در یک سالگی سقوط جمهوریت
دکتر صلاحالدین هرسنی *
در ۱۴ آگوست ۲۰۲۱ کابل توسط طالبان سقوط کرد و آنان توانستند با قدرتیابی دوباره آن هم درست به فاصله ۲۰ سال بعد از حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در بطن و بستر تحولات افغانستان قرار گیرند. در یک ارزیابی واقعبینانه، قدرتیابی دوباره طالبان در افغانستان امروزی را باید نتیجه و مولود پنج عامل دانست. عامل اول مربوط به راهبرد خروج آمریکا و متحدان اروپاییاش از افغانستان است. این راهبرد واشنگتن موجب خلاءهای امنیتی در افغانستان شده است. در واقع در پی ایجاد این خلاءهای امنیتی ناشی از خروج آمریکا و متحدان و به دنبال آن ضعف نیروهای اردوی ملی افغانستان، طالبان از خلاءهای امنیتی بیشترین استفاده را کرده و توانستهاند بخش اعظمی از مناطق افغانستان به جز دره پنجشیر را به اشغال خود در آورند. عامل دوم برآمده و متاثر از تسلط و هژمونی ساختارهای قومی پشتون در بافت موزائیکی جامعه افغانستان است. در واقع میتوان گفت که طالبان به دلیل آنکه ریشه در فرهنگ و جامعه قبیلهای پشتونهای افغانی دارد، دیدگاهها و انگیزههای آنها تا حدی بسیاری الگوها و ارزشهای فرهنگ محیط اجتماعی پشتون را انعکاس میدهد. تفوقطلبی، اسطوره عصبیت و اصول «پشتون والی»، از جمله مولفههای مهم پشتونی است که بر طالبان و فرآیند پیدایش آن تاثیرگذار بوده است. عامل سوم، مربوط به ناتوانی و ناکارآمدی دولت مستقر در ایجاد نظم و ثبات و امنیت در این کشور است. در این ارتباط الگوی دوقطبی و دوآلیسم رهبری تحت زعامت اشرف غنی و عبداللهعبدالله نتوانست منجر به ثبات و سامان سیاسی در افغانستان شود بلکه برعکس موجب تعمیق شکافها به ویژه شکافهای متراکم شد. عامل چهارم مربوط به مذاکره برخی از کشورهای منطقهای و فرامنطقهای با طالبان است که سبب شده قدرتیابی آنها در افغانستان و در ترسیم خطومشیهای مناسبات منطقهای، دارای مشروعیت بیشتری باشد. در این ارتباط میتوان توافقات دوحه در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ بین ایالاتمتحده آمریکا و گروه طالبان در دوحه قطر با محوریت زلمای خلیلزاد نماینده ویژه ایالاتمتحده برای صلح افغانستان و ملا عبدالغنی برادر را علتالعلل قدرتیابی دوباره طالبان دانست. عامل پنجم نیز مرتبط با حمایت کشور پاکستان و حمایتهای آشکار و پنهان عربستان، قطر و ایران و به رسمیت شناختن برخی از کشورهای فرامنطقهای مانند روسیه و چین است.
حال اگرچه واقعیتهای میدانی افغانستان امروزی در تداوم سنت طالبانیسم جاری است و مساله مشروعیت طالبان مهمتر از اسباب و علل قدرتیابی آنان است، حال باید پرسید که کنشها و الگوهای رفتاری طالبان، افغانستان را به کدام سو خواهد برد؟ در نگاه نخست اینگونه به نظر میرسد با همه تلاشی که درصدد تطهیر طالبان صورت گرفته و رهبران طالبان نیز نیل به چنین تطهیری را به مردم افغانستان وعده دادهاند، اما بعید و انتظار بیجایی است که بخواهیم شاهد تغییر در انگارههای عقیدتی- رفتاری طالبان در نظام سیاسی افغانستان باشیم. در واقع واقعیتهای میدانی افغانستان از فردای سقوط جمهوریت هیچ انطباقی با میراث جمهوری نداشته و طالبان به تدریج در مسیر اجراییسازی دکترین ترس و توحش قرار گرفتهاند. مظاهر و جلوههای دکترین ترس ابتدا در پرواز مرگ خود را نشان داد و سپس طالبان با پاکسازی افغانستان از میراث جمهوری، صحنهگردان و جریانساز اصلی معادلات سیاسی در افغانستان شدهاند. در واقع در پی تسلط بیچون و چرای طالبان و اجرای دکترین ترس از سوی آنها، موجب عقبنشینی فضای اجتماعی و طبقه متوسط شهری در مقابل آنها شد، ضمن آنکه خطر داعش نیز به مخاطرات دکترین ترس اضافه گردید. در واقع افغانستان کنونی گرفتار در دو شکاف متراکم خطر طالبانیسم و خطر فزاینده حمام خون داعش است و روزی نیست که شاهد امواج خشونت، انفجار و حمام خون به ویژه در مناطق هزارهنشین افغانستان نباشیم. در این میان چشم امید مردم افغانستان فقط به تنها هسته مقاومت افغانستان یعنی دره پنجشیر به رهبری احمد مسعود دوخته شده است. با توجه به عدم حمایت بینالمللی و منطقهای به نظر نمیرسد که مقاومت دره پنجشیر همچون تحولات دهه ۹۰ تحت ائتلاف نیروهای شمال، تکرار شود.
* کارشناس مسائل بینالملل
لینک کوتاه :