نسخه چینی ژاپن تکرار می شود؟
![](https://jahansanatnews.ir/wp-content/uploads/2023/01/خیابان-وانگ-فوجینگ.jpg)
تایید دولت چین مبنی بر کاهش یافتن جمعیت این کشور برای نخستینبار از اواخر دهه 1950 به این سو، نوعی موج رسانهای بیسابقه را در خصوص تبعات و پیامدهای چنین موضوعی در دنیای غرب ایجاد کرده است. در طول چند هفته گذشته تنها روزنامه نیویورکتایمز 4 مقاله در صفحه اصلی خود در رابطه با این موضوع پوشش داده که محتوای اصلی آن این است: چین رو به رشد را فراموش کنید؛ این کشور اصلیترین مولفه قدرت خود را از دست داده است.
به گزارش جهان صنعت نیوز، طبق گزارشی که مجله فارین افرز به تازگی در این خصوص منتشر کرده است، از جمله سیگنالهای مهم کاهش جمعیت چین، این است که هند به زودی جایگزین این کشور در بحث جمعیت شده و ممکن است در آینده چینیها دوران دشواری را سپری کنند.
در واقع هر چند امروز از نظر اندازه کلی، اقتصاد چین از ایالات متحده پیشی گرفته، اما ممکن است دیگر قادر به دستیابی یا حفظ چنین هدفی نباشد. حتی طبق پیشبینیهای سازمان ملل، ممکن است تا اوایل دهه ۲۰۳۰، جمعیت صحرای جنوبی آفریقا، از جمعیت چین و هند نیز پیشی بگیرد.
ماجرای اشک اسکندر برای چین
در این رابطه یک داستان معروف وجود دارد؛ زمانی که اسکندر مقدونی پس از سلسله فتوحات پایانناپذیرش به رودخانه گنگ رسید، گریه کرد. دلیلش این بود که با غلبه بر کل جهان شناختهشده آن روز، دیگر هدفی برایش باقی نمانده بود. این حکایت امروز برای چینیها مصداق پیدا میکند؛ هدف اصلی آنها روزگاری تبدیل شدن به ثروتمندترین کشور جهان بود؛ اما حالا در همین لحظه که به قدرت و ثروت بیسابقهای دست پیدا کردهاند، مجبور به بازبینی در اهداف آینده خود خواهند بود.
تاریخ برای وضعیت امروز چین درسهای خوبی دارد. عدد رشد سالانه تولید ناخالص داخلی در اواخر دهه ۱۹۵۰ و سراسر دهه ۱۹۶۰ تبدیل به تب ملی در ژاپن شده بود. این کشور مانند چین در آن زمان به دنبال پیشی گرفتن از آمریکا در زمینه تولید و افزایش ثروت ملی بود. کار تا جایی پیش رفت که حتی برای مدت کوتاهی در اواخر دهه ۱۹۷۰، ثروت ملی ژاپن به آمریکا نزدیک و سپس برای چند سال از آن پیشی گرفت؛ به طوری که در اوایل دهه ۱۹۹۰ این سبقت اقتصادی به اوج خود رسید. با این حال چیزی که مشخص شد این بود که ژاپن به احتمال زیاد هرگز از منظر تولید ناخالص داخلی از آمریکا پیشی نخواهد گرفت؛ چراکه هم وسعت سرزمینی اندکی دارد و هم جمعیتش نسبت به آمریکا کمتر است.
در واقع از همان زمانی که رشد اقتصادی چشمگیر چین در دهه ۱۹۸۰ آغاز شد، بسیاری از کارشناسان با وجود تفسیرهای رایج، معتقد بودند که بعید است چین بتواند از لحاظ تولید ناخالص داخلی و سرانه ثروت ملی از آمریکا پیشی بگیرد. دلیلش این است که چین کل قرن بیستم را از نظر تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه از ایالات متحده عقب بوده و به واسطه آنکه جمعیتش چهار برابر آمریکاست، باید اقتصادی چهار برابر پویاتر از رقیب اصلی خود داشته باشد.
حکایت ژاپنیها در این راستا ابعاد ماجرا را به خوبی مشخص میکند. زمانی که ژاپنیها در مسابقه افزایش تولید ثروت ملی از آمریکا پیشی گرفتند، تازه درگیر ماجرایی شدند که از آن به عنوان اشک اسکندر نام بردیم. آنها برای سالیان متمادی هدفی غیراز برجسته شدن در جهان برای خود در نظر نگرفته بودند و چنین آرزویی برایشان تبدیل به یک هویت ملی شده بود.
بعد از این ماجرا بود که ژاپن در سال ۱۹۹۸ یک تجدیدنظر کلی در روندهای اقتصادی خود صورت داده و مسابقه برای رقابت با آمریکا را تبدیل به تثبیت رشد اقتصادی و ارتقای رفاه داخلی کرد. به طوری که حفاظت از محیطزیست، سلامت و میزان طول عمر، پاسداشت فرهنگ، رشد پایدار، تقویت جایگاه زنان و اصلاح کسبوکارها را به جای رقابتهای اسمی، جایگرین سیاستگذاریهای کلان این کشور کرد.
وظیفه دشوار شی
در این رابطه چین نیز باید به دلیل واقعیتهای جاری مانند کاهش جمعیت به زودی از ژاپنیها درس گرفته و بازنگری عمیقی در اهداف و مفروضات ملی خود داشته باشد. آنها به خوبی باید دانسته باشند که چنین رقابتی به غیر از افزایش هزینهها مانند افزایش مستمر هزینههای تسلیحات و قدرت سخت سودی برایشان در بر نخواهد داشت.
در واقع چینیها اگر هر چه زودتر به این بازنگری اقتصادی برسند برایشان بهتر خواهد بود. تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد دنیا در نوع خود مخاطرات جدیدی را برای چین ایجاد خواهد کرد.
از سوی دیگر از منظر اجتماعی نیز حزب کمونیست امروز با چالشهایی مواجه است که نمونه اخیر آن را میتوان در تظاهراتهایی که به واسطه سیاست کووید صفر صورت گرفت، مشاهده کرد.
علاوه بر این اکنون میتوان نارضایتیهای طبقه متوسط چین در رابطه با بحران در بازار املاک این کشور را دید. در این میان برخی از کارآفرینان چینی در حال خروج از کشور هستند؛ شی جینپینگ بعید است که هنوز متوجه چنین مشکلاتی نشده باشد. حاکمان چینی به خوبی میدانند که تبدیل شدن به ثروتمندترین کشور جهان، الزاماتی را میطلبد که باید از داخل کشور سرچشمه بگیرد.
باز هم بازگشت به تجربه ژاپن در اینجا میتواند برای مقامات پکن درسی مهم به همراه داشته باشد. ژاپنیها پس از پیشی گرفتن از ایالات متحده در خلق ثروت، برای سالها به هر اقدامی دست میزدند که ولو به قیمت مصنوعی بودن، رقم رشد اقتصادی آنها را حفظ کند.
برای نمونه آنها به تولید مقادیر زیادی سیمان روی آوردند که کمک به بهبود بهرهوری اقتصادی نمیکرد. کار در نهایت به جایی رسید که بیشتر سواحل این کشور با سازههای بتونی پوشیده شدند. زیرا کشور پیش از این زیرساختهای اساسی، راهها و خطوط ریلی را به میزان بسیار باکیفیتی تکمیل کرده و به نظر میرسید که دیگر کاری برای انجام دادن وجود نداشته باشد.
بسیاری از فعالیتهای اقتصادی اخیر چین نیز به این شکل بوده است. دلیلش این است که با رشد تولید ناخالص داخلی به عنوان منبع مشروعیت حزب، هر افت احتمالی اقتصادی باید با هزینههای محرک بیمعنایی در بزرگراهها و راهآهنهای سریعالسیر، فرودگاهها و پلها پاسخ داده شود.
به همین دلیل است که ایده انقلابی مهم برای شی جینپینگ، اکنون نه رقابت برای ارائه عدد و رقم بالای رشد اقتصادی بلکه سرمایهگذاری بر کیفیت زندگی و مردم این کشور است.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانلینک کوتاه :