قلبهای متورم
سمیه عسکری *
وقتی تورم به اعداد و ارقام و هزینههای زندگی هجوم آورد و قیمت اجناس را به ماورای ارزش خود نشاند؛ در عوض قلب و دل و دارایی معنوی آدمها را به سرای ارزانی کشاند؛ سرایی که در آن احساسات گرم و محبت جای خود را به خودخواهی و خودبینی و خودگرایی وا داد. تخم مرغ، بستنی، نان و غیره… چنان ارزشی پیدا کردند که به دست آوردنشان مهمتر از حفظ کردن و ارتقادادن انسانیت در جامعه رونق گرفت. ما برای پر کردن سبد مایحتاج زندگیمان تمام محتویات ذهن پرارزشمان را به سویی سوق دادیم که قلبها را متورم ساخت، این بار تورم رنگ دیگری میگیرد، حالت دیگری پیدا میکند، قلب انعطافپذیری که چون سنگ سخت میشود، بیروح میشود.
حال آدمهای سنگروح و سنگدل، آن قدر به سنگی و سختی عادت کردهایم که اگر یک نفر چون گلی سرخ در میان سنگلاخ محیطی ما سر برآورد، او را به سخره میگیریم. درست مثل این داستان، روزی در میان جنگل بزرگی روباهی که بر اثر خودگریزی ذاتیاش دُمِ خود را از دست داده بود، در بین حیوانات جنگل وقتی گذر کرد، همه پرسیدند پس کو دمت؟ و او گفت چنان از بیدمی در آرامش هستم که گویی بهجای راه رفتن پرواز میکنم و از دست دادن دم خواست خود من بوده است. یکی از روباهها با شنیدن این جمله فردای آن روز دم خود را قطع کرد، و از شدت درد و ناراحتی پیش روباه دمبریده رفت و گفت: بنا به توصیفات تو، من دم خود را قطع کردم، اما برخلاف حال تو جز درد، چیز دیگری ندارم. روباه دمبریده گفت: سکوت کن و خود را راضی و خشنود جلوه بده، وگرنه تمام حیوانات ما را به سخره میگیرند. این دو روباه آن چنان دمبریدگی را در جنگل رواج دادند که تکتک روباهها دم خودرا قطع کردند، تا جایی که اگر روزی روباه دمداری را میدیدند او را با تمام وجود به سخره میگرفتند. امروز قلبهای متورم مدام در حال سخره گرفتن قلبهای پر از احساس و انسانیتی هستند که تعدادشان در حال انقراض است.
لینک کوتاه :