xtrim

ناترازی‌ حکمرانی و مدیریتی

دکتر حسین ساسانی، نظریه‌پرداز توسعه پایدار

این روزها، «ناترازی» به کلیدواژه‌ای تکراری در همه بخش های دولتی، خصوصی و مردمی بدل شده است؛ از ناترازی مالی و بودجه‌ای گرفته تا ناترازی در انرژی، صنعت و حتی روابط اجتماعی. هرکس از این معضل سخن می‌گوید، اما وقتی پای علت‌یابی و مسئولیت‌پذیری به میان می‌آید، سکوتی سنگین بر فضا حاکم می‌شود و انگشت‌ها به سمت دیگری نشانه می‌رود. گویی این ناترازی‌ها خودبه‌خود و به شکلی ناگهانی از زمین و زمان بر سر ما آوار شده‌اند، درحالی‌که حقیقت آن است که ناترازی‌ها حاصل بکارگیری مدیران نالایق، سیتم حکمرانی ناکارآمد و نظام تصمیم‌گیری‌ غیرمسئولانه و نادیده‌گرفتن اصول حکمرانی و مدیریت صحیح در طول زمان بوده است که من نام آن را «ناترازی حکمرانی و مدیریتی» می‌گذارم. منظورم از ناترازی مدیریتی، یعنی گسستن از منطق، یعنی پشت کردن به خرد جمعی و علم، پرهیز از هم‌آفرینی آینده، بی‌توجهی به نسل‌های آتی، انحراف تصمیم‌گیری‌ها از مسیر درست، و تبدیل جامعه به سرزمینی بی‌نظم و آشفته است.

ناترازی مدیریتی، یعنی گزینش و گماردن افراد نه بر مبنای توانایی و شایستگی آنان که بر أساس میزان نزدیکی یا دوری به حلقه قدرت شکل می‌گیرد. این نوع از ناترازی سبب می‌شود، سیستم و نظام مدیریتی کشور از تعادل خارج گردد و در سپهر پرآشوب حکمرانی و مدیریت کشور منجر به اخذ تصمیمات اشتباه یا غفلت‌های جبران ناپذیر شود که خود ناترازی‌های گسترده و دامنه‌دار در حوزه های گوناگون را فراهم می‌نماید.

در کمال تاسف، امروزه شاهد آنیم که پیوستگی و استمرار این ناترازی‌ها‌، چون غباری سنگین و خفه‌کننده بر پیکره جامعه نشسته و بذر ناامیدی را در زمینِ توانایی‌های بی‌پایان ملت پراکنده است، مسیر دید مدیران و تصمیم‌سازان را کور کرده و انباشت سال‌ها بی‌برنامگی، تخصیص نادرست منابع، و اتخاذ تصمیمات شتاب‌زده و غیرکارشناسی را به بار آورده است. گام‌های اشتباهی در نظام کشورداری برداشته شده و دانه‌‌هایی از این غبار بر آسمان اقتصاد و معیشت مردم پراکنده شده و اکنون این غبار به مرزی رسیده که تنفس را دشوار و حرکت به سوی آینده را کند کرده است.

opal

باز می خواهم تاکید کنم، ناترازی‌ها در جامعه‌ ما، از اقتصاد گرفته تا انرژی، از صنعت تا معیشت، همگی از یک سرچشمه واحد نشأت می‌گیرد: ناترازی در مدیریت و فرآیند تصمیم‌گیری. این ناترازی‌ها مانند شاخه‌هایی هستند که ریشه‌شان در خاکِ ناکارآمدی و نبود شایسته‌سالاری رشد کرده و سایه‌ای از بی‌ثباتی را بر تمام ابعاد زندگی مردم گسترانده است.
ناترازی حکمرانی و مدیریتی در کشور ما از زمانی آغاز شد که معیارها برای انتخاب مدیران و رهبران از مسیر منطق، شایستگی و تخصص خارج شد و جای خود را به روابط شخصی، جناحی و سیاسی داد. در این شرایط، تصمیم‌گیران به‌جای در نظر گرفتن منافع ملی، در تنگنای منافع گروهی و کوتاه‌مدت گرفتار شدند. این نوع حکمرانی، به تدریج شایسته‌سالاری را به حاشیه ‌راند و زمینه را برای حضور افرادی فراهم کرد که فاقد دانش، تجربه و بینش کافی برای مدیریت بحران‌ها و برنامه‌ریزی بلندمدت بودند. چنین مدیرانی نه توان درک پیچیدگی‌های سیستم‌های اقتصادی و اجتماعی را داشته و دارند و نه جسارت پذیرش مشورت و خرد جمعی را.

وقتی حکمرانی به این شکل معیوب می‌شود، فرآیند تصمیم‌گیری نیز گرفتار همین ناترازی در کشور می‌گردد. تصمیمات از تحلیل‌های کارشناسی فاصله می‌گیرند و بیشتر به‌صورت مقطعی و شتاب‌زده اتخاذ می‌شوند. در این شرایط، نه‌تنها مشکلات موجود حل نمی‌شوند، بلکه زمینه‌ای برای بروز بحران‌های جدید هم فراهم می‌شود. نبود نگاه سیستمی باعث شده است، تصمیمات در یک بخش، آثار مخربی بر سایر بخش‌ها بگذارد. برای مثال، ناترازی در تخصیص یارانه‌ها و منابع انرژی نه‌تنها مصرف بی‌رویه را تشویق کرده است، بلکه زمینه را برای رکود صنعتی، هدررفت سرمایه‌های ملی و فشار اقتصادی بر مردم فراهم را نموده است.

از آثار ناترازی مدیریتی، فقدان شفافیت و پاسخگویی است. امروزه مدیران در قبال تصمیمات خود به مردم و کارشناسان پاسخگو نیستند و همین امر، زمینه را برای تکرار اشتباهات، فساد و سوءمدیریت مهیا کرده است. نبود نظارت مؤثر و سازوکارهای اصلاحی، حلقه‌ای از ناکارآمدی را تشکیل ‌داده که روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شود و بحران‌ها را تشدید می‌کند.
راه‌حل ریشه‌کن کردن این ناترازی‌ها، اصلاح ساختار حکمرانی و مدیریت کشور از اساس است. باید معیارهای انتخاب مدیران تغییر یابد و شایسته‌سالاری جایگزین روابط شخصی و جناحی در عمل شود نه فقط حرف به تکرار، تکرار شود. تصمیم‌گیری‌ها باید بر مبنای تحلیل‌های علمی و داده‌محور و با مشورت نخبگان و متخصصان صورت گیرد. فرآیندهای مدیریتی باید به سمت شفافیت، پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری سوق داده شوند. زمانی که مدیران بدانند برای تصمیمات خود در مقابل جامعه مسئول هستند، با دقت و دوراندیشی بیشتری عمل خواهند کرد.
علاوه بر این، حکمرانی باید به سمت مشارکت مردمی و جلب اعتماد عمومی در عمل حرکت کند و فقط به زمان انتخابات و گرفتن رای مردم ختم نشود. در نظام‌های دموکراتیک و شفاف، مردم به‌عنوان سرمایه‌های اجتماعی نقش کلیدی در تصمیم‌سازی و نظارت ایفا می‌کنند. حکمرانی که به خرد جمعی و تخصص بها دهد، می‌تواند از بروز تصمیمات نادرست جلوگیری کند و تعادل را به نظام مدیریتی بازگرداند.

در نهایت، رئیس جمهور و سایر مدیران منتخب ایشان باید بدانند؛ بازسازی فرآیند حکمرانی و مدیریت نیازمند تغییر در نگرش رهبران و مدیران است. آنان باید بپذیرند که توسعه پایدار و برون‌رفت از ناترازی‌ها تنها از مسیر شفافیت، تخصص‌گرایی و پاسخگویی می‌گذرد. با چنین رویکردی، می‌توان ناترازی‌های مالی، انرژی و صنعتی را به تدریج از بین برد و جامعه را به سمت پیشرفت و تعادل هدایت کرد. حکمرانی صحیح نه‌تنها پاسخی به بحران‌های امروز است، بلکه سرمایه‌ای برای آینده‌ای روشن و پایدار خواهد بود.

سخن آخر ولی بسیار مهم!: برای عبور از این وضعیت، نیازمند بازتعریف مدیریت و حکمرانی هستیم؛ مدیریتی که بر پایه پاسخگویی، شفافیت و نگاه سیستمی بنا شده باشد. هر مدیر و مسئولی باید خود را موظف بداند که برای تک‌تک تصمیماتش توضیح بدهد و در برابر نتایج آن‌ها پاسخگو باشد. اصلاح این مسیر، نیاز به عزم همگانی دارد؛ از بالاترین سطوح حکمرانی گرفته تا کوچک‌ترین واحدهای مدیریتی. تا زمانی که این شفافیت و مسئولیت‌پذیری به فرهنگ حکمرانی تبدیل نشود، ناترازی‌ها نه‌تنها ادامه خواهند داشت، بلکه روزبه‌روز عمیق‌تر و پیچیده‌تر خواهند شد.

راه حل در یک کلمه خلاصه می‌شود: پاسخگویی.

یادداشت
شناسه : 477791
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *