توضیح واضحات
مسعود سلیمی *
چند روز پیش، سوار اسنپ بودم، نمیدانم واقعا میشود سوار اسنپ شد، یا باز هم، فارسی را که این روزها همه جوره مورد جفا قرار میگیرد، زخمی میکنم. به قول دوستی میگفت، بهتره که بگوییم سوار تاکسی اسنپ.
به هرحال بگذریم، البته منظور این نیست که از فارسی بگذریم، آن وقت چطوری جواب فردوسی، حافظ و… استاد نفیسی را بدهیم.
حالا چرا صحبت اسنپ شد؛ همان طور که در ترافیک گیر کرده بودیم، آقای راننده که جوانی بود، در آینه مرا که در صندلی عقب نشسته بودم، برانداز کرد و گفت: این بزرگراه صدرم که همیشه خدا ترافیکه…
لهجه شیرینی داشت مثل همه گویشهای این آب و خاک. پرسیدم: کجایی هستی؟ گفت: بچه خرمآبادم. ترافیک این حسن را داشت که حرفهای ما گل انداخت. آقای راننده که جوان حدود سی و چند سالهای بود، وقتی اشتیاق مرا برای حرف زدن احساس کرد، گفت: از سر ناچاری این کار رو میکنم.
گفتم: کدام کار؟ گفت: رانندگی، ناسلامتی چندسال درس خوندم، لیسانس عمران گرفتم، اما اگه پشت فرمون ننشینم، زندگی نمیچرخه.
پرسیدم: چرا خرمآباد نموندی…؟
نگذاشت حرف من تمام شود، انگار یک جوری از طرف من یکه خورده باشد گفت: اگر اونجا کار بود که به این خرابآباد پرت نمیشدم.
گفتم: در لرستان، مثلا در خرمآباد یا بروجرد، کارخانهای، نمیدانم یک امکان کار برای شمای جوان و امثال شما پیدا نمیشود. آقای راننده دوباره در آینه مرا برانداز کرد، این بار با نگاه عاقل اندر سفیه گفت: اگر در هر استانی، امکان کار و فعالیت باشه، آخه کی بلند میشه بیاد تهرون و خودشو اسیر چندرغاز پول رانندگی کنه…؟
دیدم آقای راننده، یکی از خیل جوانان بیکار، راست میگوید و از خودم یک جوری ناراحت شدم که چرا در مورد واضحات، توضیح خواسته بودم.
***
وقتی این نوشته را تمام کردم، از خودم پرسیدم؛ واضحات؟ دیدم چارهای نداشتم.
* روزنامهنگار پیشکسوت
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :