به داد مردم برسید

رسم است که یکبار پایان هر سال و یکبار هم سالگرد تشکیل دولت‌ها، کارنامه آنها در بوته نقد قرار بگیرد؛ اینکه در آن یکسال چه دستاوردی داشتند و اگر ناکامی بوده لیست شود تا در اولویت اصلاح و تغییر مسیر قرار بگیرد.

به گزارش سرویس سیاسی جهان صنعت نیوز؛ ۱۴۰۲ دومین سالی است که مردم ایران با دولت سیزدهم همراهی کردند؛ به موقع مالیاتشان را پرداختند و قوانین دولت را هر آنچه که بوده عمل کردند؛ کم کیفش را دولتمردان بیشتر می دانند تا رسانه ها، آنجا عیان است بیشتر همراهی مردم بوده تا بهبود کیفیت خدمات از سوی دولت. در اقتصاد وضعیت عیان است؛ بارها از مصائب تورم ۴۰-۵۰ درصدی گفته شده؛ نرخ ارز و سقوط ارزش پول ملی هم ایضاً. از خط فقر و رفاه اجتماعی هم گزارش های خوبی نمی رسد. اوضاع تولیدکننده‌ها هم به سبب تغییر مداوم قوانین و مقررات و چند نرخی بودن ارز، رضایت بخش نیست. همه این شاخص‌ها برای رسانه هایی که نقد می کنند، نه امیدبخش است و نه چشم اندازی امیدوارکننده دارد، پس اگر زبان نقد جلوتر از مدح است، در واقع چشم انداز امیدوارکننده ای نیست.

زوال رفاه اجتماعی!

«سعید معیدفر» رییس انجمن جامعه‌شناسی ایران در گفت‌وگوی اخیر خود با «جهان‌صنعت» وضعیت اجتماعی ایران را متزلزل دانست. متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانیم.

آقای معیدفر به نظر شما ریشه اصلی بی‌اعتمادی و شکاف میان ملت و دولت چه بوده است؟

به نظرم روی کار آمدن دولت سیزدهم و مجلس فعلی محصول بی‌اعتمادی‌ای است که پیش‌تر به وجود آمد. سال ۹۶ بعد از اینکه مردم دوباره اقبال گسترده‌ای به انتخابات پیدا کردند و منتهی به رای ۲۴ میلیونی آقای روحانی شد، اما متاسفانه وقتی آقای روحانی با آرای بسیار زیاد انتخاب شد، پس از گذشت یک ماه چنان کاری کرد که به یک‌باره آب سردی روی سر مردم ریخته شد و اعتماد مردم نسبت به دولت از بین رفت. این‌گونه موارد برای بخشی از جامعه اهمیتی ندارد. آنها به دنبال میزان کارآمدی یا ناکارآمدی دولت نیستند، بلکه تنها به دنبال آرمان‌های دیگر و بهشتی که اینجا نیست، هستند، ولی آنهایی که دنبال زندگی بهتر در این دنیا هستند، درگیر معیشت و مشکلات مالی هستند با این تصور که با ورود به انتخابات سال ۹۶ و رای بالا به آقای روحانی، زندگی آنها تغییر می‌کند. این در حالی است که با گذشت یک ماه ایشان تکلیف مردم را به طور کلی مشخص کرد. از همان دوران جامعه درگیر التهاب‌های متعدد مانند حوادث سال ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ شد.

پس دولت سیزدهم نقشی در رواج بی‌اعتمادی در جامعه نداشته است؟

شاید تا حدودی نقش داشته، اما اساسا این دولت و مجلس زمانی روی کار آمدند که اعتماد ملت به دولت نابود شده بود. به نظرم جامعه اکثریت ایرانی‌ها بر این عقیده‌اند که دولت برای آنها قدم مثبتی بر نخواهد داشت. در واقع دولت‌ها به دنبال رویایی هستند که افراد کارآمد برای آن نیازی نیست، چراکه براساس آمارها حتی نمایندگانی که به تازگی روی کار آمده‌اند هم انتخاب اکثریت مردم نیستند. به همین دلیل مردم دیگر در امور سیاسی دولت‌ها دخالتی ندارند و مسیرشان را تغییر داده‌اند. مردم از ابتدا اعتمادی به دولت سیزدهم نداشتند که حالا با عملکرد آنها از دست برود. در نتیجه روی کار آمدن دولت سیزدهم و همچنین مجلس محصول یک بی‌اعتمادی گسترده در جامعه است، مخصوصا نزد افرادی که بر این باورند مسوولان برای رفاه مالی و آرامش و آسایش مردم قدمی برنمی‌دارند. در چنین وضعیتی مردم دیگر انتظاری از دولت و مجلس ندارند که حالا با بی‌تدبیری دولت سیزدهم کمتر یا بیشتر شده باشد.

طی سال‌های اخیر موج مهاجرت میان کادر درمان و کارگران و حتی دانش‌آموزان شدت گرفته است. انگیزه‌های سیاسی مهم‌ترین دلیل مهاجرت‌ها بوده یا انگیزه‌های رفاه اقتصادی هم هست؟ مثلا زمانی که تورم در کشور شکل می‌گیرد، ارزش پول ملی پایین می‌آید یا آمار بیکاری بالا می‌رود یا انگیزه‌های اقتصادی و اجتماعی دیگری پیش می‌آید، فرد به این نتیجه می‌رسد که باید از کشور مهاجرت کند؟ آیا این قضیه ارتباطی با عملکرد دولت سیزدهم دارد؟

برخلاف تصورات این قضیه ارتباطی با بی‌اعتمادی ملت به دولت ندارد، بلکه یک روند بحرانی بعد از انتخابات ۹۶ در جامعه آغاز شد. مشکلات عظیم اقتصادی از سال ۹۷ در کشور شروع و از همان دوران قیمت اقلام اساسی چندین برابر شد و تاکنون نیز استمرار داشته است، بنابراین وقتی زوالی از یک مقطعی شروع می‌شود، مردم به مرور متوجه فقدان رفاه اقتصادی و کاهش کیفیت زندگی در ایران شدند. وقتی احساس کند در کنار این بی‌کفایتی در حوزه مدیریتی یا سیاسی، زمینه‌های مشارکت مدنی افراد هم ضعیف است یا احساس کند که اساسا نظام تصمیم‌گیری در حوزه اقتصادی یا اجتماعی و سیاسی مستقل نیست و در کنار این به شرایط فرهنگی بر‌می‌خورد و می‌بیند که در کشور بحران‌های فرهنگی هم وجود دارد و در حوزه فرهنگ امکان نوآوری، تنوع و حس خوب برای افراد نباشد و به عبارتی سلطه‌ای در حوزه فرهنگ هم دارد اعمال می‌شود و افراد نمی‌توانند آن‌طور که می‌خواهند زندگی کنند و نمی‌توانند با ارزش‌های خاصی که در جامعه هست مأنوس باشند، این قضیه تشدید می‌شود.

در کنار آن اگر احساس کند که هر جایی می‌رود به شدت با آسیب‌های اجتماعی سر و کار دارد، میزان سرقت در کشورش افزایش پیدا می‌کند، ناامنی در همه حوزه‌ها شدت می‌یابد، دائم خبرهای فساد و سرقت کلان می‌آید، رشوه و انواع و اقسام مشکلات دیگر راجع به اینکه مثلا هر روز سن اعتیاد و فحشا در کشورش کاهش پیدا می‌کند، خانواده‌های زیادی هستند که دارند به دلیل مشکلات عدیده فروپاشیده می‌شوند، مجموعه اینها موج مهاجرتی گسترده را دامن می‌زند. به همین دلایل موج مهاجرت روز‌به‌روز بیشتر شده است. جامعه هر بار که نسبت به شرایط خود اعتراضی کرد به گوش کسی نرسید و درنهایت سرکوب شد. طبیعتا بعد از اتفاقات سال‌های ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ موج مهاجرت در ایران افزایش چشمگیری پیدا کرد. متاسفانه هیچ افق روشنی وجود ندارد و هر روز با امواج مهاجرت بیش از پیش رو‌به‌رو خواهیم بود. این روزها برخی از مردم برای مهاجرت خود را به آب و آتش می‌زنند تا از ایران بروند و به نظرم اینگونه افراد تنها به دنبال فرار از ایران هستند. وقتی احساس کنید در کشوری زندگی می‌کنید که نه در نظام تصمیم‌گیری آن مداخله دارید و اینکه آن کشور دارد روی اصول خوبی اداره می‌شود و در مجموع هر روز فلاکت مالی شما بیشتر و ارزش‌های اجتماعی شما به انحطاط کشیده می‌شود، در جامعه شما به جای اینکه آدم‌ها با همدیگر حس مشترک و متقابل و همبستگی داشته باشند گرگ همدیگر می‌شوند، مجموعه اینها فرد را به این می‌رساند که اینجا دیگر جای زندگی نیست و باید هرچه سریع‌تر برویم.

