آخر خط اصلاحطلبی؟!
به گزارش جهان صنعت نیوز: جریان اصلاحات البته از چند سال قبل رو به افول گذاشت. از همان وقتی که پشت روحانی ایستاد و وقتی ناکارآمدیهایش را دید سکوت کرد. آنجا بود که بدنه اجتماعی این جریان شروع به ریزش کرد و در جریان دو انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ نیز کدورت خاطر خود را با عدم مشارکت به نمایش گذاشت.
فعالان سیاسی در جریان اصلاحطلبی اما همچنان امید داشتند که به روزهای اوج برگردند. اختلافنظرهای درونجریانی اما سبب شد با وجود این امیدواری به دو گروه جامعهمحور و قدرتمحور تقسیم شوند. تکلیف قدرتمحورها مشخصتر بود چون عادت دارند به عقبنشینی در مقابل موانع موجود و رفتن سراغ نامزدهای غیراصلاحطلب. جامعهمحورها اما دل به این خوش کردند که با تکیه بر مطالبات مردمی دوباره جای خود را در دل جامعه باز کنند.
هر دو گروه اما غافل از این بودند که شرایط میتواند، سختتر نیز باشد. شاهدش همین وضعیت فعلی است که نه مردم امیدی به کارآمدی آنها دارند و نه در مجموعه حاکم و دارای قدرت جایی دارند. کار اصلاحطلبان از ردصلاحیت و پست نگرفتن و… گذشته و به جایی رسیده که یکی را بازداشت میکنند، علیه دیگری کیفرخواست میدهند و… . تازه اگر این را هم در نظر داشته باشیم که دیروز «کیهان» تیتر زده بود «آغاز برخورد با شبکه نیابتی دشمن غربگرایان را به دست و پا انداخت» باید انتظار داشت که سیاسیون جریان اصلاحات با غافلگیریهای بیشتری روبهرو باشند.
سوال اما اینجاست که در چنین شرایطی میتوان به احیای این جریان سیاسی امیدوار بود یا باید باور کرد که به آخر خط رسیده است؟ برخی از تئوریسینهای این جریان از جمله سعید حجاریان و کنشگرانی مثل تاجزاده خیلی وقت است که امیدی به اصلاح اصلاحات و احیای آن ندارند.
برخی دیگر اما هنوز هم تصور میکنند که روزهای بهتری از راه خواهد رسید! آنطور که محمدصادق جوادیحصار سخنگوی حزب اعتماد ملی میگوید امیدشان به این است که اصلاحطلبی آلترناتیو ندارد!
او به «جهانصنعت» گفت که حتی اگر این پروسه زمانبر باشد، اما مردم بالاخره به اصلاحطلبی برگشته و متوجه میشوند که جایگزینی وجود ندارد. این چهره اصلاحطلب همچنین امیدوار است که در بدنه قدرت نیز این نتیجه حاصل شود که باید به خواستهها و گفتمان اصلاحطلبی تن داد.
جریان اصلاحات در چند سال اخیر با چالش مواجه بود. چالش اصلی مایوس شدن از کارآمدی این جریان بود و بحث مردممحوری نیز پیرو همین وضعیت در بین اصلاحطلبان مطرح شد. چالش دیگر اما موانع رسیدن به قدرت بود که در حد ردصلاحیتها دیده میشد. اکنون اما با توجه به بازداشتهای اخیر که به نظر میرسد ادامهدار هم باشد، موانع اصلاحطلبی بیشتر است. در این شرایط فکر میکنید که امیدی به احیای اصلاحطلبی هست یا این جریان به پایان راه رسیده؟
با توجه به نکاتی که گفتید باید به این موضوع اشاره کنم که جریان اصلاحطلبی در ابعاد مختلف مشکلاتی را پیشرو دارد. یکی ورود موثر به حاکمیت است یعنی اصلاحطلبان وارد حاکمیت شده و از طریق تقویت رای و نظر مردم در تصمیمات نهایی به اصلاح امور بپردازند. این روش تاکنون با موانع جدی مواجه بوده است.
مشکل دوم یاس و ناامیدی بدنه اصلاحات از توانایی تاثیر بر حاکمیت است. بخشی از اصلاحطلبان و مردم طرفدار آنها میگویند «شعارهای اصلاحطلبانه اگرچه زیبا و خوبند اما موانع ساختاری متعددی برای اجرای آنها وجود دارد.» در واقع مردم از توانایی این جریان برای تحقق برنامههایش ناامید شدهاند حاکمیت هم اجازه حضور اصلاحطلبان در لایههای اصلی قدرت را نمیدهد. با این همه، باید گفت چه کنیم که اصلاحطلبی بهتر از گذشته باشد؟ آیا راه بهتری وجود دارد. منتقدان آقای تاجزاده و دوستان دیگرشان باید بگویند که آیا راه بهتری از اصلاح ساختار وجود دارد یا خیر؟ برخی البته سادهانگارانه میگویند که راه اصلاحطلبی از نظام است. اما اینهایی که این پیشنهاد را میدهند باید بگویند مکانیسم رسیدن به مطلوبشان چیست. آیا به میزان هزینه و فایده پیشنهادشان در گستره منافع ملی اندیشیدهاند؟
شما از اینکه اصلاحطلبی جایگزین مناسبی دارد یا خیر صحبت میکنید اما سوال من یک مرحله قبل از آن بود. اصلا فرض کنیم که اصلاحطلبی جایگزینی ندارد، اما آیا این جریان با شرایط موجود قادر به ادامه فعالیت است؟
به نظر من قادر است. به شرطی که دو اتفاق رخ دهد. یکی اینکه مردم به این جمعبندی برسند که اصلاحطلبی بهترین روش است. آن وقت دوباره در مسیر اصلاحطلبی قرار گرفته ظرفیت اصلاحطلبان را در مواجهات انتقادی با حاکمیت افزایش دهند.
شرط دوم اینکه شرایطی را فراهم کنیم که عقلای حاکمیت به این جمعبندی برسند که اوضاع اصلاحشده است.
روشن است که این اتفاق به راحتی رخ نمیدهد بلکه محصول مبارزهای سخت اما مدنی و خشونتپرهیز است. اگر به گزینه دوم رسیدند، آن وقت میرسند به اینکه با کدام ظرفیت سیاسی و منقد ملی وارد تعامل و گفتوگو شوند. و خواهند دید که ظرفیت بالای اصلاحطلبان است که مردم را حفظ کرده و میتواند حاکمیتی مبتنی بر رای و نظر مردم ایجاد کند که هم انتخابات آزاد داشته باشیم، هم جریانات حاکمیتی در برابر کردار خود پاسخگو باشند، استقلال قوا به معنی واقعی برقرار باشد و….
این دو شرط مورد اشاره شما، دو سوال هم ایجاد میکند. فرمودید که مردم به این جمعبندی برسند که اصلاحطلبی بهترین روش است اما به نظر شما چه اتفاقی سبب میشود که مردم به این نتیجه برسند. الان که اصلاحطلبان در قدرت نیستند تا با عملکرد خود نظر مردم را جلب کنند.
شنیدن راهکارهای جایگزین اصلاحطلبی. الان دو، سه سال است که هجمه سنگینی از درون و بیرون کشور برای انهدام جریان اصلاحطلبی آغاز شده و میگویند اصلاحطلبی کارآمد نیست و باید کنار برود. آنها اما باید بگویند که چه روش جایگزینی دارند که کارآمدی آن از اصلاحطلبی روشنتر و بیشتر باشد.
یعنی جریان رقیب اصلاحطلبی که الان سر کار است و تا همینجای کار نشان داده قادر به جلب رضایت مردم نیست، در قدرت باشد. در عین حال مردم ببینند که اصلاحطلبی آلترناتیو ندارد و بعد به اصلاحطلبی برگردند؟
اگر راه سومی وجود دارد پیدا کنند. من نمیگویم که حتما به اصلاحطلبی برگردند چون اصلاحطلبی هم در حال پوستاندازی است.
این پروسه چقدر طول میکشد؟
پروسه اصلاحطلبی زمانبر است. انقلابی نیست که یکی را پایین آورده و دیگر را بالا ببرند.
پس معتقد هستید که ممکن است سالها به همین منوال بگذرد و دوباره به جایی برسیم که مردم فکر کنند چارهای غیر از اصلاحطلبی نیست و به آن برگردند و همان تجارب قبلی تکرار شود.
لزوما همان که قبلا طی شده تکرار نمیشود. مثلا اصلاحطلبی امروز با اصلاحطلبی ۱۰ سال قبل فرق اساسی دارد. اصلاحطلبی امروز میگوید که از صدر تا ذیل حاکمیت باید به مردم پاسخگو باشند.
فرض کنیم که مردم تاب تحمل این روزهای سخت را دارند و هرقدر هم که زمان ببرد نتیجه برگشت به اصلاحطلبی است. به شرط دومی که اشاره کردید بپردازیم. فرمودید که حاکمیت باید انتخاب کند از همه چیز جمهوری اسلامی میگذرد یا آن را پایدار و اصلاحشده میخواهد. سوال من این است که آیا اساسا چنین دوراهیای در ذهن مقامات مسوول و جریان حاکم وجود دارد؟
جریان حاکم میگوید که ما یا باید روش خود را ادامه دهیم و یا به آنچه که اصلاحطلبان میگویند، تن دهیم. یعنی در آینده نهچندان دور به آنجا میرسیم که حاکمیت یا قرائت آقای تاجزاده و… از اصلاحطلبی را بپذیرد یا به روش موجود که مسدودکننده است، ادامه دهد.
این دوراهی چیزی است که شما به عنوان یک چهره اصلاحطلب در نظر دارید اما آیا دولتمردان و مسوولان فعلی نیز چنین دوراهیای را در ذهن دارند یا تصور میکنند که رویه موجود درست و کافی است؟
تصور آنها این است که از طریق یکدستی حاکمیت میتوانند به قدرت فائقه و در پناه آن به جریانسازی و تسلط بر امور دست پیدا کنند و کشور را در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی مطابق با برنامههای خود پیش ببرند. این خواسته آنها است اما اینکه در این امر چقدر کامیاب باشند بحث دیگری است.
در یک سال گذشته و بعد از یکدستسازی حداقل شاهد هستیم که به اذعان خودشان خیلی توفیق نداشتهاند. تورم و گرانی داریم و نتوانستهاند تعادل اقتصادی ایجاد کنند یا حداقل جامعه را در جایی که بود نگه دارند.
درحالی که آمده بودند تورم را کاهش دهند و شرایط اقتصادی را بهتر از قبل و دلار حدود ۱۰ هزار تومان برگردانند. در واقع در تحقق برنامههای خود با وجود یکدستسازی و تکصدایی ناکام بودهاند. در باب ایجاد امید برای ناامید کردن جریانهای اصلاحطلبی از جمهوری اسلامی هم توفیقی نداشتهاند.
در این شرایط جریان اصلاحات باید چه کند؟
اگر جریان اصلاحطلبی ناامید نشود، جمهوری اسلامی هم در تحقق برنامههای خود موفق نشود؛ اصلاحطلبان در این میانه هیچ نقشی نداشتهاند که پاسخگوی چیزی باشند چون راهبردشان از سوی هردو جریان حاکمیتی و برانداز نادیده انگاشته شده است. به نظر من اصلاحطلبان باید تعقل و تدبر کنند. راهکاری علمی و منطقی و به دور از هیجان برای اداره کشور ارائه دهند چون بالاخره عقلای مردم متوجه خواهند شد که حرف درست را چه کسی میزند. روزگاری در این کشور امثال بازرگان گفتند که روش درست چیست اما برخی گفتند که اینها سازشکار هستند و… اما بعدا متوجه شدند که چه کسی درست میگفت. الان هم اصلاحطلبان میگویند که اصلاح جمهوری اسلامی لزوما اتفاق خوبی را رقم نمیزند و اگر ما همین ساختار را اصلاح کنیم تا قانون اساسی کاملا اجرا شود، همه مسوولان پاسخگو باشند و برنامهها شفاف باشد و… زودتر به شرایط مطلوب خواهیم رسید. شاید برخی امروز این را نپذیرند اما در آینده معلوم میشود که قضاوت درست چیست.
اخبار برگزیدهپیشنهاد ویژهسیاسی
لینک کوتاه :