال ایران با کانادا از همان آبشخور سیاست آب میخورد و این سیاسی شدن از همان هنگامی آغاز شد که هواپیمای اوکراینی در پرواز ۷۵۲ به جهت خطای انسانی غیرعمد در تشخیص شیء پرنده، سقوط کرد. بعد از این حادثه مسوولان تصمیمساز و تصمیمگیر غیرورزشی و غیرفوتبالی ما تصمیم گرفتند که شاید بتوان از رهگذر «دیپلماسی ورزش» به مثابه «دیپلماسی پینگپنگ» در دهه ۷۰ پکن- واشنگتن، روابط تیره کانادا با تهران را ترمیم کنند. اما این تصمیم به جهت همان سیاسی کاری و غلبه امر سیاست بر ورزش نشان داد که انتخاب کانادا برای یک بازی تدارکاتی در بازیهای جامجهانی ۲۰۲۲ قطر، نهتنها یک تصمیم مناسب نیست بلکه در اساس یک تصمیم اشتباه و هزینهزاست. در واقع تصمیمسازان غیرمتخصص ورزش تصور میکردند که مسابقه با تیم ملی فوتبال کانادا میتواند به مثابه رویکرد «سازهانگاری» و در زیر لوای فرهنگ «کانتی» یا همان «انگاره صلح جاودان» رابطه دو دولت و در نتیجه رابطه دو ملت را بعد از آن تراژدی سقوط، به هم نزدیک کند. اما دولت کانادا از قضا اعلام کرد که به واسطه همین مسائل انسانی، با تیم ملی فوتبال ایران بازی نمیکند و مسابقه نمیدهد.
از منظر علتشناسی، قهر سیاسی و سپس قهر ورزشی کشورهایی چون کانادا و محتملا اوکراین را باید نتیجه غلبه سیاست میدان بر «اخلاق دیپلماتیک» و «فرهنگ راهبردی» در عرصه دیپلماسی و روابط خارجی دانست. بنابراین عدم آمادگی و دست رد کانادا بر سینه مقامات غیرورزشی ایران برای انجام یک بازی تدارکارتی برآیند و نتیجه منطقی آن است و نباید انتظاری غیر از این داشت. بنابراین میتوان به ضرسقاطع گفت که کانادا به واسطه همان اتفافات به عنوان عاملی شتابزا کمک کرده است که ورزشی چون فوتبال در ایران بیشتر سیاسی شود و شاید بعد از کانادا حتی نوبت انگلستان و آمریکا- بنا به همان دلایل غیرانسانی و به ویژه سیاستهای غربستیزانه باشد. یعنی همان کشورهایی که در گروه دوم جامجهانی با ایران همگروه هستند. به ویژه اگر تیم دیگر این گروه یعنی یک تیم از «پلیآف اروپا»- اوکراین به جای ولز یا اسکاتلند باشد- قطعا بازی گروه دوم مسابقات جامجهانی ۲۰۲۲ قطر سیاسیتر میشود و جنجال سیاسی و سروصدای زیادی را به پا میکند. در سطحی دیگر اگر قرار بر این بود که کانادا قائل به قبول و پذیرش پیشنهاد ایران برای یک بازی تدارکاتی آمادگی نشان دهد، مگر چه اتفاق مبارکی قرار بود رقم بخورد؟ قطعا در صورت قبول کانادا برای پذیرش بازی با تیم فوتبال ایران، از همان ابتدا و با به صدا در آمدن سوت داور برای شروع بازی در یکی از مستطیلهای سبز کانادا، جز نتیجه تراژیک و غمبار و البته پشیمانکنندهای چون نثار توهین و یک حاشیهسازی ناتمام برای تیم ملی فوتبال ایران- آن هم در شرایطی که نتوانست مانند سایر کشورها بازیهای تدارکاتی انجام دهد- چه نتیجه دیگری میتوانست به همراه داشته باشد. قطعا در صورت انجام بازی نه از موج مکزیکی از سوی ایرانیان مقیم کانادا در صورت حضور در سکوهای ورزشگاه خبری میشد و نه از موجهای ایسلندی و این اتفاقات نامبارک در زمانی قرار بود رقم بخورد که مقامات ما اعلام کردهاند در کنار قطر آمادگی دارند و حاضرند که شرایط را برای هرچه بهتر برگزاری مسابقات جامجهانی ۲۰۲۲ آماده و فراهم کنند. اینکه با رژیم صهیونیستی نباید مسابقه داد، امری قابل درک است، اما قابل پذیرش نیست که چرا دیگران باید با ما مثل ما با رژیم صهیونیستی رفتار کنند؟ به عبارت دیگر و به مصداق «کلوخانداز را پاداش سنگ است» همان رفتاری را که ما در قبال رژیم صهیونیستی انجام میدهیم همان رفتار را دیگران در حیطههای مختلف به ویژه در سیاست با ما نشان میدهند. این وضعیت یک علت بیشتر ندارد و آن این است که ورزش در ایران از سیاست جدا نیست و اصرار نیز داریم که آن را طبق تفسیر مضیق و گاه تفسیر موسع، سیاسیتر نیز کنیم. نکته غمبار و تراژیک ماجرا آنجاست که به جهت همین سیاسیکاری مقامات ورزشی ما به تقویم «فیفا دی» توجهی ندارند و طبق همان تقویم برنامه و تدارکی برای انجام یک بازی تدارکاتی با تیمهای دیگر فوتبالی ندارند. «فیفا دی» به مثابه یک «رژیم و سازوکار ورزشی» هر ساله طبق تقویم سالانه بینالمللی خود برنامههایی را برای انجام بازیهای تدارکاتی و دوستانه کشورها طراحی، نظمدهی و سازماندهی میکند. حال با توجه به وجود سازوکارهای هدفمند و توسعهیافتهای چون «فیفا دی» مقامات ورزشی ما به گونهای رفتار میکنند که گویی به جای درخشش یوزها در مستطیلهای سبز فقط باید برای دیدن و تماشای آسمانخراشها و برجهای خاندان خلیفه آلثانی به قطر بروند و شکر این داستان نیز آن است که برجهای ساخته خاندان آلثانی همانند برجی چون متروپل آبادان نیست! حال و در شرایط فقدان یک تدارک تئوریک و نظری چاره آن است که از رهگذر دیپلماسی ورزشی آن هم به مثابه یک «دیپلماسی پنهان» بتوان به غائله پروبلماتیک و چالشزای تصمیمسازی و تصمیمگیران عرصه ورزش ایران پایان داد. در این ارتباط، همانگونه که بهکارگیری دیپلماسی پینگپنگ چینیها در جریان مذاکرات صلح ویتنام توانست به یک دهه تنش پکن- واشنگتن پایان دهد، خروج از لاک سیاسیکاری و سیاستزدایی از ورزش نیز میتواند امیدهایی را برای درخشش یوزهای ایرانی در مسابقات جامجهانی ۲۰۲۲ قطر ایجاد کند. امید است که با اتکا به ظرفیتهای سازوکاری چون «فیفا دی» و سیاستزدایی از امر ورزش به ویژه ورزش پرطرفداری چون فوتبال، به زنگ تفریح تیمها در گروه دوم مسابقات جامجهانی ۲۰۲۲ قطر تبدیل نشویم و دست خالی و بدون نتیجه با توجه به قابلیتها و سحر و جادوی یوزهای ایرانی در مستطیلهای سبز، پیشتر از تیمهای دیگر دوحه را به مقصد تهران ترک نکنیم. فراموش نکنیم پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر حریفانی چون آمریکا و انگلیس یک بهانهای برای تولید شادی است و یادمان باشد که نیاز به شادی، ایجاد حال و احساس خوش یکی از شرایط بهبود زیست مردم ایران محسوب میشود و مردم ایران به چنین حال خوشی در عصر پمپاژ خبرهای بد سخت نیازمندند. پس بیاییم این شادی را به صرف سیاسی شدن، از مردم کشور فهیم خود دریغ نکنیم.
* کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :