چرا اقتصاد ایران به توسعه نرسید؟
احسان خاندوزی، وزیر سابق اقتصاد دولت سیزدهم و علینقی مشایخی، اقتصاددان به چالشهای اساسی توسعه ایران پرداختهاند.
جهان صنعت نیوز – چرا اقتصاد ایران با وجود منابع سرشار و موقعیت جغرافیایی منحصر بفرد همچنان در آرزوی توسعه به سر میبرد و هر روز از آن دورتر میشود؟ مشکل کار کجاست. این محور گفتگوی احسان خاندوزی وزیر اقتصاد در دولت سیزدهم و استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی با علینقی مشایخی، اقتصاددان و استاد بازنشسته دانشگاه شریف بود.
خاندوزی در سخنان خود به ضرورت طراحی یک مدل اقتصادی خاص برای ایران اشاره کرد و گفت که باید از تجربههای جهانی بهره برد، اما مدلها باید بر اساس شرایط بومی و مختصات ایران طراحی شوند. او تأکید کرد که سیاستگذاران باید مدلهای اقتصادی منطبق با واقعیتهای کشور را انتخاب کنند و از نگاههای سادهانگارانه پرهیز کنند. خاندوزی بر این نکته تأکید میکند که سیاستگذاران ایران با ذهنیت کوتاهمدت و ناتوان از پیشبینی بلندمدت در حل مشکلات اقتصادی گرفتار شدهاند. او معتقد است که این مشکل بهویژه بعد از پایان دوران درآمدهای نفتی و تحریمها آشکار شده است و اصلاح نظام تصمیمگیری بر اساس عقلانیت بلندمدت ضروری است. همچنین، ضعف در انسجام داخلی و ناتوانی در برقراری گفتگوهای واقعی میان احزاب و نهادها، موانع عمدهای برای پیشرفت هستند.
مشایخی به چرایی عدم وجود مدل اقتصادی مشخص برای ایران پس از چهل سال اشاره کرد و گفت که مشکلات اقتصادی کشور بیشتر ناشی از مشکلات ساختاری و مدیریتی است. او بر اهمیت هماهنگی در مدیریت کلان و توجه به رفاه عمومی تأکید کرد و مشکلات آموزشی و فرهنگی را نیز بهعنوان موانع پیشرفت ذکر کرد. مشایخی همچنین بر ضرورت تقویت بنیانهای داخلی و ایجاد فضایی برای گفتگو و وفاق تأکید میکند و میگوید که در شرایط فعلی، نداشتن احزاب قوی و توانمند در کشور، مانعی برای توسعه و تصمیمگیری کارآمد است.
در نهایت، هر دو بر این باورند که تنها از طریق همسویی داخلی و اصلاحات ساختاری میتوان به توسعه پایدار و عبور از بحرانها دست یافت.
چالش سیاستگذاری اقتصادی ایران: فقدان مدل بومی رشد عادلانه
احسان خاندوزی وزیر اقتصاد در دولت سیزدهم و استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی صحبتهای خود را اینگونه آغاز کرد: برای پاسخی که خودم به آن رسیدهام، بهویژه پس از تجربیاتی که ابتدا در قانونگذاری طی دورهای کوتاه در مجلس شورای اسلامی و سپس در عرصه مدیریت کلان در دولت کسب کردم، لازم میدانم بگویم که این تجربیات باعث شد از نزدیک مسئله سیاستگذاری در اقتصاد ایران را، فراتر از آنچه در کتابها و مقالات خواندهایم یا از دیگران شنیدهایم، لمس کنم. از نزدیک فهمیدم چه داستانی در جریان است و کجاها نقاط آسیبپذیری وجود دارد. در این زمینه، دو پاسخ دارم.
وی ادامه داد: پاسخ اول به این برمیگردد که اولویت توسعه اقتصادی ما چیست؟ این «اولویت» را باید در دو معنا درک کرد: اول، اولویتی که در ساحت فکر و اندیشه مقدم است، یعنی مسئلهای که باید ابتدا به آن بپردازیم و گرهاش را باز کنیم. دوم، اولویتی که در زمان حال پیش روی ما قرار دارد، یعنی آن مسئلهای که باید به لحاظ زمانی زودتر حل شود، حتی اگر اهمیتش در ظاهر کمتر باشد.
خاندوزی بیان کرد: اولویت اصلی آسیبشناسی این است که چرا توسعه اقتصادی کشور به نتایج مطلوب نرسیده است؟ چرا مشکلات اقتصادی به دیگر جنبههای فرهنگی، اجتماعی، سرمایه اجتماعی، روانشناسی جامعه، ابعاد خانوادگی و حتی حوزه سیاسی سرایت کرده است؟ این مسائل با شدت بیشتری در سالهای اخیر خود را نشان دادهاند. دلیل این است که همچنان نظام حکمرانی و سیاستگذاری ما نتوانسته به این پرسش پاسخ دهد که مدل مشخص ایرانی برای رشد عادلانه چیست؟ و این مدل چه نسبتی با بازیگران بینالمللی و نوظهور جهانی دارد.
وی با بیان اینکه الگوی توسعهای باید روشن و مشخص باشد، بیان کرد: این موضوع به بحث نظری مفصلی نیاز دارد، اما در مقام اداره کشور نمیتوان منتظر ماند تا دههها فیلسوفان و نظریهپردازان کار کنند. سیاستگذار باید در هر برهه از زمان مدلی را که با شرایط کشور و مردم سازگارتر است، انتخاب کند. متأسفانه، سیاستگذاران ما از این مسئولیت شانه خالی کرده و صرفاً به تعیین اهداف کلی بسنده کردهاند. سیاستهای کلی نظام، که باید شاهراه اصلی حرکت کشور را تنظیم کند، تنها اهدافی مانند کاهش تورم، رشد اقتصادی، کاهش بیکاری و افزایش سرمایهگذاری را بیان میکند، اما هیچ مدلی برای چگونگی دستیابی به این اهداف ارائه نمیدهد.
خاندوزی با انتقاد از جریان اصلی اقتصاد بیان کرد: اینجا، جریان مسلط در علم اقتصاد بهنوعی خود تبدیل به مانع شده است. این جریان پاسخ میدهد که نیازی به داشتن مدل خاص برای هر کشور نیست. از دید آنها، چه شما در ایران باشید، چه در ژاپن یا سوئیس، میتوانید از یک الگوی جهانی که برای همه قابلاستفاده است بهره ببرید. اما این رویکرد، همانطور که تجربه نشان داده، برای ایران و بسیاری کشورهای دیگر کارایی لازم را ندارد.
وی ادامه داد: برای روشنتر شدن موضوع، اجازه بدهید به کتاب “حکمرانی اقتصادی” اثر دانی رودریک، استاد دانشگاه هاروارد، اشاره کنم. این کتاب که چند سال پیش منتشر شده و به فارسی هم ترجمه شده است، در فصل آخر خود به ده نکته یا «ده فرمان» اشاره میکند. رودریک میگوید: «یک اقتصاد مجموعهای از مدلهاست و باید تنوع آنها را گرامی بداریم.» او تأکید میکند که هیچ مدل واحدی برای حل مسائل اقتصادی وجود ندارد و کشورها باید مدلهای خاص خودشان را بر اساس شرایط بومی ایجاد کنند.
خاندوزی بیان کرد: یکی از نکات مهمی که رودریک مطرح میکند این است که طراحی مدل اقتصادی بیش از آنکه یک علم باشد، یک مهارت است. سیاستگذاران باید آموزههای علمی و تجربیات جهانی را در چارچوب واقعیتهای کشور خود به کار بگیرند. برای ایران، این یعنی باید مدل اداره اقتصادیای طراحی کنیم که با مختصات خاص کشورمان سازگار باشد؛ از کارفرماها و کارگران گرفته تا دولت، بانکها، نفت و سایر متغیرهای بومی. رودریک همچنین به این نکته اشاره میکند که هماهنگی میان اقتصاددانان درباره راهحلهای مسائل نباید باعث شود تصور کنیم آنها به قطعیت درباره چگونگی کارکرد جهان رسیدهاند. او میگوید: «همیشه باید آموزههای اجمالی را به شرایط واقعی کشور خودتان بیاورید و بر اساس مختصات خاص خود مدل توسعهای طراحی کنید.»
خاندوزی تاکید کرد: این همان چیزی است که رهبر انقلاب نیز تحت عنوان «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» بیان کردهاند. پیام این رویکرد روشن است: از تجربیات جهانی بیاموزید، اما مدل مختص خودتان را طراحی کنید.
خاندوزی در بخش پایانی صحبتهای اولیه خود گفت: گر بخواهیم در سیاستگذاری اقتصادی کشور تحولی ایجاد کنیم، باید از نگاههای سادهانگارانه و نسخههای آماده جهانی فاصله بگیریم و این واقعیت را بپذیریم که ایران به مدل توسعهای خاص خود نیاز دارد. بدون این نگاه، مشکلات کنونی حتی دهههای بعد هم گریبانگیر ما خواهند بود.
