ads
xtrim
DBA

پروژه ۱۸۹۷: ریاست‌جمهوری امپراتوری

‍ ایالات متحده آمریکا دارای یک ریاست‌جمهوری با قدرت امپراتوری است و برای اولین بار در بیش از یک قرن، با دونالد ترامپ، یک رئیس‌جمهور امپریالیست دارد.

جهان صنعت نیوز – اکونومیست این هفته در دو جلد منتشر شد. در سرمقاله جلد اول با عنوان « پروژه ۱۸۹۷: ریاست‌جمهوری امپراتوری» به ریاست‌جمهوری امپراتوری دونالد ترامپ پرداخت. ریاست‌جمهوری آمریکا، که در ابتدا به‌عنوان یک نهاد محدود طراحی شده بود، در طول زمان به نهادی تبدیل شده که قدرتی گسترده‌تر و نزدیک به امپراتوری پیدا کرده است. پروژه ۱۸۹۷ به دوران ریاست‌جمهوری ویلیام مک‌کینلی اشاره دارد، زمانی که آمریکا سیاست‌های امپریالیستی را در پیش گرفت و مناطقی مانند هاوایی، گوام، فیلیپین و پورتوریکو را به قلمرو خود اضافه کرد.

در دوران دونالد ترامپ، این مفهوم از ریاست‌جمهوری امپراتوری به شکلی دیگر بازنمایی شده است. او در تلاش است تا قوه مجریه را از محدودیت‌های قرن بیستم رها کند، به‌گونه‌ای که قدرت آن را در داخل و خارج از کشور گسترش دهد. این چشم‌انداز، ترکیبی از سیاست‌های قرن نوزدهم و جاه‌طلبی‌های قرن بیست‌ویکم است؛ پروژه‌ای که میراث امپریالیستی گذشته را با قدرت اجرایی مدرن پیوند می‌دهد.

اکونومیست آمریکا ترامپ

آینده ترامپ: سوالات بدون پاسخ

دونالد ترامپ در ادامه چه خواهد کرد؟ یک دهه پس از اینکه او به نامزد پیشتاز حزب جمهوری‌خواه تبدیل شد، این سؤال همچنان حیاتی و فوری است. در دنیایی که توجهات به‌سرعت تغییر می‌کند، ترامپ استعداد بی‌همتایی در جلب توجه دارد. او همچنین توانایی ویژه‌ای در بازتعریف قدرت ریاست‌جمهوری از خود نشان داده است. دومین مراسم تحلیف او در تالار روتوندای کنگره برگزار شد؛ همان جایی که چهار سال پیش، حامیانش به صورت افسران پلیس مشت زده بودند. قدرتی که او در تاریخ ۲۰ ژانویه برای عفو شورشیانی که به کنگره حمله کرده بودند استفاده کرد، در اصل برای ایجاد اتحاد در کشور طراحی شده بود؛ ابزاری برای عفو مخالفان سیاسی، نه حامیان رئیس‌جمهور (یا اعضای خانواده رئیس‌جمهور پیشین). اما این یک سنت بود، نه قانون. و با ترامپ در قدرت، سنت‌ها دیگر اهمیتی ندارند.

تاریخ‌نگاران می‌گویند “قرن طولانی نوزدهم” در سال ۱۹۱۴ به پایان رسید. اینکه قرن بیستم دقیقاً چه زمانی تمام شد، هنوز جای بحث دارد، اما بی‌شک به پایان رسیده است. آقای ترامپ همچنان تحت محدودیت‌هایی است که قدیمی‌ترین نهادهای آمریکا، مانند نظام فدرالی و دادگاه‌ها، بر او اعمال می‌کنند. اما او بسیاری از اصول و سازوکارهای جدیدتر را کنار گذاشته است. اصلاحات حکومتی که پس از رسوایی واترگیت به وجود آمد، دیگر اجرایی نیست. اجماعی که پس از سال ۱۹۴۵ شکل گرفته بود و معتقد بود آمریکا باید یک ابرقدرت خیرخواه باشد، نیز از میان رفته است.

جاه‌طلبی‌های ترامپ

ترامپ به دنبال چیزی بیشتر است: او می‌خواهد آمریکا رها و آزاد باشد؛ آزاد از هنجارها، از قید ملاحظات سیاسی، از دیوان‌سالاری و حتی در برخی موارد از قوانین. آنچه از این رویکرد باقی می‌ماند، ترکیبی از کهنه و نو است: ایدئولوژی‌ای از عصر راه‌آهن که با جاه‌طلبی برای کاشتن پرچم آمریکا روی مریخ ترکیب شده است.

ایده گسترش دائمی مرزها، حتی از طریق تصاحب سرزمین‌های کشورهای دیگر، میراث قرن نوزدهم است. ترامپ در سخنرانی تحلیف خود با لحنی تند درباره کانال پاناما گفت: «ما آن را پس می‌گیریم.» او اضافه کرد که آمریکا باید «یک ملت در حال رشد» باشد؛ کشوری که «ثروتش را افزایش دهد و قلمرویش را گسترش دهد.»

هرچند ممکن است این اظهارات صرفاً هیجانی زودگذر باشند، رؤسای جمهور آمریکا حداقل در صد سال گذشته چنین لحنی به کار نبرده‌اند. ترامپ در این سخنرانی فقط به یک رئیس‌جمهور پیشین اشاره کرد: ویلیام مک‌کینلی، که او را «رئیس‌جمهوری بزرگ» نامید و دوره ریاست‌جمهوری‌اش از سال ۱۸۹۷ آغاز شد.

عصر طلایی ترامپ

مک‌کینلی یک امپریالیست بود که هاوایی، گوام، فیلیپین و پورتوریکو را به قلمرو آمریکا اضافه کرد. او همچنین علاقه زیادی به وضع تعرفه‌های بالا داشت، حداقل در ابتدای کارش. پیش از اینکه رئیس‌جمهور شود، از کنگره خواست لایحه‌ای را تصویب کند که تعرفه‌ها را به ۵۰ درصد افزایش می‌داد، رقمی که حتی از برنامه‌های (نسبتاً مبهم) ترامپ هم فراتر بود. علاوه بر این، او از سوی غول‌های اقتصادی زمان خود نیز حمایت می‌شد: جی.پی. مورگان و جان دی. راکفلر هرکدام حدود ۸ میلیون دلار به ارزش پول امروزی به کمپین او کمک کردند.

«عصر طلایی» جدیدی که ترامپ در ذهن دارد، دست‌کم در ظاهر، شباهت‌هایی به عصر طلایی (Gilded Age) آن سال‌ها دارد. ترامپ می‌خواهد مانند مک‌کینلی، از هنجارهای قرن بیستم آزاد باشد. اما ریاست‌جمهوری در قرن بیست‌ویکم قدرت بسیار بیشتری دارد. پروژه ۱۸۹۷ اکنون با پروژه ۲۰۲۵ ترکیب شده است.

مک‌کینلی در دوره‌ای حکومت می‌کرد که دولت فدرال تنها ۱۵۰ هزار کارمند داشت، رقمی بسیار کمتر از آنچه حتی «وزارت کارآمدی دولت» جدید بتواند تصور کند. در مقابل، دولت تحت ریاست ترامپ به‌طور مستقیم ۴.۳ میلیون نفر را به کار گرفته است، از جمله ۱.۳ میلیون نفر از اعضای نیروهای مسلح. رئیس‌جمهور قدرتمندترین نیروی نظامی تاریخ را در اختیار دارد.

به‌عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی، دولت فدرال اکنون ۹ برابر بیشتر از دهه ۱۸۹۰ هزینه می‌کند. برای مبارزه در دو جنگ جهانی و پایان دادن به تبعیض نژادی در قرن بیستم، دولت اجرایی قدرت بیشتری به دست آورد. آرتور شلزینگر در دهه ۱۹۷۰ درباره این موضوع نوشت و این نوع ریاست‌جمهوری را «امپراتورگونه» توصیف کرد. این تعبیر انتقادی بود، زیرا آمریکا مدرن دیگر ادعای امپراتوری نداشت. اما حالا این کشور رئیس‌جمهوری امپراتورگونه دارد که دشمنانی نه فقط در خارج از کشور، بلکه در داخل برای شکست دادن می‌بیند.

آینده قدرت ترامپ: ریاست‌جمهوری قدرتمندتر از همیشه

ترامپ قصد دارد قدرت عظیم ریاست‌جمهوری را نه‌تنها به مسائل خارجی، بلکه به مسائل داخلی نیز معطوف کند، به‌گونه‌ای که از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون هیچ رئیس‌جمهوری این‌گونه آمریکا را تحت سلطه خود درنیاورده است. شرایط سیاسی نیز به نفع اوست. با شدت گرفتن جناح‌گرایی در آمریکا، تصویب قوانین در کنگره دشوارتر شده است. ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری خود نشان داد که وقتی کنگره به‌طور مساوی میان دو حزب تقسیم شده باشد، تهدید استیضاح دیگر نمی‌تواند محدودیتی عملی برای رئیس‌جمهور ایجاد کند.

نبردهای قضائی ترامپ: چالش‌های قانونی در پیش

این انتقال طولانی‌مدت قدرت از کنگره به سود دیوان عالی و قوه مجریه تمام شده است. قوانین مهمی مانند قوانین مربوط به سقط جنین، تغییرات اقلیمی، تأمین مالی کمپین‌های انتخاباتی و آزادی بیان، اکنون یا توسط رئیس‌جمهور یا توسط قضات دیوان عالی تعیین می‌شوند. این دیوان عالی بود که تصمیم گرفت رؤسای جمهور برای اعمال رسمی خود از پیگرد قانونی مصون هستند. این تصمیم، به‌عنوان مثال، به این معناست که هر ارز دیجیتالی که یک رئیس‌جمهور پیش از تصدی سمت خود راه‌اندازی کند، دیگر با بند مربوط به منافع مالی مغایرتی نخواهد داشت.

این شرایط زمینه را برای یک تقابل فراهم می‌کند: از یک سو آقای ترامپ و دستوراتش که با خودکارهای ماژیکی امضا می‌شوند، و از سوی دیگر قضات و چکش‌های دادگاهی‌شان. دولت جدید در تلاش است ببیند تا چه حد می‌تواند قوانین را کش بدهد—مثلاً با استفاده از ارتش علیه مهاجرانی که آن‌ها را “متجاوز” می‌خواند، یا با به‌کارگیری وزارت دادگستری علیه دشمنان ترامپ. این اقدامات به‌طور اجتناب‌ناپذیری به نبردهای قضایی منجر خواهد شد.

چشم‌انداز آینده ترامپ

به نظر می‌رسد ترامپ از این چشم‌انداز لذت می‌برد. فرمان اجرایی او برای پایان دادن به حق شهروندی با تولد آشکارا خلاف قانون اساسی است و به احتمال زیاد باطل اعلام خواهد شد. اما اگر این اتفاق بیفتد، ترامپ ادعا خواهد کرد که نخبگان قضایی که ردای قضاوت بر تن دارند، اراده مردم را که او را انتخاب کرده‌اند، نادیده می‌گیرند. طرفداران او پشت سرش خواهند ایستاد—و او یک مبارزه دیگر را آغاز خواهد کرد.

ترامپ در تلاش برای گسترش قدرت قوه مجریه، استثنایی نیست—بسیاری از رؤسای جمهور بلندپرواز (و برخی از آن‌ها بزرگ) چنین کرده‌اند. اما پیروزی او در این مسیر قطعی نیست. دادگاه‌ها تنها مانع نیستند. حتی اگر ترامپ تلاش کند بروکراسی را مختل و مرعوب کند، این دستگاه اداری در به تأخیر انداختن امور مهارت فوق‌العاده‌ای دارد. ایالت‌ها و شهرهایی که تحت کنترل دموکرات‌ها هستند، در برابر او مقاومت خواهند کرد. ترامپ همچنین باید با اختلافات در تیم خود، با شخصیت خودش و در نهایت با واقعیت روبه‌رو شود.

ترامپ توانسته است نظم قدیمی را تخریب کند، اما مشخص نیست چه چیزی جایگزین آن خواهد شد. امید این است که او به وعده‌هایش عمل کند: کارآمدتر کردن دولت آمریکا، پویاتر کردن اقتصاد و تأمین امنیت مرزها. اما یک نتیجه بسیار بدتر نیز کاملاً محتمل است. در هر صورت، باقی‌مانده‌های نظام محدودکننده و توازن قدرت آمریکا به‌زودی مورد آزمون قرار خواهند گرفت.

اخبار برگزیدهسیاسی
شناسه : 486795
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *