همه دلال شدیم!؛ روز مبادایی که هر چند ماه یکبار از راه میرسد
شرایط اقتصاد ایران و تورم چند سال گذشته به گونه ای پیش رفته که غالب مردم ایران را به سمت خرید دارایی به جای راه اندازی کسب و کار سوق داده است؛ به بیان خودمانی، همه دلال شدهایم!
هما میرزایی – جهان صنعت نیوز؛ تا همین چند سال پیش در دورهمیها و شب نشینیهای خانوادگی و دوستانه وقتی میخواستند از بخت و اقبال بلند کسی حرف بزنند، میگفتند طرف “میلیاردر” شده، ارثیه چند صد میلیونی بهش رسیده، و یا مغازه باز کرده است. حالا، و با قرار گرفتن ریال در یکی از پایینترین جایگاههای ارزش پولی در دنیا اگر حتی برنده میلیونها تومان نیز شوید، خیلی خوش شانس به حساب نخواهید آمد.
در عین حال که سرمایه زیادی در دست دارید، نمیتوانید بوسیله آن کار مفیدی انجام دهید. معنی لغوی سرمایه به هر گونه دارایی نقدی و غیر نقدی اشاره دارد که ارزش مالی داشته باشد. سرمایه را میتوان به دو زیر مجموعه جاری (پول نقد) و غیر جاری (زمین، مسکن، اتوموبیل و…) تقسیم کرد. به طور کلی و از قدیمها رسم بر این بوده که افرادی همچون بازنشستگان یا کارمندان که ریسکپذیری مالی پایینتری دارند پول خود را به شکل نقدی و در قالب حسابهای بانکی نگه میدارند و به سود دریافتی ماهانه از پولشان راضی هستند و گروه دیگری که در مورد مسائل مالی بیپرواتر بوده و تفکرات بلند پروازانهتری دارند، در بازارهای مختلف همچون کسبوکار، ساختمانسازی، خرید و فروش اجناس و … سرمایهگذاری میکنند و پی زیانهای احتمالی را نیز به بدن خود میمالند.
در هر دو صورت، یکی از دغدغههای اصلی مردم داشتن پساندازی هر چند اندک برای روز مباداست؛ در شرایطی که روز مبادا هر یکی دو ماه یکبار از راه میرسد، انتخاب کدام روش از نظر اقتصادی توجیه دارد؟
برنامهریزی برای اینکه چه بخریم و چه نخریم، کی بخریم و کی بفروشیم تبدیل به یکی از امور روزمره زندگی مردم شده است و این علاوه بر به صدا درآوردن زنگ خطر اقتصادی، سلامت روان افراد جامعه را نیز هدف قرار داده است.
پرده اول: میخواستم به سهم خودم به تورم دامن نزنم اما…
یکی از بازنشستگان آموزش و پرورش از تجربه خود درباره پسانداز کردن در سالهای اخیر میگوید: “تورم که همیشه بوده و به بخش ثابت زندگی ما تبدیل شده، اما از اواخر سال ۹۶ به بعد که قیمت همه چیز به یکباره بالا رفت و این روند کنونی تورم شدید آغاز شد، پول بازنشستگی ناچیزم را که دسترنج ۳۰ سال معلمی بود در بانک گذاشتم. آن زمان فرزندانم مدام به من غر میزدند که همه دارند پولهایشان را دلار و طلا میخرند، مگر بانک چهقدر به تو سود میدهد؟
راست هم میگفتند؛ اگر اشتباه نکنم یادم میآید طلا در حدود هر گرم ۴۰۰ هزار تومان شده بود و مردم جلوی طلافروشیها صف میکشیدند تا هر چند تکه طلای بدون اجرت که میتوانند بخرند. به قول معروف فکر میکردم من نباید به این جریان بپیوندم و نباید به این تورم دامن بزنم و باید به سهم اندک خودم به حفظ ارزش پول کشور کمک کنم.
الان که به آن زمان نگاه میکنم، با خودم میگویم شاید اشتباه کردم و حق با فرزندانم بود. الان با پولی که در بانک دارم حتی یک پراید هم نمیتوانم بخرم. با تمام مخالفتی که با رونق دادن به بازار طلا و دلار دارم، فکر میکنم چاره دیگری ندارم. خیلیهای دیگر هم که در صف خرید دلار و طلا میایستند همین وضعیت را دارند؛ شاید ته دلشان با اینکار موافق نباشند اما برای آینده خود و خانوادهشان مجبور به اینکار هستند.”
پرده دوم: پولهایمان را روی هم گذاشتیم تا با هم کسبوکار راه بیندازیم
سه دوست جوان که هر سه حدود ۳۰ سال سن دارند، دور هم جمع شدهاند و پولهایشان را روی هم گذاشتهاند تا بهطور شراکتی یک کافه رستوران کوچک راه بیندازند. یکی از آنها که سالها در یکی از رستورانهای تهران کار کرده است، میگوید از کار کردن برای دیگران و دلخوش کردن به حقوق پایه وزارت کار در انتهای هر ماه خسته شده و تصمیم گرفته با فروش ماشینش که یک ۲۰۶ قدیمی است، فصل تازهای از زندگی را آغاز کند. دومین نفر در سالهای اخیر کمی دلار و طلا پسانداز کرده بوده که با آنها مهاجرت کند اما با گران شدن همه چیز رویای مهاجرت را از سر بیرون کرده و میخواهد به بازار کار آزاد وارد شود. سومین دوست نیز اندک پولی از خانواده گرفته تا در این کار شریک شود.
این سه دوست میگویند در مجموع حدود ۱ میلیارد تومان سرمایه دارند. در ماه دی و بهمن به دنبال اجاره مغازه رفتهاند و با اینکه انتظار رقمهای بالا را داشتند، از شنیدن مبالغ رهن و اجاره یک مغازه کوچک شوکه شدهاند.
یکی از آنها میگوید: “برای اجاره یک مغازه ۳۰ الی ۴۰ متری در مناطق میانی شهر مانند انقلاب و کریمخان باید چیزی حدود ۵۰۰ میلیون پول پیش و ۲۰ الی ۳۰ میلیون اجاره بدهیم. میدانستیم بخش اعظم پولمان صرف اجاره میشود، اما دیگر به این ارقام فکر نکرده بودیم. تازه اگر بخواهیم کمی به سمت شمال شهر برویم و در منطقهای مثل شهرک غرب کافهمان را راه بیندازیم، باید حداقل ۱ میلیارد تومان پول پیش و ۵۰، ۶۰ میلیون هم اجاره بدهیم.”
یکی دیگر از آنها به روش جدید املاکیها در درج آگهی اشاره میکند و میگوید: “قیمتها نجومی شده و مشتری کم. پس املاکیها دست به دامن روش جدیدی شدهاند که در آگهی مبلغ مناسبی را مینویسند و وقتی ما را به بازدید ملک میبرند و میبینند از ملک خوشمان آمده، تازه مبلغ واقعی را اعلام میکنند. این تازه اول داستان است. باید کلی هم هزینه وسایل کار مثل یخچال، فر، دستگاه قهوهساز، ظروف و مواد غذایی کنیم که هر روز بیشتر و بیشتر میشوند و از آن طرف هم شنیدیم که سال آینده قرار است مالیاتهای سنگین از مشاغل بگیرند. پدر و مادرم میگویند این کار را نکن پولت از بین میرود؛ به جای این کار طلا یا دلار بخر که هم ارزش پولت حفظ بشه هم در آینده چیزی داشته باشی که خرج زن و بچهات بکنی. حقیقتش را بخواهید، ما هم در این شرایط با اینکه از سختیهای کار آگاه بودیم کمی دچار تردید شدهایم. این پول شاید پول زیادی نباشد اما در عین حال ثمره تمام زندگی ما تا کنون است و اگر از بین برود دیگر امیدی به بازگشت آن نداریم. اگر همین پول را صرف خرید دلار یا طلا کنیم، صد در صد تا سال آینده نه تنها از ارزشش کم نمیشود بلکه به آن اضافه هم میشود. حالا شما قضاوت کنید که ما با چه امیدی کار راه بیندازیم؟ کاری که شاید اگر نقطه امیدی بود منجر به اشتغالزایی برای چندین نفر دیگر هم میشد.”