چرا بعد از چهار دهه، مدل اقتصادی ایران هنوز پیدا نشدهاست؟
علینقی مشایخی، اقتصاددان در ادامه این برنامه صحبتهای خود را اینگونه آغاز کرد: آقای خاندوزی میگویند که هنوز مدل اقتصادی مناسبی برای ما پیدا نشده و اولویت اول ما این است که چنین مدلی را مشخص کنیم. سؤال اصلی این است: چرا بعد از چهل سال چنین مدلی پیدا نشده است؟ چقدر باید منتظر بمانیم؟ صد سال؟ دویست سال؟ ما نمیتوانیم این همه سال منتظر بمانیم. اگر این مدل هنوز پیدا نشده است، احتمالاً مشکل در جای دیگری است. این مسئله باید بررسی و حل شود. اما چرا چنین انتخابی تاکنون صورت نگرفته است؟ هر پاسخی که بدهیم، این سؤال پیش میآید که چرا چنین شده و چه موانعی وجود داشته است.
وی ادامه داد: حالا چهل و پنج سال از انقلاب گذشته است. البته باید در نظر داشت که چند سال از این زمان درگیر جنگ بودهایم، اما پس از آن چطور؟ چرا این سؤال همچنان بیپاسخ مانده است؟ ممکن است ریشه مشکل در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و حتی ذهنیتهای مدیریتی باشد. ما باید بپذیریم که کشورهای زیادی در دنیا بودهاند که موفق شدهاند مدلهای اقتصادی مناسب خود را پیدا کنند و به موفقیت برسند. کشورهایی مثل چین، کره جنوبی، ترکیه و حتی ویتنام، هر کدام مدل خاص خود را داشتهاند و با همان مدلها توانستهاند رشد کنند. البته مدلهای آنها با یکدیگر متفاوت بوده است، اما یک وجه مشترک میان همه این کشورها وجود دارد: صادراتمحوری. وقتی صادرات محور فعالیتهای اقتصادی قرار میگیرد، رقابت در بازارهای جهانی اجتنابناپذیر میشود. این رقابت باعث میشود کیفیت کالاها افزایش یابد و هزینهها کاهش پیدا کند. بنابراین، رقابت نه از طریق شعار دادن، بلکه از طریق عمل محقق میشود.
این اقتصاددان ادامه داد: این کشورها از صنایع نوپای خود حمایت کردهاند، اما این حمایت به گونهای نبوده که بازار را از رقابت جهانی دور کند. برای مثال، قیمتگذاری در این کشورها آزاد بوده و این امکان را فراهم کرده که تولیدکنندگان در بازارهای جهانی خود را تقویت کنند. موفقیت این کشورها ناشی از تعامل گسترده با جهان بوده است؛ چه تعامل تجاری، چه مالی، چه علمی و چه تکنولوژیک. اما ما چه کردهایم؟ خودمان را از جهان منزوی کردهایم و در نتیجه به تحریمها گرفتار شدهایم.
مشایخی در ادامه با طرح این پرسش که چرا کشورهای دیگر تحریم نشدهاند؟ و چرا این تحریمها مخصوص ما بوده است؟، ادامه داد: آیا میتوانیم همه مشکلات را به گردن دیگران بیندازیم و این تصور را داشته باشیم که تنها به دلیل دشمنیهای خارجی در این وضعیت قرار گرفتهایم؟ خیر، بسیاری از مشکلات ما ناشی از اشتباهات مدیریتی و ساختاری خودمان است. اقتصاد ما به شدت تحت تأثیر سیاست و فرهنگ است. سیاست تعیین میکند که چه کسی مسئول باشد و چگونه اقتصاد مدیریت شود. متأسفانه سوءمدیریت سیاسی منجر به سوءمدیریت اقتصادی شده است و این دو عامل، تأثیر منفی بر فرهنگ گذاشتهاند. امروز با مسائلی مانند فساد، رشوه و افت ارزشهای فرهنگی روبهرو هستیم. این در حالی است که در ابتدای انقلاب، مردم بسیار منظمتر و باارزشتر رفتار میکردند.
وی ادامه داد: ما به دانش، مهارت و قابلیت ذهنی برای مدیریت بهتر نیاز داریم. وقتی نیروهای جامعه به جای هماهنگی، در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند، نتیجهای جز خنثی شدن تلاشها به دست نمیآید. یکی از مشکلات اصلی ما، نداشتن ذهنیت روشن و مشترک در مدیریت کلان است. باید بدانیم که هدف حاکمیت چیست. آیا هدف گسترش ایدئولوژی و تسلط نظامی و سیاسی است یا تمرکز بر رفاه و پیشرفت مردم؟ این دو هدف منابع و توجه یکسان میخواهند و ممکن است با یکدیگر در تضاد باشند.
استاد سابق اقتصاد دانشگاه شریف ادامه داد: اگر هدف اصلی رفاه و پیشرفت مردم باشد، همه نیروها باید در یک جهت حرکت کنند. اما اگر به جای تمرکز بر این اهداف، دچار تفرق و تضاد شویم، نتیجهای جز ناکامی نخواهد داشت. حتی اگر هدف گسترش ایدئولوژی باشد، این هدف تنها زمانی محقق میشود که قدرت داخلی و رفاه عمومی افزایش یابد. اگر مردم از نظر معیشتی در مضیقه باشند، نه تنها همراهی نمیکنند، بلکه ممکن است مخالفت نیز بکنند.
وی ادامه داد: یکی از مهمترین حوزههایی که باید به آن توجه شود، آموزش و پرورش است. ما در حال تربیت نسلی هستیم که قرار است آینده کشور را بسازد. اما وضعیت آموزش و پرورش ما فاجعهبار است. دانشآموزان ما در آزمونهای بینالمللی ریاضیات و سواد خواندن، رتبههای پایینی کسب میکنند. معدل دیپلم بسیاری از دانشآموزان زیر ۱۲ است. آیا این نسل میتواند بار توسعه آینده را به دوش بکشد؟ آیا ما نسلی را تربیت میکنیم که قادر به تفکر انتقادی باشد و مهارتهای لازم را برای حل مسائل آینده داشته باشد؟
مشایخی سخنان بخش اول خود را اینگونه پایان برد: ما باید ذهنیت و اولویتهای خود را بازنگری کنیم. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که بدون تغییر در ساختارها و ذهنیتهای مدیریتی، به موفقیت دست یابیم. تنها با همسو کردن اهداف و تمرکز بر رفاه و پیشرفت مردم، میتوانیم به شکوفایی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دست پیدا کنیم. اگر ذهنیتها و ساختارها اصلاح نشود، حتی پس از چهل سال دیگر نیز ممکن است به پاسخ این سؤال نرسیم که چرا هنوز مدل مناسبی برای اقتصاد خود پیدا نکردهایم.
ذهنیت سیاستگذاران در بنبست؛ چرا توسعه ایران متوقف شده است؟
احسان خاندوزی، بخش دوم صحبهای خود را با تکرار پرسش مشایخی آغاز کرد و گفت: ایشان اشاره داشتند که چرا پس از اینهمه سال، هنوز پاسخی برای مسئله توسعه و پیشرفت در کشور ما پیدا نشده و این موضوع همچنان بلاتکلیف است. من مایلم از همین نقطه شروع کنم، بهویژه ناظر بر همان جملهای که مطرح شد: «تغییر ذهنیت سیاستمدار، تصمیمساز، و دستگاه اجرایی و اداری کشور».
وزیر سابق اقتصاد بیان کرد: فرمایش آقای دکتر مشایخی بسیار مهم است؛ چراکه گاهی سیاستگذار احساس میکند در یک بنبست قرار گرفته و دیگر نمیتواند مشکلات را حل کند یا از عهده مسائل برآید. اما این بنبست، در حقیقت بنبست ذهنیت سیاستگذار است، نه بنبستی که واقعیتهای اقتصاد و زندگی ایجاد کرده باشد. سیاستگذار با نوع نگاه خود به حل مسئله، خود را در یک بنبست میبیند. اگر در چنین شرایطی به سیاستگذار بگوییم لطفاً به اصلاح ذهنیت خود بازگرد و در تفکر و تحلیلهای خود گرهگشایی کن، قطعاً میتواند مسیر را پیدا کند، مردم را با خود همراه کند و منابع و نیروها را همسو نماید.
وی ادامه داد: مشکل اینجاست که چرا پاسخ به پرسش توسعه و پیشرفت ایران تاکنون حاصل نشده است؟ یکی از دلایل عمده آن، نبود قوه عقلانی بلندمدت در اداره کشور است. ما با سیاستگذارانی مواجه هستیم که در کوتاهمدت میاندیشند. کسانی که قدرت را در دست میگیرند، غالباً برای چهار سال آینده یا در بهترین حالت، هشت سال آینده (اگر دوره دوم هم انتخاب شوند) برنامهریزی میکنند. اما اگر یک نظام تصمیمگیری سیاسی و مدیریتی مبتنی بر تفکر بلندمدت داشتیم، مشابه آنچه در نظامهای حزبی مشاهده میشود، میتوانستیم از الان برای ده یا بیست سال آینده برنامهریزی کنیم.
خاندوزی بیان کرد: مثلاً دولتها ممکن است برای حل یک مسئله کشاورزی چاههای غیرمجاز بزنند و مشکل آب را موقتاً حل کنند، اما در ده سال بعد، با خشک شدن منابع آب، همان مشکل گریبانگیر سیاستگذاران خواهد شد. این مشکل به دلیل کوتاهمدت بودن افق دید سیاستگذاران ماست. برای مثال، در پایان دوره دولت مرحوم هاشمی، تا شش ماه قبل از انتخابات، آقای خاتمی نیز پیشبینی نمیکرد رئیسجمهور شود. همینطور، آقای احمدینژاد در پایان دولت خاتمی و حتی تا مدت کوتاهی قبل از انتخابات، نمیدانست که رئیسجمهور خواهد شد. با این اوصاف، چگونه انتظار داریم که چنین نظام کوتاهمدتاندیشی، بتواند الگوهای بلندمدت توسعه و پیشرفت را خلق کند؟ این وضعیت باعث شده که حتی کسانی که بزرگترین مسئولیت اجرایی کشور، یعنی ریاستجمهوری را برعهده دارند، از پیشآگاهی و آمادگی لازم برخوردار نباشند.
این استاد اقتصاد ادامه داد: نکته دیگر این است که دوره درآمدهای نفتی بالا به ما این فرصت را داده بود که ناکارآمدیهایمان را پنهان کنیم. تا سال ۱۳۹۰، درآمدهای نفتی باعث شده بود که مشکلات اساسی کمتر نمایان شوند و رضایت نسبی ایجاد شود. زیرساختهایی نظیر مدرسه، آب، برق و گاز تقریباً در همهجای کشور فراهم شد. اما از سال ۱۳۹۱، با آغاز تحریمهای هوشمند آمریکا، این فرصت از دست رفت و ناکارآمدیهای تصمیمگیریهای بلندمدت ما آشکار شد. بسیاری از سیاستگذاران ما هنوز باور ندارند که مهمانی نفتی به پایان رسیده است. تصور میکنند اگر کمی تمایل به مذاکره نشان دهند، دوره وفور نفتی بازخواهد گشت. اما این یک توهم است. به همین دلیل، حتی اگر به پرسش اصلی پیشرفت و توسعه پاسخ دهیم، تا زمانی که نظام تصمیمگیری سیاسی ما اصلاح نشود، نمیتوانیم مسیر پایدار توسعه را طی کنیم. به نظر میرسد مسئله اصلی این است که ما نمیدانیم به کجا میخواهیم برویم. وقتی در مورد مقصد توافقی وجود ندارد، چگونه میتوانیم برای چگونگی رسیدن به آن تصمیم بگیریم؟ نظام حکمرانی نباید اجازه دهد که این اختلافنظرها کشور را از حرکت بازدارد.
وی ادامه داد: در جمهوری اسلامی ایران، ما بر اصل «مردمسالاری دینی» تأکید داریم؛ یعنی تصمیمگیریها باید بر مبنای خواست اکثریت مردم باشد. هدف اصلی باید تقویت داخلی کشور باشد: تقویت توانمندیهای اقتصادی، فرهنگی، و اجتماعی، مبتنی بر نیروهای مردمی. این تقویت داخلی، مقدمهای برای ایفای نقش فعال در منطقه و جهان است. ما باید مسیر قوی شدن داخلی را دنبال کنیم. این قدرت، تنها نظامی نیست؛ بلکه اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی است. بدون قدرت داخلی، نمیتوانیم در مذاکرات خارجی جدی گرفته شویم. اگر میخواهیم در عرصه جهانی نقشی ایفا کنیم، باید از درون قوی شویم و انسجام داخلی داشته باشیم. برای مثال، تحریمهای سال ۲۰۱۰ میلادی علیه ایران، پس از شکاف داخلی ناشی از انتخابات ۱۳۸۸ شدت گرفت. این مسئله نشان داد که ضعف انسجام داخلی، به سیاستهای تحریمی خارجی دامن میزند. حاج قاسم سلیمانی نیز در شرایطی ترور شد که نارضایتی داخلی ناشی از تصمیمات اقتصادی، مثل افزایش قیمت بنزین، فضای داخلی را متزلزل کرده بود.
خاندوزی در پایان صحبتهای این بخش تاکید کرد: باید بپذیریم که بدون انسجام داخلی و نقشآفرینی فعال در عرصه بینالمللی، نمیتوانیم به اهداف توسعهای و بلندمدت خود دست یابیم. تنها از این طریق است که میتوانیم منابع را به درستی بهکار گیریم، از هدررفت آنها جلوگیری کنیم، و به سوی آیندهای روشن حرکت کنیم.
گفتگو؛ کلید همسویی و حل بحرانهای ساختاری در ایران
مشایخی در بخش دوم این برنامه بیان کرد: اگر ما بخواهیم در بیرون جدی گرفته شویم، باید داخل را قوی کنیم. اگر بخواهیم حمایت مردم را داشته باشیم، نمیتوانیم مردم گرسنه داشته باشیم و بعد هم انتظار حمایتش را داشته باشند. این امکانپذیر نیست. بنابراین داخل را باید تقویت کنیم.
وی در ادامه بیان کرد: اگر پاکستان به دنبال ایجاد کمربند اقتصادی است، دلیلش این است که شاید ذهنیت دولتش این باشد که توسعهگراست. میخواهد برای مردمش رفاه ایجاد کند و پیشرفت جامعهشان را فراهم کند. این ذهنیت است که خط میدهد چه کار کند. اگر ذهنیت دیگری داشت، ممکن بود با بمب اتمی تهدید کند.
وی در ادامه بیان کرد: برای اینکه ما به آن همسویی که دکتر خاندوزی گفتند برسیم، نیاز به گفتگو داریم. گفتگو با مونولوگ فرق میکند. گفتگو یعنی اگر شما که وزیر بودید یا آقای رئیسجمهور یا هر کس دیگر حرفی بزند که من مخالفش باشم و فکر کنم اشتباه است، باید بتوانم بگویم. احترامم به شما سر جای خودش، ولی میتوانم فکر کنم اشتباه میکنید و باید بتوانم این را بگویم و با شما گفتگو کنم. در جامعه باید درِ گفتگو را باز کنیم. نمیشود یکطرفه برای جامعه نسخه پیچید و جلو رفت.
این اقتصاددان ادامه داد: شما فرض کنید الان جامعه بخواهد فریاد بزند که “آقا تو را به خدا مسائل داخلی ما را حل کنید. به داخل توجه کنید و خارج را ول کنید. ما بدبخت شدهایم، بیچاره شدهایم.” این را چطور باید بگوید؟ اگر چنین فضایی وجود نداشته باشد، اعتراضات شکل میگیرد. چرا ما تحزب نداریم؟ آیا احزاب موجود استعداد سازماندهی ندارند یا اگر یک حزب بزرگ شود، سریع قیچیاش میکنند؟ چرا نمیشود تحزب اتفاق بیفتد؟ نمیتوانیم بگوییم ایرانیها استعداد حزبسازی ندارند. لابد شرایطش وجود ندارد. ما ساختار سیاسیای داریم که اجازه نمیدهد احزاب تشکیل شوند. اگر احزاب شکل بگیرند، گفتگو ایجاد میکنند؛ گفتگو با قدرت حاکم، گفتگو بین احزاب، و مردم نیز با این گفتگوها روشن میشوند و همسو میشوند. همسویی با گفتگو ایجاد میشود. همه مدلهای همسویی اینطور بودهاند. مثلاً در چین، حتی داخل حزب واحد هم گفتگو هست. تصمیمگیریها در اندیشکدهها بررسی و پخته میشوند و بعد به بالا میرسند.
وی بیان تاکید کرد: گفتگو لازم است. سیاستگذاری که در بنبست ذهنیت خودش گیر کرده، جزئی از یک ساختار کلیتر است. آن ساختار کلی باید مشخص کند که چه کار میخواهد بکند و سیاستگذاران را هماهنگ کند. ما باید این واقعیت را بپذیریم که حاکمیت ذهنیتی متفاوت دارد. اگر ذهنیت توسعه داشت، رویکردهایش هم متفاوت میبود. این دوگانه در ذهنیتها ریشه اصلی مشکلات است. وقتی ذهنیت رفاه وجود داشته باشد، روابط خارجی هم برای توسعه تنظیم میشود. ما باید بازارها، تکنولوژی و منافع اقتصادی را هدف قرار دهیم. باید زیرساختها را برای تسهیل توسعه فراهم کنیم. اگر چنین ذهنیتی وجود داشته باشد، زیرساختها متناسب با توسعه اقتصادی فراهم میشوند. اما متأسفانه، چنین ذهنیتی فعال نیست و این در برنامههای بالادستی و قوانین توسعه ما نیز مشخص است.
استاد اقتصاد سابق دانشگاه شریف ادامه داد: ما اهدافی چون رشد اقتصادی، سرمایهگذاری، و آموزش را تعیین کردهایم، ولی هیچ استراتژی مشخصی برای دستیابی به آنها تنظیم نکردهایم. چرا بعد از چهار یا پنج سال هیچ پایشی صورت نمیگیرد؟ چرا عقب ماندهایم؟ اگر جدی بودیم، باید این موارد را پیگیری میکردیم. اما این اتفاق نیفتاده است.
