رویکرد مشابه در قبال معترضان
صادق زیباکلام *
در موضوع اثرات دوران ۸ ساله آقای احمدینژاد بر وضعیت فعلی ایران، باید کلیتر به آن نگاه کرد. معتقدم ریشههای عمیقتر بحرانهایی که امروز با آن سر و کار داریم، به خیلی عقبتر بازمیگردد و فقط محدود به دوران احمدینژاد نمیشود. با این وجود قطعا رد پای ۸ ساله محمود احمدینژاد را میتوان در وضعیت فعلی ایران مشاهده کرد، اما فقط آن دوران نبود که دچار ایران ۱۴۰۱ شدیم. ۸ سال دولت هاشمیرفسنجانی، ۸ سال خاتمی و ۸ سال روحانی هم ایضا دخیل در وضعیت امروز ایران است. به عبارت دیگر سیاستهای کلی که بعد از جنگ در کشور اجرا شد، باعث شد تا به جایگاهی برسیم که امروز رسیدهایم.
۸ سال دولت هاشمیرفسنجانی اینطور نقش داشته که اصلاحات مدنظر او (که پس از دوران جنگ قصد اجرای آنها را در کشور داشت) عملا جلوی آنها گرفته شد. جریان تندرو و رادیکال تحت عنوان اینکه این سیاستها نسخه بانک جهانی است و هاشمی میخواهد لیبرالیسم و سرمایهداری را وارد کشور کند، با آن مخالفت کردند. با جلوگیری از اصلاحات اقتصادی که هاشمیرفسنجانی میخواست در کشور اجرا کند، سیاستهای اقتصاد دولتی همچنان در کشور ادامه یافت. دولت هاشمی از این جهت موثر است که اصلاحات اقتصادی مدنظر او ناکام ماند.
اما درباره دوره ۸ ساله خاتمی، فضای به نسبت باز سیاسی در زمان ایشان نوید توسعه سیاسی را میداد. تیراژ روزنامههای امروز شاید به زحمت به ۵۰۰ هزار نسخه برسد اما شاید کسی باور نکند در دوران اصلاحات تیراژ روزنامهها به ۷ میلیون نسخه میرسید. فضای سیاسی موجود، جنبشهای دانشجویی و دانشگاهها، احزاب و تشکلهای سیاسی، جامعه مدنی و حاکمیت قانون مدنظر اصلاحطلبان بود که آنها هم با بنبست مواجه شد و همانطور که سیاستهای هاشمی به در بسته خورد، توسعه سیاسی خاتمی هم به بنبست خورد.
در دولت احمدینژاد اما ۸ سالی بود که کشور دچار عقبگرد شد و هیچیک از اصلاحات اقتصادی و توسعه سیاسی مدنظر هاشمی و خاتمی نهتنها انجام نشد، بلکه اثرات آنها هم از بین رفتند. جامعه مدنی دچار تزلزل شد و رو به افول رفت. اقتصاد نیز به همین شکل دچار اختلال و عقبگرد شد؛ مسالهای که اعتراضات ۱۴۰۱ ریشههایش در دوران بعد از جنگ است که سیاستهای اجرایی ناموفق بودهاند. تنها شانسی که وجود داشت، ۸ ساله دولت حسن روحانی بود و متاسفانه نه تنها به جایی نرسیدیم بلکه به مردم نشان داده شد انتخابات بیفایده است.
در ۴ سال دوم دولت روحانی، او با ۲۴ میلیون رای روی کار آمد که رقم بسیار خوبی بود. تعداد رای بالای روحانی نشاندهنده این موضوع بود که مردم همچنان به صندوق رای امید داشتند، اما فاجعه بزرگی در ۴ سال دوم روحانی رقم خورد که صدای آن این روزها به گوش میرسد. سیاستهای اجراشده نظام، به ۲۴ میلیون رای نشان داد شما اشتباه میکردید که تصور تغییر داشتید؛ هیچ سیاستی تغییر نمیکند و همان سیاستهای غربستیزانه و… ادامه پیدا خواهد کرد و این موضوع باعث سرخوردگی عمیقی میان آن ۲۴ میلیون نفر شد. الان اگر به معترضانی که این روزها در خیابانها هستند، نگاهی انداخته شود و بررسی شوند، غالب آنها جوانان، دانشجویان و طبقه متوسط هستند که بیشترین تعارض را با نظام دارند. معترضان کسانی هستند که دیگر امیدی به صندوق رای و اصلاحات ندارند. در واقع نقطه عطف وضعیت امروز، ۹۶ تا ۱۴۰۰ است که باعث شد امیدی به اصلاح نباشد.
اگر بنا باشد دولت سیزدهم رئیسی و دولتهای احمدینژاد مقایسه شوند، شباهت و نزدیکی بسیاری بین آنها مشاهده خواهد شد و این دولت هیچ شباهتی به دولت روحانی ندارد؛ از این جهت که دولت روحانی خواهان آشتی با دنیا و تنشزدایی با جهان بود ولی این دولت نشان داده که علاقهای به تنشزدایی ندارد.
از منظر اینکه برای وضع موجود چه باید کرد و چه راهحلی وجود دارد، باید گفت که دولت سیزدهم، هیچ برنامه و طرح و نقشهراهی برای برونرفت از وضع فعلی ندارد. توهین و تحقیری که احمدینژاد در سال ۸۸ نسبت به معترضان داشت امروز هم از سوی برخی دولتمردان، برخی نمایندگان مجلس و دیگران دیده میشود. در واقع رویکرد غالب نسبت به معترضین باعث تشدید این وضعیت میشود که نمونه آشکار آن، اعتراضات در دانشگاهها است.
* استاد دانشگاه
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :