xtrim

پای سخن خبرنگاری که سال‌ها برای پیوند عاطفه‌ و حقیقت کوشید

به گزارش جهان صنعت نیوز به نقل از ایکنا داریوش آرمان، خبرنگار باسابقه کشورمان را بسیاری از مردم با خبرهای جنجالی صفحه حوادث روزنامه ایران به خاطر می‌آورند؛ صفحه‌ای که با انتشار خبرهای خاص و پیشتازی در ارائه ایده‌های جالب تأثیر مثبتی در ارتقای فرهنگی جامعه و حتی آفرینش فرهنگ جدید در مواجهه با مسائل جدید روز داشت.

در آستانه روز خبرنگار، آرمان خاطرات جالبی از ۲۵ سال کار خبری خود برایمان تعریف کرد.

وی ضمن تبریک روز خبرنگار با گرامیداشت سالروز شهادت صارمی، گفت: آخرین جملاتی که این شهید در دفتر خبرگزاری ایرنا در افغانستان تایپ کرده این بود که نیروهای طالبان وارد حیاط خبرگزاری و اکنون وارد اتاق روبرویی شدند …. تمام. دیگر هیچ جمله‌ای از سوی این شهید ارسال نشد. من روز شهادت ایشان به منزلشان رفتم، البته هنوز مشخص نبود که ایشان شهید شده‌اند یا دستگیرشان کرده‌اند. در آن زمان تک پسر این شهید، شیرخوار بود که اکنون جوان برومندی است. یک خانه بسیار ساده و البته بلاتکلیفی‌ای که در تمام فضای خانه موج می‌زد، من گزارشی از وضعیت آن خانه نوشتم، فردای آن روز مشخص شد که ایشان شهید شده‌اند.

خوشحالیم که روز شهادت ایشان روز خبرنگار است. ما که هر روز به دنبال مشکلات و گرفتاری‌های جامعه هستیم اینکه یک روز را هم به ما اختصاص داده‌اند، یعنی ما هم در کشور دیده می‌شویم. هرچند چون خبر زمان و مکان ندارد هر روز، روز خبرنگار است.

خبرنگاری را از کجا آغاز کردید؟

از کف خیابان؛ بیشترین فعالیت من در روزنامه ایران صفحات حوادث، اجتماعی، گزارش و سلامت بود. عضو شورای تیتر روزنامه ایران و دبیر بخش‌های مختلف نیز بودم تا اینکه در تازیخ ۹۷/۱/۱ همکاری با این روزنامه را پایان دادم.

 مردم شما را با کدام خبرها بیشتر به یاد می‌آورند؟

خبر خیابان گاندی که به اسم «سمیه و شاهرخ» معروف شد را من و مسعود ابراهیمی کار می‌کردیم. آن زمان منزل پدری من در کرج بود و چون رفت و آمد سخت بود بیشتر در روزنامه و روی میز یا نمازخانه می‌خوابیدم. شب جنایت یکی از مخاطبان روزنامه زنگ زد و گفت که در خیابان گاندی اتفاقی افتاده است که سریع آدرس را گرفتم و رفتم. خیابان را بسته بودند به همین دلیل با ترفندی وارد خانه ویلایی محل جنایت شدم. وقتی قاضی کشیک جنایی مرا در محل دید دستور داد از صحنه قتل اخراجم کنند، اما با کلی مشکل رفتم بالای پشت‌بام یکی از همسایه‌ها و مخفیانه چند عکس گرفتم که عکس‌ها تاریخی شد.

با خود شاهرخ و سمیه مصاحبه داشتید؟

بله؛ پرونده بسیار مهمی بود و در سرسرای اصلی کاخ دادگستری به آن رسیدگی شد. هر چند خانواده‌ این دو فرد از ما ناراحت بودند اما میلیون‌ها نفر از والدین ایرانی با اطلاع از این ماجرا متوجه شدند که تفکرات نسل جوان متفاوت شده و باید به این باور می‌رسیدند که با جوانان و نوجوانان به نحو دیگری باید صحبت کرد و تفکر سنتی‌تر که حاکم بود باید جایش را به تفکر مدرن‌تری می‌داد که این اتفاق به مرور رخ داد و بازتاب‌های جهانی داشت. امیدوارم بتوانم کتابی در خصوص رخدادهای مربوط به این پرونده بنویسم.

چطور شد خبرنگار شدید؟

با تفکر رشته روزنامه‌نگاری را در دانشگاه انتخاب کردم. از کودکی با روحیه هیجانی و کنکاشگری که در خودم می‌دیدم دوست داشتم یا خبرنگار و یا پلیس شوم. بالاخره طی کار خبری هم سال‌ها در کنار پلیس کارهای مهمی انجام دادم.

در گذشته حتی پذیرفته شدن در تحریریه هم کار سختی بود و هر خبر و نوشته‌ای که از طرف یک خبرنگار تازه کار ارائه می‌شد، حتی بدون خوانده شدن روانه سطل آشغال تحریریه‌های مطبوعات می‌شد. البته از استاد بلوری عزیز و سایر اساتیدم ممنونم که با این سخت گیری راه درست را به من نشان دادند.

سال دوم دانشگاه بودم؛ پارتی هم نداشتم، از کرج می‌آمدم دانشگاه و به دنبال راهی بودم که بتوانم به تحریریه یک روزنامه راه پیدا کنم. استاد صفایی از خبرنگاران با سابقه کشور و استاد دانشگاه من بود. چند بار با ترس و لرز به ایشان گفتم که اگر شرایطی فراهم شد اجازه دهید یک روز برای دیدن روزنامه به تحریریه بیایم. آن زمان روزنامه ایران تازه کار خود را آغاز کرده بود و شماره‌های صفر آن (پیش شماره‌‌ها) منتشر می‌شد. یک روز صفایی به من گفت اتفاقی اطراف شهریار رخ داده برو ببینم چه کار می‌کنی، خبر و گزارش بگیر.

موضوع هم مربوط به جنایتی بود که در آن جوانی در مغازه ساندویچی خود کشته شده بود و جسدش را در یخچال گذاشته بودند. من هم به سرعت به محل حادثه رفتم. پدر و مادر این جوان را شناسایی و با آنها صحبت کردم. عکسی از پسرشان نداشتند که رفتم از عکاسی محل عکس مقتول را گرفتم. داشتم از جلوی خانه مقتول رد می‌شدم تا به دفتر روزنامه بروم که سه نفر از پشت من را گرفتند و اعلام کردند که به اتهام قتل بازداشت هستم. گفتم من خبرنگارم، از من کارت خبرنگاری خواستند که گفتم کارت ندارم کارآموز هستم؛ من را به اداره آگاهی بردند.

من شماره تلفن دفتر روزنامه را به پلیس دادم و گفته بودم که خبرنگار هستم. افسر بازجو هم با دفتر روزنامه تماس گرفته بود اما آنجا کسی من را نمی‌شناخت به افسر گفته بودند که بازداشتش کنید، چنین فردی خبرنگار ما نیست. چند ساعت بازداشت بودم تا اینکه بازجویی من شروع شد؛ داشتم از ترس می‌لرزیدم. به من گفتند خب؛ آدم کشتی و برگشتی ببینی چه خبر است؟ پلیس بعد از بازجویی متوجه شد که من قاتل نیستم، همزمان گروه دوم تحقیق هم قاتل اصلی را پیدا کرده بودند و من آزاد شدم. به محض آزادی به سرعت از آنجا خارج شدم، پشت سرم را هم نگاه نکردم و بعد یک تلفن عمومی پیدا کردم و به آقای صفایی زنگ زدم و گفتم که من عطای خبرنگاری را به لقایش بخشیدم و این کار من نیست.

