چالشهای بشر معاصر
پروفسور مجتبی صدریا
یکی از ضرورتهای شکل گرفته در ذهن انسانهای جامعهی سرمایهداری و فرا سرمایهداری میل و علاقه به افزایش قدرتهای شخصیشان است و این قدرتها عمدتا از جنس مادیات است و به نحوی بر این اساس شخصیت انسانی را تعریف میکنند و فرد به اجبار از ضرورتهایی که از این قدرت کسب کرده تبعیت میکند.
این ضرورتها چه میتواند باشد؛ اول از همه رضایتمندی از وجود قدرت و سپس گستاخی که این گستاخی دو نتیجه عملی دارد؛
اول کوشش در توانزدایی از آنانی که مخاطب این قدرت هستند و سپس ناتوانی در کسب دید انتقادی نسبت به قدرت.
میدانیم که این مجموعهی یک و دو باهم علت اصلی آزاری است که ما انسانها به هم میدهیم و برای داشتن مشروعیتی در این آزار فرد توانزدایی شده را ناتوان تعریف کرده و ظلم و ستمی که اعمال میشود را بخشی از قوانین طبیعی قلمداد میکنیم.
قدرتمند “ منطقا”، “طبیعتا”، “ به ناتوان” زور میگوید و ستم میکند در حالیکه این روند نه منطقی است و نه طبیعی، بیشتر ایدئولوژیک و فرهنگی است،
در روند تحول جوامع سرمایهداری خارج از اندیشههای سوسیالیستی به عنوان یک ابزار انتقادی که امروز دیگر بازاری ندارند روندهای دیگری علیه این توانزدایی در روابط انسانی شکل گرفته است و مفهومی که بیشتر رایج است مفهوم توان افزایی و ضرورتها و ضوابط آن است.
توانافزایی دو ضرورت و امکان میطلبد اولین ضرورت سطح انسان توانزدایی شده از نظر دانش و آگاهی بالا برود و هوشیاری باید به خواست توانافزایی خود برسد، یعنی فرد توانزدایی شده هم از نظر فکری و هم از نظر عملی زمینهها و ابزار توان افزایی خویش را فراهم کند.
ضرورت دیگر ایجاد توانافزایی، سازماندهی شبکههای اجتماعی بین انسانهایی با علایق یا دیدگاههای مشترک برای به نقد کشیدن روندهای توانزدایی و پیدا کردن راهحلهای کاربردی برای توانافزایی است.
آنچه امروز در جهان به عنوان ابتکارات خلاق، امید آفرین و پر شور و شوق شکل میگیرد اساسا همین روندهای توانافزایی محدود، مشخص و روزمره است که انسانها برای تغییر شرایطشان و محیط زیستشان میآفرینند.
خیلی از انسانهای این اواسط قرن بیست و یکم هنوز تحت تاثیر آمالها و یا گفتارهای سوسیالیستی میاندیشند و خواسته یا ناخواسته به روندهای توانزدایی کمک میکنند اما انتخاب اساسی بشریت امروز هوشیار شدن به امکانات محدود و ملموس توانافزایی است.
یادداشتلینک کوتاه :