آن وقت پیامدهای آن جالب است. شما ببینید که الان هر روز چندین نفر در دریای مدیترانه غرق می‌شوند که اکثر آنها مردم ایران، افغانستان یا بعضا کشورهای آفریقایی هستند و معمولا ایرانی‌ها در آنها حرف اول را می‌زنند. این نشان می‌دهد که افراد به دلیل فقر اقتصادی و فشارهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای زیست در این کشور آنقدر احساس استیصال و خفقان می‌کنند که حاضر هستند حتی زن و بچه‌شان را به کشتن بدهند و هر روز خبرش را می‌شنویم که عده‌ای با زن و بچه در دریا غرق شده‌اند، با این حال می‌بینیم که تنبیهی حاصل نمی‌شود و تعداد افراد پناهنده بیشتر می‌شود. این یک نشانه است، نشانه اینکه وضع جامعه خوب نیست. افراد حتی با توجه به اینکه ممکن است مقصد را نشناسند و مشکلات و موانعی که در مقصد وجود دارد و اینکه بعضا می‌روند و ممکن است مدت‌ها در کمپ بمانند و در آن کمپ آزار و اذیت شوند و حالت استیصال برای آنها به وجود بیاید، مقصد را نمی‌بینند و فقط دافعه‌های مبدأ را می‌بینند. آن فرد دیگر مشکلاتی که بین راه وجود دارد و چگونگی رسیدن به مقصد را نمی‌بیند و تمام وجودش در این خلاصه می‌شود که هر طور شده از اینجا برود که این بدترین حالت مهاجرت است.

پس افرادی که از ایران مهاجرت می‌کنند، دیگر امیدی به آینده ایران ندارند؟

قطعا اگر امیدی باقی مانده بود، میزان مهاجرت ایرانی‌ها به مرز بحران نمی‌رسید، بنابراین دیگر امیدی به مسوولان وجود ندارد، زیرا هیچ‌گونه افق روشنی نسبت به وضع موجود نیست. این موضوع را همه می‌دانند، حتی سران اصلاح‌طلب. همان‌طور که در انتخابات اخیر مجلس مشاهده کردید، برخی افراد در آن شرکت نکردند، زیرا دیگر امیدی به بهبود شرایط نیست. اینکه مردم امید داشته باشند تا با تغییر یا اعتراضاتی حرف خود را به گوش مسوولان برسانند، به نظرم غیرممکن است، چون ناامیدی بسیاری سراسر جامعه و به ویژه جوانان و نخبگان را فرا گرفته و احساس می‌کنند در اینجا با دولت روبه‌رو هستند که به هیچ‌وجه حاضر به شنیدن سخن آنها نیست و حتی می‌خواهد آنها را تنبیه کند که چرا اعتراض کرده‌اند و چرا خواسته‌اند اعلام کنند که شرایط مناسب نیست. در عین حال هیچ نوع اقدام عملی هم نکرده‌اند مگر اینکه دستگیر، محاکمه و زندان کرده‌اند. به هر حال آسیب‌های جسمی به افراد وارد کرده‌اند. همه اینها باعث شده که نسل جوان و خیلی از ایرانی‌ها به این نتیجه برسند که اساسا دیگر امکان تغییر را از دست داده‌اند.

نمی‌خواهم بگویم امکان تغییر از بین رفته، ولی در واقع این تصور الان برای بسیاری افراد به وجود آمده که این کشور به همین شکل موجود ادامه حیات خواهد داد، چیزی تغییر نخواهد کرد و شرایط ما هر روز بدتر خواهد شد. به لحاظ اقتصادی مشکلات زیادی در پیش داریم، به لحاظ سیاسی با یک حاکمیت انعطاف‌ناپذیر روبه‌رو هستیم که به هیچ‌وجه تمایل به مشارکت نخبگان و مردم ندارد. با کشوری رو‌به‌رو هستیم که درگیر آسیب‌های اجتماعی عمیقی در آینده خواهد بود و کشوری که ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی در آن به انحطاط کشیده می‌شود. این پیامی است که تقریبا بسیاری افراد گرفته‌اند و متوجه هم شده‌اند که امکان تغییر برای آینده نیست. این تصور اکنون عمومیت پیدا کرده است. نمی‌گویم درست است، ولی به عنوان جامعه‌شناس هر کجا هستم یا در سایت‌ها می‌بینم که چنان ناامیدی و یأسی بر کشور حاکم شده که تقریبا امید را از بین برده است. با چنین وضعیتی رو‌به‌رو هستیم و این وضعیت می‌گوید شما ولو شده جان و اموال‌تان را به خطر بیندازید، به هر شکل ممکن و هرچه زودتر، باید از این وضعیت خارج شوید. این در حالی است که بخشی از آن مهاجرت بوده و بخش دیگر شیوع غیرقابل وصف افسردگی و اختلالات روحی و روانی در میان جوانان است. آمار خودکشی نه‌تنها میان سربازان، بلکه میان زنان نیز زیادتر شده است. تمام این موارد آسیب‌های اجتماعی بوده که به مردم تحمیل شده است. در نتیجه امید اکثریت جامعه نسبت به آینده ایران سلب شده است. چه‌بسا افق روشنی نیز برای کشور مشاهده نمی‌شود.