پرده سوم: پول شیرین دلالی
در شرایط تورمی کنونی که مردم به چشم خود تفاوت ارزش پول نقد و سایر اشکال سرمایه مانند خانه، ماشین، طلا و دلار را میبینند، طبیعی است که کسی حاضر به نگهداری ریال نباشد. مردم در خانههایی نشستهاند که به لطف تورم دو رقمی موجود، میلیاردها تومان میارزند اما در خرج روزمره خود ماندهاند. سوار ماشینهایی میشوند که حداقل چند صد میلیون تومان قیمت دارند اما در صورت یک تصادف ساده، یا یک خرابی جزئی قادر به پرداخت هزینههای آن نیستند. در سالهای اخیر بسیاری از تولیدکنندگان و یا افرادی که مغازهدار بودهاند، صاحبان صنایع، و کشاورزان به دلایل بسیاری همچون تورم، واردات بی رویه محصولات چینی، و به صرفه نبودن کار زراعی با ورشکستگی مواجه شده و از این چرخه سازنده خارج شدهاند و به خیلی عظیم دلالان طلا و ارز پیوستهاند. بسیاری از آنها با سود حاصل از دلالی دوباره سرپا شدهاند اما دیگر دلیلی برای بازگشت به بازار کار تولیدی نمیبینند.
کشاورزی که با انواع مشکلات همچون نبود قطعات و ماشینآلات، خشکسالی، عدم تامین نهادههای مورد نیاز همچون کود، و در نهایت به صرفه نبودن قیمت خرید نهایی روبهرو است با چه توجیه اقتصادی و با کدام انگیزه بر سر کار خود بماند و به رشد تولید و در نتیجه اقتصاد کشور کمک کند. یا در شرایطی که خرید البسه تقریبا از سبد خرید بخش عمدهای از مردم حذف شده است، چرا تولیدکننده پارچه و منسوجات به فکر تعطیل کردن واحد تولیدی خود و ورود به بازار دلالی نیفتند؟
با مقایسه تعداد دلالان ارز و طلا در سبزه میدان در قلب بازار تهران طی چند سال اخیر وخامت اوضاع به خوبی نشان داده میشود. در حال حاضر اگر قصد گذر از این میدان را داشته باشید، باید راهی پیدا کنید تا بتوانید از میان خیل انبوه این افراد رد شوید. سایر افراد جامعه هم با دیدن سود حاصل از این کار و مقایسه آن با درآمد ماهانه خود و نیز مقایسه سختی دو کار با یکدیگر، برای ورود به این عرصه تشویق شده و به مرور زمان بسیاری از افراد جامعه به دلالان خانگی تبدیل میشوند.
دانشجو، زن خانهدار، پیرمرد بازنشسته، کارمند، کارگر؛ در صف صرافی و طلافروشیهای بدون اجرت از همه اقشار مختلف ایستادهاند تا از پولشان فارغ از کم یا زیاد بودن در برابر تورم محافظت کنند. چنین شرایط بیمارگونهای باعث شده است جملاتی از این دست میان مردم زیاد شنیده شود: “حتی شده بیارزشترین جنس را بخر، اما پول نقد نگه ندار.” یا “اگر با پولم کفش و لباس چند سال آینده خانوادهام را خریده و نگه داشته بودم، بیشتر سود میکردم.”
و اینگونه است که هر چهقدر هم قیمت طلا و دلار بالا برود، باز هم مشتری ثابت دارند و همین درخواست بالا به افزایش قیمت بیشتر منجر شده و این چرخه معیوب تا زمانیکه راهحلی جدی پیدا نشود ادامه دارد. راهحلی که دور از ذهن و غیرممکن نیست اما به دلایلی که همه میدانیم و همه میدانند، فعلا امیدی به اجرایی شدن آن نیست.
اجتماعی و فرهنگیاخبار برگزیدهاقتصاد کلانلینک کوتاه :