بانیان وضع موجود
به گزارش جهان صنعت نیوز: «از چهرههای موثر در فتنه ۸۸» و «از رئوس کودتاچیان سال ۸۸» توصیفاتی هستند که کیهان به خاتمی نسبت داده و در ادامه نوشته: «به جای پاسخگویی، وقیحانه در جای مدعی نشستهاند و نظام را به ناکارآمدی متهم میکنند.» سخنان محمد خاتمی که دوشنبه منتشر شد، بخش مطلوب کیهان همان بود که او گفته بود؛ «براندازی نه مطلوب است و نه ممکن.»حالا اما این روزنامه، ضمن حملات همیشگی، نظرات خاتمی را منتشر کرده و آن بخش مطلوب و ممکن نبودن براندازی را تیتر مطلب و پررنگ کرده است.
خاتمی در سخنانش حرف تازهای نداشت؛ لااقل برای طیفی که عمری زیر پرچم او سینه زده بودند. همان سخنان همیشگی مبنی بر پرهیز از خشونت، وجود مشکلات ساختاری در نظام و لزوم و وجوب اصلاحات ساختاری. بسیاری، این سخنان خاتمی را در راستای تلاش برای حفظ و تعالی نظام تعبیر کردهاند، اما او اولین بار نیست که چنین راهکارهایی را ارائه داده است. در هر اعتراضی که به کف خیابان کشیده میشود، او به تنهایی یا در قالب مجمع روحانیون مبارز به بیان اظهاراتی میپردازد.
اما در این بین، استفاده کیهان از سخنان خاتمی جالب توجه است. کیهان با استفاده از این بخش از سخنان خاتمی خواسته این پیام را برساند که حتی خاتمی هم که میگوید دنبال «براندازی» و «کودتا» و «فتنه» و موارد دیگر نیست، «اعتراف» کرده که براندازی ممکن نیست.
بنا نیست به قضاوت سخنان خاتمی و درستی و نادرستی آن پرداخته شود، اما نکته مورد بحث، رجوع کیهان به سخنان خاتمی است.
روزگار ممنوعالتصویری!
کیهان به کنار؛ روزگاری نهچندان دور، در همین چند سال اخیر، وقتی اوضاع اقتصادی به این شکل نبود و شرایط در کل بهتر از امروز بود، در هیچ روزنامهای نباید حتی ردی از خاتمی میآمد؛ حتی اگر رئیسجمهوری وقت سخنی از او میگفت، در روزنامهها نمیشد آن را با نام خاتمی منتشر کرد و باید «رئیس دولت اصلاحات» نوشته میشد. آن روزگار دور نیست؛ وقتی به بهانه مصوبه دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، خاتمی را ممنوعالتصویر کردند و سانسور بر مطبوعات را به جایی رساندند که همه دچار خودسانسوری شدند. همین چند سال پیش بود که عکس خاتمی و انتشار خبر و حرفهای او به کنار، حتی اسم او هم ممنوع بود. حالا چه اتفاقی افتاده که در یک روز حدود ۱۵ روزنامه کشور عکس او را در صفحه نخست خود میآورند و خبرگزاریها هم سخنان او را منتشر میکنند! خاتمی همان خاتمی است و حاکمیت همان حاکمیت!
تنگ شدن حلقه
میتوان گفت این موضوع برمیگردد به تفکرات و اقدامات نیروهای تندرویی که در این سالها به هر بهانهای چهرههای مختلف با افکار گوناگون را به قول خودشان از قطار پیاده کردند. یکی با راس فتنه، یکی با ساکت فتنه و …! این روند حتی در آخرین انتخابات کشور هم با شدت بیشتری ادامه یافت و محدود کردن نظام سیاسی به اشخاصی مانند علی لاریجانی هم رسید؛ شخصیتی که روزی رئیس صدا و سیما بود و از رهبری نظام حکم دریافت کرده بود که دبیر عالیترین نهاد امنیتی کشورباشد و ۱۲ سال رئیس پارلمان.
آخرین «تَکرار»
تندروهایی که در بدنه اجرایی و بخش تصمیمگیریها حضور داشته و دارند، به وضوح مسوول وضعیت کنونی هستند. آنها با حذف صداهای گوناگون کار را به جایی رساندهاند که دیگر اگر صدا و سیما سخنرانی خاتمی را پخش زنده هم کند، برای کسی اهمیتی ندارد؛ اگر «مصطفی تاجزاده» مهمان یک برنامه مناظره تلویزیونی هم شود، بینندهای در حد انتظار نخواهد داشت. اینها نتیجه تندرویهایی است که برای سوار و پیاده کردن چهرهها و مهمتر از آنها افکار متفاوت از قطار حاکمیت اعمال شد. تندروها کار را به جایی رساندهاند که افرادی که تا همین چند سال پیش هوادار اصلاحات و خاتمی بودند، امروز خاتمی را روبهروی خود میبینند.
بحث بر سر خاتمی نیست، بحث بر سر رفتارهایی است که کار را به جایی رسانده که بسیاری از هواداران اصلاحات، از این اپوزیسیون داخلی حاکمیت هم عبور کردهاند. زمانی اصلاحات را سوپاپ اطمینان نظام میدانستند ولی با این وجود همین ۷ سال پیش زمانی که خاتمی ویدئوی «تکرار میکنم» را منتشر کرد، اتفاقی کمنظیر در انتخابات دوران جمهوری اسلامی رخ داد و مشارکت بینظیری در انتخابات مجلس دهم شکل گرفت.
