گزارشی از یک همیاری شیرین
فرزانه سادات زمحریری– جهان صنعت نیوز؛ زندگی در هر لحظه دستخوش تغییرات است و این واقعیتی تلخ است که این روزها، با شرایط اقتصادی و اجتماعی فعلی، این تغییرات میتوانند بیشتر و بیشتر گریبانگیر افراد شوند. بله؛ دقیقاً منظورم درگیری آدمها با بیماریهای مختلف و ناشناختهای است که در اکثر موارد علاوه بر فرد بیمار، کل خانواده و اطرافیان را درگیر میکند.
سرطان یکی از ناخوشایندترین این بیماریهاست و در این میان بیمارانی که نیازمند پیوند مغز استخوان هستند، بیش از سایرین در معرض خطر قرار دارند. علاوهبر شناخت و درمان بیماری، شرایط نگهداری و مراقبت بعد از پیوند بهخصوص در شش ماه اول که بدن بیمار فاقد سلولهای ایمنی است و حتی ممکن است پیوند را به اصطلاح خودشان پس بزند، از اهمیت ویژهای برخوردار است. برای این بیماران کوچکترین آلودگی مانند پرز فرش هم باعث بروز حساسیت و عفونت میشود.
یکی از مهمترین مسائلی که همیشه گریبانگیر بیمار و همراهان وی بوده و هست، وجود آرامش و نداشتن دغدغه است و اهمیت این موضوع برای بیمارانی که از شهرهای دیگر برای معالجه میآیند دو چندان میشود. نگرانی از خود بیماری و هزینههای آن از یک طرف و اسکان و مشکلات همراهان بیمار از طرف دیگر، خود باعث بروز استرس در آنها میشود.
تعداد انگشتشماری از مؤسسات مردمنهاد وجود دارند که از لحظه ترخیص تا پایان دوره نقاهت همراه و همسو با بیماران و بهخصوص خانوادههای آنها هستند؛ سادهتر اینکه مثل خانواده همپای بیماران قدم به قدم مسیر رسیدن به سلامتی را در محیطی صمیمی و دوستانه فراهم میکنند؛ برای هم جشن تولد میگیرند، پای درد دل هم مینشینند، غذا درست میکنند، شریک غم و شادی هم میشوند و با هم در یک فضای خودمانی بهصورت ساده زندگی میکنند. و چقدر زیباست این حس باهم بودن که امید را در دلهای خسته از بیماری زنده نگه میدارد.
تصمیم گرفتم به یکی از این موسسات سری بزنم و از نزدیک شاهد کار زیبا و ارزشمندشان باشم. از یکی از بیمارانی که دوره نقاهتش را در آنجا میگذراند خواهش کردم چند دقیقهای کنار هم بنشینیم و کمی صحبت کنیم؛ با کمال میل پذیرفت تا بتوانیم این حس خوب را به شما هم منتقل کنیم. این بیمار پیوندی نحوه آشنایی خود با مؤسسه را اینگونه شرح میدهد:
بعد از عود بیماری، زمانی که برای درمان و پیوند به تهران آمدیم، خانوادهام مدتها در حیاط بیمارستان ساکن شده بودند و گرما و سرما و خوراک آنها بزرگترین دغدغه من شده بود. وجود این دغدغه برای من بیمار باعث نگرانی و بحران روحی میشد و شرایط را برایم سختتر میکرد تا وقتی که خانوادهام با این مؤسسه آشنا شدند و به این مکان آمدند. جایی که مانند خانه، پذیرای خانواده من شد و فشار روحی که روی من و خانوادهام بود را خیلی کم کرد. خدا را شکر میکنم و همیشه روی این مسئله تأکید میکنم که برای افرادی مثل خودم که ترس از نبود امکانات برای همراهانشان را دارند، وجود چنین مکانی باعث ایجاد آرامش و اطمینان قلبی است.
یکی از عزیزانی که کنار ما نشسته بودند و شاهد این صحبتها بودند از من خواستند تا تجربه ایشان را هم بشنوم و من با کمال میل پذیرای صحبتشان شدم. او اینگونه شروع کرد:
آنچنان خطی بکش بر روزگار
هرکه بیند یادت کند با افتخار
من یکی از بیمارانی هستم که پیوند مغز استخوان را پشت سر گذاشتم و دوست دارم داستان خودم و تکتک عزیزانی که با این بیماری دستوپنجه نرم میکنند را با شما عزیزان در میان بگذارم. این بیماری مانند سیلی خروشان یک خانواده را میبلعد و نابود میکند.
اولین مشکل هر بیمار شهرستانی پس از پیوند مغزاستخوان، محل اسکان است. پیدا کردن مکانی تمیز و نزدیک به پزشک معالج برای همراهان بیمار کار دشواری است و به این سادگیها میسر نیست. در این میان، یکی از همین مؤسسات به کمک ما آمد و با رویی گشاده و صمیمی، با گفتن “ناراحت نباشید، ما هستیم”، پذیرای ما شد. برای هر بیمار و همراهش یک اتاق کاملاً تمیز و ایزوله در نظر گرفته شد که هر کدام از این اتاقها را خیری برعهده گرفته بود. این بزرگترین و آرامشبخشترین لطفی است که میشود در حق یک فرد که با یک بیماری سخت دست و پنجه نرم میکند، انجام داد. بسیار بسیار خوشحالم که امروز در این موقعیت قرار گرفتم که بتوانم احساسم را با همه شما عزیزانی که با چنین مشکلی روبرو هستید، در میان بگذارم. هرگز نباید نا امید شوید، در لحظه زندگی کنید و امیدوار باشید که هر لحظه ممکن است معجزهای رخ دهد و زندگی زیباترین روی خودش را به شما نشان دهد و من ممنونم از این مؤسسه و مؤسسات مشابه که دستان ما را رها نکردند و من و امثال من را زیر این بار سنگینی که متأسفانه شرایط زندگی روی دوشمان گذاشته، تنها نگذاشتند.
ناگفته نماند که بهترین قسمت ماجرا این است که ما آدمها هنوز هم از همیاری و کمک کردن به هم لذت میبریم؛ یک همیار یک دست مهربان دارد برای کمک کردن، یک همیار یک قدم پرتوان دارد برای همراهی، یک همیار یک سایه بیدریغ دارد برای حمایت کردن، یک همیار یک نفس تازه دارد برای بخشیدن و یک همیار یک دل بزرگ دارد برای دوست داشتن. امیدوارم سلامتی و آرامش مهمان تک تک لحظههای زندگیتان باشد. روزگارتان آرام.
در پایان باید گفت: “روشنایی صبح حتی به تاریکترین شبها هم سلام میکند.”
اجتماعی و فرهنگیاخبار برگزیدهلینک کوتاه :