آقای صفایی گفت که بلند شو بیا دفتر روزنامه، خبرنگاری یعنی همین، تازه شروع کار است. بعد از کلی صحبت رفتم دفتر روزنامه و برای اولین بار دفتر روزنامه را دیدم و نشستم گزارش را نوشتم و روز بعد خبر اول صفحه حوادث روزنامه ایران شد.

در گزارش نوشتید که خبرنگار به عنوان قاتل بازداشت شده است؟

خیر. اما انتشار گزارش خیلی به من چسبید و هنوز هم آن گزارش را نگه داشته‌ام. جالب اینکه اداره آگاهی شهریار و کرج حوزه خبری من شد و در ادامه گزارش‌های بسیار زیادی در خصوص پرونده‌های مهم و پرسروصدا منتشر کردم و همان‌هایی که من را آن روز بازداشت کرده بودند دوستان بسیار خوب من شدند و هنوز هم با هم دوست هستیم و ارتباط زیادی با هم داریم.

جویندگان عاطفه روزنامه ایران چگونه شکل گرفت؟

درود بر آقای بلوری که این موضوع را راه انداختند. صفحات حوادث در رسانه‌ها صفحات ترسناک و خون‌آلودی بود. با راه‌اندازی این صفحه و نوآوری‌های مرتبط با آن صفحه حوادث که پر مخاطب‌ترین صفحات در رسانه‌های دنیا هستند بوی شادی، عشق و مهربانی گرفت. از اینکه بعد از جدایی از روزنامه ایران، این طرح جدی پیگیری نمی‌شود متأسف هستم و امیدوارم باز هم به این طرح توجه شود. زمانی که فضای مجازی هنوز وجود نداشت، بچه‌هایی که به دنبال والدین و در اصل به دنبال هویت خود می‌گشتند و یا پدر و مادری که فرزند خود را گم کرده بودند از طریق این طرح عزیزان خود را پیدا می‌کردند. هنوز هم جا دارد به اشکال مختلف و با رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی مختلف به این موضوع پرداخته شود.

به یاد ماندنی‌ترین خبرهایتان در صفحه جویندگان عاطفه کدام خبرها بودند؟

ماجرای لاله و لادن را به یاد دارید که دوقلوهای به هم چسبیده بودند و تصمیم گرفتند عمل جراحی کنند و از هم جدا شوند؛ روی این موضوع کار کردیم و کمک‌های مادی و معنوی زیادی برای این دو نفر جمع‌آوری شد. خانمی بود که رئیس پلیس جمهوری آذربایجان بود و می‌دانست که والدین ایرانی دارد. وقتی ۷۰ ساله بود به دنبال یافتن والدین خود بود که ما گشتیم و خواهر، برادر و خواهرزاده‌هایش را پیدا کردیم و این خانم به ایران آمد و خانواده خود را دید.

ماجرای علی هم خیلی سرو صدا کرد. این پسر ۱۰ ساله نیازمند جراحی قلب بود که فقط در انگلیس امکان جراحی داشت و به ما نامه نوشته و از ما کمک خواست و گفت که پدرش تمام داراییش را فروخته و خرج درمان او کرده اما امکان درمانش در ایران وجود ندارد. تأثیر انتشار این خبر در میان مردم خیلی زیاد بود حتی واکنش حجت‌الاسلام ناطق نوری که رئیس مجلس وقت بود را هم برانگیخت و وی اعلام کرد که هر قدر مردم کمک کنند به همان میزان هم ما کمک خواهیم کرد و پول خوبی جمع‌آوری و علی که چند هفته بیشتر زنده نمی‌ماند، شبانه به لندن اعزام و آنجا عمل شد و اکنون زنده است و زندگی می‌کند؛ علی بعد از بازگشت با گل و شیرینی به روزنامه ایران آمد؛ هنوز هم وقتی به یاد این خاطره می‌افتم اشکم جاری می‌شود.

در ماجرای اسیدپاشی «آمنه» نیز خبر و گزارش کار کردیم و حمایت‌هایی خوبی از ایشان انجام شد. بسیاری از اعدامی‌ها را از چوبه دار با همین صفحه جویندگان عاطفه به زندگی بازگرداندیم. افکار عمومی را درگیر این مسئله می‌کردیم؛ خدا رحمت کند مادر شهید جهان‌آرا و بسیاری از خانواده‌های شهدا و هنرمندان و ورزشکاران بزرگی مانند آقایان انتظامی و مشایخی را که از حامیان اصلی ما در گرفتن رضایت از صاحبان حق بودند. هم‌افزایی خوبی در جامعه ایجاد می‌شد که همه از یک صفحه روزنامه آغاز و منجر به اتفاقات خوبی در جامعه می‌شد. حرف من اکنون این است که رسانه‌ها باید به همین سمت‌ها بروند.

یکی دیگر از اقداماتی که به آن پرداختیم کار بر روی مسئله پیوند اعضا بود. قانونی در این خصوص در کشور نداشتیم و مسائل شرعی آن هم مطرح بود، کار را با تیم دکتر ماندگار آغاز کردیم و تلاش زیادی انجام دادیم. این تلاش‌ها منجر به ایجاد فرهنگ اهدای عضو در کشور شد و سند افتخاری برای ما به عنوان خبرنگار است که باعث شدیم نگاه مردم به اهدای عضو تغییر کند. خود آقای ماندگار هم سختی‌های بسیاری را متحمل شدند، البته هنوز هم در این حوزه چالش داریم و چند هزار عضو قابل استفاده به دلیل اهدا نشدن زیر خاک می‌رود.

 هنوز هم رسانه‌ها می‌توانند چنین جایگاه تأثیر گذاری داشته باشند یا به سمت سخنگویی مسئولان پیش رفته‌اند؟

متأسفانه اول تکنولوژی وارد کشور ما می‌شود و بعد مدت‌ها زمان لازم است تا فرهنگ آن ساخته شود. اکنون فضای مجازی و تکنولوژی ارتباطی گسترده‌ای در کشور ایجاد کرده و موجب شده خبرنگاران پشت میزنشین شوند و این آفت بزرگی است؛ خبرنگاران تلفنی خبر می‌گیرند. خبرنگاری عشق است؛ تعارف نداریم، پول در این کار نیست و باید بدوی و تلاش کنی و جانت کف دستت باشد. ممکن است به خاطر گرفتن حق مردم آسیب ببینی ولی اکنون با آفت جدی پشت میز نشینی مواجه هستیم.

آیا وجود شبکه‌های اجتماعی به قدرت رسانه‌های رسمی آسیب‌زده است؟

خیر؛ به نظر من آنها حاشیه هستند نه متن؛ شهروندی که شاهد یک اتفاق است و فیلم یا عکس را منتشر می‌کند، فقط سطح آن اتفاق را روایت می‌کند در حالی که من خبرنگار باید تحقیق، پیگیری، تحلیل و … را انجام دهم.

 آیا روزنامه‌نگاری تحقیقی در ایران داریم؟

خیر؛ بسیار کم رنگ شده و به همین دلیل است که وقتی یک روزنامه‌نگار از گورخوابی گزارش تهیه می‌کند سر و صدا به پا می‌شود؛ چون مشابه این کار را کم داریم در حالی که سوژه‌های بسیار زیادی داریم که می‌توانیم به آن بپردازیم اما فقط خبرنگار جست‌و‌جوگر و پرسشگر می‌تواند چنین کند نه خبرنگاری که پشت میز می‌نشیند.

البته امکانات هم در این مسئله مؤثر است، امروزه رسانه‌های اول دنیا که بر روی افکار عمومی تأثیر می‌گذارند، امکانات بسیار زیادی داشته و  قدرت رسانه‌ای را در دست دارند و افکار عمومی را به هر سمتی که بخواهند می‌برند. ما هم باید به این سمت برویم که امکانات را برای رسانه‌ها ایجاد کنیم. اما اکنون وضعیت مالی رسانه‌ها به شکلی است که خبرها به رپورتاژ آگهی تبدیل می‌شود و خبرنگاران دیگر پرسشگر نیستند.

معتقد نیستم که دولت از همه رسانه‌ها حمایت کند چرا که همین حمایت هم می‌تواند آفت باشد اما مسئولان دولتی امکانات موجود را یکسان تقسیم کنند. اکنون روزنامه‌های بخش خصوصی را داریم که بسیار تأثیرگذارتر از رسانه‌های دولتی هستند که پول بیشتری دارند و اگر قرار است جریان آزاد اطلاع‌رسانی در چارچوب نظام و کشور اتفاق بیفتد، دست بخش خصوصی را باید باز بگذارند تا رسانه‌ها هم حمایت کافی از خبرنگاران داشته باشند و جریان‌سازی خبری لازم اتفاق بیفتد و در نهایت کشور سود ببرد،‌اما اکنون رانت‌های مربوط به کاغذ را ببینید! به راحتی از بسته شدن روزنامه‌ها صحبت می‌شود اما روزنامه سند است و اعتبار دارد؛ باید مسئولان از روزنامه و روزنامه‌نگاری و خبرگزاری‌های نیازمند، حمایت کنند. باید شاهد رونق و افزایش تیراژ آنها باشیم.

چه قدر طی ۲۵ سال فعالیت سانسور شدید؟

خیلی کم. خیلی حساس هستم که تیتر و محتوای مطلبم تغییر نکند.

سانسور اکنون بیشتر شده است؟

اکنون خودسانسوری بیشتر است. خبرنگار باید همه چیز را منتشر کند، اگر لازم است باید سردبیر و مدیرمسئول سانسور و سیاست‌گذاری کنند. در صورتی که ما به شدت گرفتار خودسانسوری هستیم. از همکارانم می‌خواهم که خودسانسوری را کنار بگذارند. البته هر کشوری چارچوب‌هایی دارد و باید در این چارچوب‌ها حرکت کرد، نه سیاه‌نمایی کنیم و نه فحاشی، بلکه اطلاع‌رسانی کنیم. بگذارید مدیرمسئول تصمیم‌گیر نهایی سانسور کند.

بزرگ‌‌ترین نگرانی شما در خصوص روزنامه‌نگاری ایران چیست؟

دانشکده‌ها و دانشگاه‌های روزنامه‌نگاری ما مدرک بیرون می‌دهد نه روزنامه‌نگار و این یک درد است. اساتیدی داریم که یک دقیقه هم کار روزنامه‌نگاری نکرده‌اند ولی استاد روزنامه‌نگاری هستند و تئوری تدریس می‌کنند. از سوی دیگر پارتی‌بازی و رانت در کار روزنامه‌نگاری داریم و افراد بدون توانایی به راحتی به عنوان خبرنگار استخدام می‌شوند. روزنامه‌نگار و خبرنگار حرفه‌ای بسیار کمی داریم. روزنامه‌نگارانی که اصلاً انگیزه ندارند و دچار روزمرگی شده‌اند یک آفت برای رسانه‌های ما هستند که باید این فضا شکسته شود. اگر خبرنگاری انگیزه ندارد باید شغلش را عوض کند.

روزنامه‌نگاری یعنی عشق، یعنی برو پیگیری کن، تحقیق کن، تلاش کن و یک گزارش خوب به دست مخاطب برسان. من همیشه سعی می‌کردم متفاوت کار کنم و بسیاری از مواقع به دلیل تحقیقاتی که انجام می‌دادیم از پلیس و بازپرس چند قدم جلوتر بودیم و همین مسئله به ما انگیزه و قدرت چانه‌زنی بالا می‌‌داد. حتی پلیس به سراغ ما می‌آمد و می‌گفت این اطلاعات در خصوص پرونده را از کجا آورده‌اید و ما می‌نشستیم و با کاراگاه‌ها جلسه می‌گذاشتیم و سرنخ به آنها می‌دادیم.

عرصه‌های مختلف خبر در جهان را ببینید؛ ده‌ها خبرنگار در خط مقدم خبررسانی کشته می‌شوند، آنها روزنامه‌نگارانی هستند که با عشق به دنبال کار خبر می‌روند. اما حالا وقتی به خبرنگار می‌گوییم فلان خبر را بگیرد، می‌گوید روابط عمومی خبر را می‌فرستد، یا بقیه خبرنگاران خبر را برایم می‌فرستند. انگیزه باید ایجاد شود. البته اغلب خبرنگاران در رسانه‌ها با مشکلات جدی معیشتی روبرو هستند و این وظیفه مدیران و دست‌اندرکاران رسانه‌ها است که حمایت و کاری کنند خبرنگار اسیر و مقهور روابط عمومی‌ها و سیستم‌های پشت پرده نباشد و مجبور نشود رسانه خود را به نوعی تقدیم کند. اگر از خبرنگاران به خوبی حمایت شود، انتشار گزارش‌ها و خبرهای خوب موجب اقبال عمومی به رسانه‌ها می‌شود و باید به این مسئله توجه جدی کرد.

 چه تغییراتی لازم است؟

نظام رسانه‌ای و آموزشی ما نیازمند بازنگری کلی است. باید بین مسئولان دولتی و رسانه‌ها و حتی نهادهای صنفی حوزه رسانه تعامل جدی ایجاد شود و هم‌افزایی‌ها جدی‌تر اتفاق بیفتد تا به سمتی برویم که روزنامه‌نگار و خبرنگار حرفه‌ای در رسانه‌ها داشته باشیم. از تعطیلی و توقیف هر رسانه‌ای که شاید یک خبر و مطلب اشتباه منتشر کرده است باید ممانعت کرد. نباید اشتباه یک نفر که ممکن است در اثر کار زیاد و مشکلات کار خبر به وجود آمده است را به کل رسانه تسری داده و رسانه را توقیف کرد. باید حمایت از رسانه‌های مکتوب در دستور کار جدی قرار گیرد. نهادهای صنفی هم نتوانسته‌اند حتی به ۱۰ تا ۱۵ درصد اهدافی که باید دنبال می‌کردند برسند و باید تغییر کنند.

و حرف پایانی خبرنگاری که ۲۵ سال است کار خبر انجام داده؟

درست است که حقوق خبرنگاری ناچیز است، اما جوان‌ترها یادتان باشد شما حرفه‌ای را انتخاب کرده‌اید که اگر می‌خواهید در این حرفه و به دور از فسادها سالم زندگی کنید، حتماً با مشکلات جدی مواجه خواهید بود اما بدانید که رسالت خود را نسبت به جامعه، مردم و افکار عمومی انجام می‌دهید و حتماً از طرف خدا و مردم بازخورد خواهید گرفت.

قدر موقعیت و جایگاه قدرتمند خود در رسانه را بدانید و به حرفه خود به رغم تمام سختی‌های آن افتخار کنید و بدانید یک خبر و گزارش خوب، می‌تواند یک کشور را متحول کند.

امیدوارم نگاه مسئولان به رسانه‌ و خبرنگار خیلی بیشتر تغییر کند و مسئولان نقد‌پذیر شوند و بدانند ما نماینده افکار عمومی هستیم. مسئولان بشنوند و سعی کنند در راستای برطرف کردن و حل مسائل و مشکلات مردم قدم بردارند نه در راستای نشاندن یک رسانه سرجایش! مسئولان رسانه‌ها را نامحرم ندانند.

عمومی
شناسه : 39892
لینک کوتاه :