اما تندروها پتانسیلها و ظرفیتهایی که میتوانستند کمک کنند تا کار به این نقطهای که رسیده، نرسد را از بیخ و بن زدند و اجازه ندادند در صحنه بمانند. حالا آنها اعتراضات مردمی را به آمریکا و انگلیس و اسراییل نسبت میدهند و نقش خودشان را نمیبینند. حالا دیگر کمتر گوش شنوایی برای صحبتهای این شخصیتها هست؛ نسل جدید از اصلاحات، اصلاحطلبی و اصلاحطلبان عبور کرده است.
روز گذشته «الیاس نادران» نماینده تهران در مجلس در نطق خود، به جریانی از امنیتیها اشاره کرد که با ورودشان به صحنه سیاست، احزاب و تشکلها را کمرنگ کردند. او گفت: «یکی از دلایل ناکارآمدی حوزه اقتصادی و فرهنگی ریشه در انحراف فضای سیاسی کشور دارد، بعد از جنگ به مرور اثرگذاری احزاب، تشکلها و حتی نهادهای روحانی در ساحت سیاسی کشور کمرنگ شد و مجموعهای از عناصر با سابقه اطلاعاتی و امنیتی با گرایش سیاسی نزدیک به هم، مدیریت صحنه را به دست گرفتند. اولین جرقه این تعارض در فیلم کارناوال عصر عاشورای سال ۷۶ نمایان شد. چیزی که به مخیله هیچ عنصر سیاسی غیرامنیتی نمیرسید.» شاید منظور نادران، افرادی از میان اصلاحطلبان باشد، ولی حضور امروز آنها، دیگر ارتباطی با اصلاحطلبان ندارد و اساسا این طیف تقریبا از صحنه سیاست حذف شدهاند. این سخنان نادران را که از اصولگرایان سنتی محسوب میشود، میتوان در چارچوب همین تندرویهای منجر به حذف دید.
منفعتطلبی بخشی از اصلاحطلبان
البته در این میان نباید از عملکرد جریان اصلاحات هم غافل شد؛ بخشی از آنها با منفعتطلبی و چرخشهای عجیب، اعتبار و آبرویی که از ناحیه این جریان به دست آورده بودند را به حراج گذاشتند و باعث شدند تا اعتبار اصلاحات از بین برود. تندروها هم همین را میخواستند؛ سودجویان اصلاحات، آب به آسیاب آنهایی ریختند که میخواستند این جریان را حذف کنند. به عبارتی هر دو شدند دو لبه یک تیغ که شاهرگ اصلاحات را زدند و تبدیل به یک بیمار در حال احتضارش کردند.
با این وجود مسوول مستقیم این وضعیت همان تندروها هستند؛ همانهایی که صعهصدرشان در حد نام رئیسجمهوری دوران جمهوری اسلامی و حتی یک شخصیت محافظهکاری مانند «علی لاریجانی» را هم برنتابید. آنها باید پاسخگوی عملکرد خود باشند؛ عملکردی که صداها را حذف کرد و سعی میکند صدای خود را از تمامی مجاری به گوش مردم فرو کند. اما نه گوشها پذیرنده هستند و نه صدا دلنشین!
«مصلحان محافظهکار»؛ دیر آمدند و زود هم میخواهند بروند!
نکته دیگر اینکه، امروز چهرههای محافظهکار همان حرفهایی را میزنند که اصلاحطلبان و در راس آنها خاتمی میگوید. «محمدباقر قالیباف» از اصلاح ساختار حاکمیت میگوید و «محسنیاژهای» بر گفتوگو و شنیدن انتقادات تاکید میکند. این مواضع «مصلحان محافظهکار» اگر چند سال پیش بود، میتوانست مورد اقبال جامعه قرار بگیرد، اما وقتی افکار عمومی میبیند که در هنگامه اعتراضات مردمی چنین مواضعی اتخاذ میشود، این گمانه را به میان میآورند که آنها میخواهند با این سخنان و مواضع، کشور را از وضعیت کنونی خارج کنند. شاید این جمله که «دیر آمدهاند و میخواهند زود هم بروند» در مورد «مصلحان محافظهکار» صدق کند. بهتر بود «مصلحان محافظهکار» پیش از این مواضعشان را نرمتر میکردند؛ زمانی که اعتراضاتی شکل میگرفت، آنها را به خارج از مرزها نسبت نمیدادند، با معترضان به درستی رفتار میشد و صدای آنها را میشنیدند. «مصلحان محافظهکار» که امروز از گفتوگو و انتقاد و اصلاح میگویند، در غالب مواقع دارای قدرت و نفوذ زیادی درون نظام بودند. اگر وقتی که صدای اصلاحات به روشهای گوناگون خاموش شد، «مصلحان محافظهکار» نیروهای تندرو را خاموش هم نه، فقط کنترل میکردند، امروز کار به اینجا نمیرسید.
اگر فضای سیاسی مسدود نمیشد و هر نیرویی را با اتهامات گوناگون حذف نمیکردند، امروز کار به اینجا نمیرسید و دهها اگر دیگر. اما حالا در چارچوب سیاستهای نظام، دو راه وجود دارد؛ راه نخست شنیدن صدای معترضان است که فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باز شود و در کنار فشار اقتصادی موجود، فشار اجتماعی و فرهنگی زدوده شود تا دل معترضان به دست آید.
راه دوم هم همانی است که تندروها تاکنون اجرا کردهاند؛ سرکوب و خاموش کردن صدای معترضان به شیوه سخت. به نظر نمیرسد راه سومی در این شرایط وجود داشته باشد. اما موضوعی که مشخص شده این است که زمان منتظر کسی نمیماند.
لینک کوتاه :