حلقه مفقوده اعتماد مردم کجاست؟
عرفان ناظریه – جهان صنعت نیوز؛ نظامهای سیاسی دموکراتیک و مردمسالار که نوعی از تعامل را بین قدرت سیاسی (نظام سیاسی) و قدرت اجتماعی (جامعه مدنی و نیروهای اجتماعی) در بطن و سازوکار خود دارند، به خوبی میدانند که برای اجرای سیاستهای خود نیاز جدی به اعتماد و اطمینان از سوی جامعه به منظور موفقیت آنها دارند. امری که به طور معمول، خود را در میزان حمایت مردم از سیاستهای اتخاذ شده حاکمیت، رویدادهایی همچون انتخابات و مواردی دیگر نشان میدهد.
اعتماد یعنی چه ؟
در همین رابطه، میتوان مفهوم اعتماد را از زوایای مختلف و در سطوح گوناگون بررسی کرد، اما همانطوری که از ابتدای گزارش حاضر معلوم است، در اینجا با مفهوم اعتماد در سطح سیاسی آن سروکار داریم. در همین راستا اعتماد سیاسی از نظر «سیترین» به «احساس مردم در مورد سیاستمـداران و خـط مـش هـای آنان» باز می گردد.
البته اندیشمندان مختلفی از نقطهنظرهای متفاوت در این خصوص دست به تعریف و تشریح زده اند، اما میخواهیم در این گزارش با توجه به یک چارچوب که از سوی «بریتزر» مطرح شده است به وضعیت امروزِ ایران در خصوص اعتماد سیاسی جامعه به دولت بپردازیم.
به نظر وی، اعتماد سیاسی دارای سه بعد است که شامل : میزان اعتقاد (باور یا اطمینان) افـراد بـه سیستم یا نظام سیاسی، میزان اعتقاد (باور یا اطمینان) آنـان بـه کـارگزاران فعـال در نظـام سیاسی و میزان اعتقاد (باور یا اطمینان) آنها به نهادهای سیاسی میشود.
مشکل کجاست ؟
حال سوالی که پیش میآید این است که در جامعه امروز ایران، بیشترین درصد اعتماد یا بیاعتمادی مردم، متوجه کدام یک از سطوح بالاست ؟. اول از همه به نظر میرسد که باید به صورت اجمالی به رابطه بین این سه مورد پرداخت. در واقع نباید اشتباه برداشت کرد و این سه قِسم را از هم جدا دانست. بلکه اگر نظام سیاسی را به مثابه قوه فائقهای در نظر بگیریم که مشروعیت و حق حکمرانی به یک کشور را دارد، نهادهای سیاسی به ساختارهایی اطلاق میشود که حقِ حکومت کردن نظام سیاسی را اعمال میکنند.
برای مثال، جمهوری اسلامی مشروعیت حکمرانی بر ایران را دارد و نهادی مانند قوه قضاییه، وظایف و اختیارات نظام سیاسی در حوزه دادگستری، اجرای عدالت، نظارت بر حُسن اجرای قوانین و سایر مسئولیتهای محوله را اجرا میکند. کارگزاران فعال هم به رِجال و افرادی گفته میشود که در زمان مقتضی در نهادی خاص وظایف آن نهاد را اجرا میکنند.
حال اگر بخواهیم به سوال اصلی خود باز گردیم، به نظر میآید که باید آن را در موضوعی مهم به نام حل مسئله جستجو کنیم. در واقع، رابطه امر سیاسی با حل مسئله، یکی از مهمترین (شاید هم مهمترین) شاخصههای سنجش کارآمدی سیاستگذارن و سیاستهای اتخاذ شده است. به دور از بحثهای پیچیده عالم سیاست و سختیهای پیدا و پنهان آن، شاید بتوان گفت که اصلیترین خواسته مردم از دستگاه حاکم در امر سیاسی، توانمندی آن برای حل مسائل مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و … است.
ملت زمانی که احساس کند، کارگزارانِ نهادهای مختلف در حل مسائل ناتوان هستند و نمیتوانند برای مشکلات عمومی راهکارهای مناسب اتخاذ کنند، طبیعتا از آنها دلسرد شده و به سوی دیگر کارگزاران سوق پیدا میکنند. برای مثال حدود یک دهه میشود که برخی احزاب راستگرا در اروپا درحال قدرت گرفتن هستند، مسئله ای که باعث شده تحلیلهای مختلفی پیرامون چرایی این پدیده ارائه شود. هرچند که میتوان این مسئله را مانند سایر پدیدههای اجتماعی از جنبههای مختلف بررسی کرد، اما یک دسته مهمی از تحلیلها و نظرات مردم جوامع اروپایی پیرامون این مسئله، مبتنی بر این است که چون سیاستمداران کنونیشان در حل موضوعاتی همچون اقتصاد و معیشت ناتوان هستند، این احساس در آنها است که وعدههای احزاب راستگرا برای حل مشکلاتشان میتواند راهگشا باشد. بنابراین سوق پیدا کردن به سمت آنها نه به معنای روی برگرداندن از نظام لیبرال – دموکراسی حاکم بر اغلب آن کشورها، بلکه به معنای ناتوانمند دیدن سیاستمداران فعلیشان است.
حل مسئله؛ موضوعی عینی یا ذهنی ؟
در همین رابطه، پارامتر مهم دیگری که باید آن را مورد نظر قرار داد این است که موضوع حل مسئله جدای از بعد عینی آن که باید مشکلات را در عمل حل و فصل کند، یک بعد ذهنی هم دارد. به این معنا که مردم این احساس را دارند وقتی کارگزار یا سیاستگذار وعدهای میدهد یا از اجرای سیاستی خبر میدهد، به تن آن صحبتها (حداقل تا حد قابل توجهی) جامه عمل پوشانده خواهد شد. در این حالت، کار سیاستگذار برای به دست آوردن اقبال و پشتیبانی عمومی و دریافت بازخورد مثبت و مناسب برای اجرای بهتر و موثرتر آن هموار خواهد شد. همچنین اگر سیاستگذار در نزد افکار مردم از این موهبت برخوردار باشد، در امر ارزیابی سیاست هم میتواند از سوی جامعه مدنی کمک دریافت کند.
همچنین این مسئله از آنجا مهمتر میشود که اگر کارگزار نتواند برای امور تدابیر لازم را اتخاذ کند و رفته رفته به موازات ناتوانی در بعد عینی حل مسئله، در بعد ذهنی و در نزد افکار آحاد جامعه نیز تصویری ناکارآمد از خود بسازد، در آینده نیز دچار مشکل خواهد شد. به این معنا که حتی اگر در آینده بتواند سیاستهای مناسبی پیشنهاد کند که توانایی حل برخی مسائل را دارند، اما شاید نبود حمایت افکار عمومی از کارگزار، سیاست و خود او را تحتالشعاع قرار داده و به خاطر بیاعتمادی که از سیاستگذار در اذهان شکل گرفته، باعث شود که حاشیه رانده شود.
در واقع یکی از راهکارهای موثر در این زمینه که اکثرا به آن واقف هستند اما به آن عمل نمیکنند یا حداقل به صورت مناسب آن را اجرا نمی کنند، استفاده راهشگا و بهموقع از رسانه و اطلاعرسانی در خصوص سیاستها به مردم است. حتی شاید گاهی لازم باشد که در خصوص برخی از سیاستهایی که در عمل با مانع روبهرو میشوند و یا در حل مسئله کارایی نداشتهاند با مردم در میان گذاشته شود و از آنها خواسته شود که به عنوان گروهی که قرار است دسته مهمی از سیاستها برای آنها طراحی، تدوین و اجرا شود، فکر میکنند که چرا تصمیمات گرفته شده نتوانسته است مشکلات آنها را حل کند و حتی در برخی مواقع از آنها راهکار بخواهند.
شاید خیلی از راهکارها از منظر اهل فن قابل اجرا نباشد و یا از تخصص و سازوکارهای کافی برای اجرا برخوردار نباشد، اما ذات این امر(ارتباط با مردم و پرسش از آنها) در نفس خود میتواند این احساس را به مردم بدهد که کارگزار برای حل مسئله، حداقل تلاش خود را به عمل میآورد. البته این موضوع زمانی محقق میشود که در کنار این تصمیم، اقدام به حل مسئله به طوری که مردم حس کنند نیز باید صورت گیرد و ارتباط با مردم حالتی عوامفریبانه و صوری به خود نگیرد.
اعتماد و رضایت مردم = امنیت نظام
اصلی ترین نتیجه توانمندی کارگزار در حل مسئله، اعتماد مردم به کارآمدی او برای حل مسائل است و اگر به این اعتماد پاسخ مناسب نیز داده شود باعث افزایش ضریب رضایت ملت خواهد شد. در واقع اگر مردم احساس کنند که نیازها، مشکلات، معضلات و مسائل آنها توسط نظام سیاسی و به وسیله نهادها و کارگزاران آن پاسخ مناسب دریافت خواهد کرد، در جهت حفظ و حتی ارتقای توان حکمرانی سیستم تلاش خواهند کرد.
در واقع اگر هدف از مطالعات امنیتی را بررسی تهدیداتی بدانیم که دولتها (State) را تهدید میکند، این مسئله دقیقا به این اشاره دارد که این تهدیدات از جنبه داخلی نه تنها میتواند به واسطه اعتماد و رضایت مردم برطرف شود، بلکه میتواند با نگاهی ایجابی حتی برای نظام سیاسی برای اتخاذ تصمیمات با پشتوانهای محکمتر و مطمئنتر، فرصت نیز ایجاد کند.
در واقع اگر از گفتمان امنیت ایجابی که توسط اصغر افتخاری از اندیشمندان ایرانی حوزه جامعه شناسی سیاسی مطالعات امنیتی مطرح شده است استفاده کنیم، میبینیم که اساسا امنیت در موج جدید مطالعات امنیتی از جنس رضایت بوده و این عامل نرمافزاری نقشی اساسی در این حوزه بازی میکند.
سیاستگذاران خود را اصلاح کنند !
بنابراین همانطوری که گفته شد به نظر میآید پارامتر اساسی که باعث ایجاد اعتماد یا بیاعتمادی جامعه به امر سیاسی موجود میشود، عدم توانمندی آن به حل مسئله است. در ایرانِ امروز اگر در برخی موارد شاهد ناراحتی و گلهمندی مردم هستیم که این انتقادات خود را در قالب برخی اعتراضات و یا عدم مشارکت در برخی رویدادهای سیاسی نشان میدهد، میتوان آن را ناشی از این احساس مردم دانست که اساسا گمان میکنند کارگزاران جدید نیز نمیتوانند برای آنها گرهگشایی انجام دهند.
در همین رابطه، شاید اکثر افکار به این سمت برود که اغلب این مسائل اقتصادی است. ضمن تایید اینکه اقتصاد و معیشت و مصادیق مربوط به آن جایگاهی بسیار کلیدی و حیاتی و به تعبیری نقش اولِ دغدغهِ امروز جامعه ایران را بازی میکند، اما باید مراقب باشیم که از دیگر عوامل غافل نشویم. مسائل اجتماعی مانند مواجهات بین نسلی و فرهنگ جدید نسل جوان حال حاضر (علیالخصوص دهه ۸۰ به این سو) خود موضوعی بسیار مهم است.
چه بسا که فردی از این نسل که حتی مشکلات اقتصادی ندارد، نظام سیاسی را گرهگشا مشکلات خود نپندارد. این مسئله نیازمند توجه شدید نظام، نهادها و سیاستگذاران است تا بتوانند با عقلانیت سیاسی دست به متقاعدسازی منطقی برای گروههای مذکور زده و نشانه و زمینه حل مسائل آنها را فراهم کنند.
البته در پایان، ذکر این نکته شایان ذکر است که اهل اندیشه قبول دارند برخی جریانات بیگانه در تخریب اعتماد و اطمینان مردم نسبت به دستگاه حاکم و ساختارها و کارگزاران آن تلاش میکنند، اما نباید با صرف اتکای به این موضوع از کاستی و عدم توانمندی برخی نفرات و جریانات داخلی غافل بمانیم. این موضع میتواند، بیاعتمادیهای جامعه را بیش از پیش که نسبت به برخی افراد دارند افزایش داده و حتی باعث این شود که کارگزار را نه حلکننده مسائل، بلکه توجیهگر اشتباهات و عدم توانمندی های خویش ببینند.
بنابراین شایسته است، سیاستگذاران با اصلاح کاستیهای خود و با اتخاذ تصمیمات مناسب و عقلانی و ایجاد نوعی از امر سیاسی که بتواند مسائل مردم را حل کند و باعث افزایش رضایت آحاد ملت شود، میزان اعتماد به خود و از همه مهمتر نظام سیاسی حاکم را افزایش دهند. این افراد دخیل در دستگاه حاکم هستند که سیاست ها را رقم میزنند، به همین منظور باید به خوبی به این نکته واقف باشند که سیاستهای آنها و نتایجش به پای نظام سیاسی هم نوشته خواهد شد.
اخبار برگزیدهسیاسی
لینک کوتاه :