وی بیان کرد: مسئله بعدی، ساختار سیاسی ماست. ما یک رهبری بسیار قدرتمند داریم و دولتی که ممکن است نظرات متفاوتی داشته باشد. گاهی این تفاوت نظرات باعث میشود دولت در تصمیمات خود گیر کند. شوراهای مختلفی هم داریم که تصمیمات را پیچیدهتر میکنند. این ساختار متلاشی و ناکارآمد است و باعث میشود اختیارات تقسیم شوند و هیچکس مسئولیت نهایی را نپذیرد. ما باید این ساختار را اصلاح کنیم. اختیارات اجرایی باید به دولت واگذار شود و دولت پاسخگو باشد. قوه مقننه و قوه مجریه هم باید بر اساس خواست مردم انتخاب شوند تا هماهنگی بیشتری داشته باشند. اما متأسفانه، مجلس کنونی بهدلیل مشارکت پایین، نماینده خواست واقعی مردم نیست و این عدم همسویی به مشکلات بیشتر دامن میزند.
وی در پایان این بخش تاکید کرد: ما با چالشهای بزرگی روبهرو هستیم؛ از صندوقهای بازنشستگی گرفته تا بحران آب و انرژی. این مسائل سالها انباشته شدهاند و تنها با همسویی و همکاری جمعی میتوانیم آنها را حل کنیم. اگر این همسویی ایجاد نشود، مشکلات روزبهروز بزرگتر خواهند شد.
ضرورت اجماع ملی برای عبور از بحرانهای اقتصادی و سیاسی
خاندوزی بخش پایانی صحبتهای خود را اینگونه آغاز کرد: من یک جمله عرض میکنم درباره پیامها یا واژگانی که دکتر مشایخی اشاره کردند. چرا رهبری بیشتر روی یک سری کلیدواژهها، تأکید دارند؟ خب، بالاخره تقسیم کار حکمرانی و اداره کشور به این نحو است که رهبری مسئول پاسداشت اصل جمهوریت، رأی مردم، و اسلامیت کشور است تا این اصول به خطر نیفتند. حالا در حوزههایی مانند سیاست خارجی، دفاعی، و امنیتی، رئیسجمهور کشور، بهعنوان نفر اول اجرایی، مسئولیت بیشتری دارد. در واقع، رئیسجمهور باید دایره واژگان، راهکارها، و جهتگیریها را مشخص کند. به نظر من، باید از همینجا مسائل را بررسی کنیم و تحلیلهای خودمان را شکل دهیم. اما اینکه فرمودید ساختارها، بله، ساختارها بسیار مهم هستند. من پیشتر هم عرض کردم که اگر نظام تصمیمگیری ما مبتنی بر عقلانیت و خرد بلندمدت بود و بازیگران با افقهای طولانیمدت و نگاه شبهحزبی حضور داشتند، تصمیمگیریها متفاوت میشد. ما میتوانستیم برای سالهای آینده تصمیمات کلان و قابلاعتمادی اتخاذ کنیم و موانع تراشیها نیز کاهش پیدا میکرد.
وی ادامه داد: بهعنوان مثال، در دوره وزارت خودم، بارها شاهد بودم که یک تصمیم ملی مهم، حتی در مجلسی که تصور میشد با دولت شهید رئیسی همسو باشد، با مخالفت مواجه میشد. چرا؟ به این دلیل که برخی نمایندگان محترم مجلس نگاه ملی نداشتند و دیدگاهشان صرفاً منطقهای یا فردی بود. برای مثال، ممکن بود یک نماینده به خاطر انتصابی که انجام نشده یا یک خواسته محلی که برآورده نشده، مانعتراشی کند. این نگاهها و رفتارها باعث میشد وقت زیادی از ما گرفته شود و هزینههای بسیاری تحمیل شود. بنابراین، اگر ساختارها اصلاح شوند، فرآیندها سریعتر و با موانع کمتر پیش خواهد رفت و قابلیت اجماع نیز بیشتر خواهد شد. اما صرف گفتوگو، بهتنهایی، مشکل را حل نمیکند. ما نیاز به تشکلیافتگی، نظاممندی حزبی، و وفاق در حکمرانی داریم. اینکه بگوییم “ده سال آینده قرار است با چه مسیری پیش برویم”، نیازمند اجماع است. بدون اجماع، گفتگو بهتنهایی کافی نیست و مشکل حل نخواهد شد.
وزیر سابق اقتصاد ادامه داد: موضوع دیگری که باید اشاره کنم این است که سیاستگذار ما در بنبست ذهنی خود گرفتار شده است. گزارشی که بانک جهانی در بهار ۱۴۰۳ (۲۰۲۴) منتشر کرد، بهوضوح این موضوع را نشان میدهد. در این گزارش آمده است که اقتصاد ایران، با وجود تنشهای ژئوپلیتیک و منطقهای، توانسته به رشد اقتصادی باثباتی دست پیدا کند. برای مثال، در سال ۱۳۹۹ که دوران کرونا بود، رشد اقتصادی ما منفی بود. اما در سالهای بعد از کرونا، بهبود یافت و نرخ رشد به ۴ یا ۵ درصد رسید. این گزارش همچنین به شاخصهای دیگری مثل ضریب جینی و کاهش نابرابریها اشاره دارد. این نشان میدهد که حتی در شرایط سخت، راهحلهایی وجود دارد. اما اگر سیاستگذار خود را در بنبست ذهنی ببیند و فکر کند که دیگر هیچ راهی باقی نمانده است، هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد.
خاندوزی ادامه داد: مسئله اصلی این است که باید قدرت را بهعنوان محور تصمیمگیریها در نظر بگیریم. اگر خواهان یک ایران قوی هستیم، ابتدا باید در داخل کشور قدرت اقتصادی ایجاد کنیم و سپس با نگاه فعالانه در سیاست خارجی، نقشآفرینی کنیم. نمیتوانیم گوشهنشین و منفعل باشیم و انتظار داشته باشیم جهان با ما تعامل داشته باشد. برای مثال، در دیماه سال ۱۳۹۵، رئیسجمهور چین به ایران سفر کرد تا توافقات بلندمدت اقتصادی انجام دهد. اما متأسفانه، سیاستگذاران وقت بهجای استفاده از این فرصت، با نگاه اشتباه خود این همکاری را به تعویق انداختند. بعدها برای جبران این اشتباه تلاشهای بسیاری صورت گرفت. این نمونهها نشان میدهد که سیاستگذاری ما باید زمانشناس باشد. جهان وارد عصر جدیدی شده است؛ دیگر بازار نفت و پیمانهای بینالمللی مثل قبل نیستند. سیاستگذارانی که این تغییرات را درک نکنند، نمیتوانند راهبردهای مؤثر اتخاذ کنند.
خاندوزی در پایان تاکید کرد: یکی از مهمترین عوامل از دست رفتن فرصتهای تولید قدرت و ثروت در ایران، ناهماهنگی میان قوه مجریه و سایر نهادهاست. سیاستگذاری ما باید به سمت توسعهگرایی حرکت کند و اقتضائات جهان جدید و بازیگران نوظهور را بشناسد.
به وفاق نیاز داریم
مشایخی در پایان این گفتگو ضمن تاکید بر اینکه دولت حتما باید مدیریت داشته باشد ولی اینکه دولت در هر کاری وارد شود و قیمت گذاری کند، این موضوع در اقتصاد اختلال ایجاد میکند. همانگونه که دکتر خاندوزی نیز تاکید کردند، امنیت کشور بر پایه قوت داخلی است؛ بنابراین قوت داخلی مورد توجه مدیریت کشور در همه ردهها قرار بگیرد.
این استاد برجسته اقتصاد با تکرار این پرسش که چرا تجزب در ایران شکل نمیگیرد و چند حزب فراگیر در کشور نداریم تا بتوانیم گفتگو کنیم، بیان کرد: آیا این موضوع ناشی از این است که ساختار سیاسی کشور، این موضوع را تحمل نمیکند؟ آیا گفتگو در ایران به نحوی منع میشود؟
مشایخی تاکید کرد: در نبود احزاب فراگیر در کشور، باید سعی کنیم حداقل قوای انتخابی (مقننه و مجریه) بر اساس نظر اکثریت رای دهندگان و نه نظر اکثریت شرکتکنندگان، انتخاب شوند. در این شرایط پایه مردمی این دو قوه یکسان خواهد بود و در نتیجه هماهنگی آنها بالا میرود.
مشایخی در پایان بیان کرد: آقای پزشکیان، از وفاق صحبت میکند اما این موضوع با آرمان مشترک داشتند، متفاوت است. من ممکن است با آقای دکتر خاندوزی وفاق داشته باشم و همدیگر را تحمل میکنیم ولی همسویی واقعی را با هم نداریم. در شرایط کنونی ما به این موضوع نیاز داریم و برای دستیبابی به وفاق باید گفتگو کنیم.
اقتصاد کلانپیشنهاد ویژهلینک کوتاه :