تاکید داشتید که در کوتاه‌مدت بهبود وضعیت امید مردم امکان‌پذیر نیست، راه چاره چیست؟ آیا باید به یک افق بلندمدت فکر کنیم؟ در افق بلندمدت برای نجات کشور از این وضعیت چه کارهایی باید انجام شود؟

به نظرم از دست دولت سیزدهم کاری برنمی‌آید، زیرا این دولت قدرت محاسبه و مسامحه ندارد. آنها دچار نوعی توهم و رویاپردازی هستند، چراکه انگار زیردستان آنها با گزارش‌ها و اعداد و ارقام اشتباه آنها را به بیراهه کشیده‌اند. بخشی از مشکلات را گردن دشمن و دولت قبلی انداختن گره‌ای از مشکلات باز نمی‌کند. همین رفتارها نشان از فقدان تامل، تفکر و تدبیر در دولت سیزدهم است. این پتانسیل بهبود شرایط فعلی کشور را ندارد، بنابراین اینکه فکر کنیم در آینده تغییری اتفاق می‌افتد، بدون اینکه عوامل مداخله‌گر بتوانند کاری انجام دهند، فکر عبث یا یک نوع خیالات باطل است. باید کار کرد و بدون کار قطعا امکان تغییر وجود ندارد. کار اصلی هم این است که نخبگان ما به صرافت این بیفتند که تا حالا مسیر را اشتباه رفته‌اند. تا حالا تصور نخبگان ما بر این بود که باید در حوزه سیاسی وارد شوند و با تغییر نظام سیاسی یا کارگزاری در حوزه نظام سیاسی بتوانند نقش‌آفرینی کنند، یعنی به داخل سیستم بیایند تا بتوانند شرایط را عوض کنند و مثلا رییس‌جمهوری، وزیر، وکیل و امثال اینها شوند یا به عنوان اپوزیسیون کنار بروند و دائم تلاش کنند که دست به تغییر اساسی بزنند. به نظر من هر دو این مسیرها اشتباه بوده که نخبگان ما به آنها دامن زده‌اند. به هیچ‌وجه دنبال این نبودند که لازم است شما یک بنیان اساسی فکری و تحولی برای جامعه تاسیس کنید، اما در حال حاضر آنقدر تشتت و اختلاف میان نخبگان ما وجود دارد که تقریبا حاضر نیستند به خاطر کمترین امری همکاری کنند.

از سوی دیگر مردم نیز امیدی به اصلاحات ندارند. به نظرم مسوولان نیز کاری از دست‌شان برنمی‌آید. ما را به امید تو خیری نیست، حداقل شر مرسان! شاید همین راه بهترین تصمیم باشد و به جای برداشتن قدم‌های اشتباه کمی تامل و تفکر شود. با هر اقدامی از سوی دولت‌ها شکاف ملت و دولت هر روز بیشتر شد و سرمایه اجتماعی به سوی نابودی رفت. همان‌طور که مردم از اصلاحات و شرایط موجود امیدشان را از دست داده‌اند، سران قوا هم اساسا دیگر به دنبال رفع مشکلات اقتصادی مردم نیستند. آنها به فکر وضعیت ایران در منطقه هستند. به نظر من چنین تصوری که شما مطرح کردید، محال است. چون یکی، دو روز نیست که با چنین وضعیتی سر و کار داریم و روزهایی بوده که امید وسیعی برای تغییر در جامعه شکل گرفته، ولی به هر دلیل امروز می‌شود گفت تمام اینها سوخته است. به هر حال نمی‌شود یک جامعه را دائم وعده داد و گفت بالاخره اوضاع خوب می‌شود و شرایط بهتری فراهم خواهد شد. مثل دوست‌مان که گفت اگر می‌خواهید مهاجرت داشته باشید دو سال صبر کنید. دادن چنین امیدهایی به جامعه که در مدت زمانی کوتاه می‌توانید خیلی چیزها را تغییر بدهید، به نظر من انتظاری بیجاست.

اخبار برگزیدهسیاسیویدئو

شناسه : 414553
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *