بازگشت آمریکا به اقتصاد مارکسیستی؛ نئولیبرالیسم شکست خورد؟

سیاستهای تجاری ترامپ بازتابی از نسخهای شکستخورده از اقتصاد مارکسیستی است که به جای تقویت تولید، ایالات متحده را به سوی انزوا و رکود سوق میدهد.
جهان صنعت نیوز – ادواردو پورتر در تحلیلی در واشنگتن پست، سیاستهای تجاری دونالد ترامپ را نوعی بازی با نظریههای شکستخورده مارکسیستی دهههای گذشته میداند. او استدلال میکند که تعرفههای سنگین و حمایتگرایی افراطی ترامپ نهتنها با منطق اقتصادی در تضاد است، بلکه شبیه تلاش کشورهای آمریکای لاتین برای جایگزینی واردات در قرن بیستم است؛ سیاستی که در نهایت به رکود، فساد و عقبماندگی منجر شد. نویسنده معتقد است که مشکل اصلی آمریکا نه در تعاملات بینالمللی، بلکه در ناتوانیاش در توزیع منصفانه دستاوردهای جهانیسازی در داخل کشور است.
چرا ترامپ با اقتصاد مارکسیستی بازی میکند؟
جستوجو برای یافتن توجیهی منطقی برای تعرفههای «روز آزادی» دونالد ترامپ کاری عبث است. دلایلی که برای توجیه این حمله به تجارت جهانی ارائه میشود – از جمله ایجاد شغل در کارخانهها، کسب درآمد، ایجاد اهرم فشار یا دستیابی به توافق با سایر کشورها – نه تنها منطقی نیستند، بلکه با یکدیگر نیز در تضادند. این تعرفهها جهان را فقیرتر میکنند و کشورهای دیگر را به آغوش رقیب استراتژیک آمریکا، یعنی چین، سوق میدهند. آنها حتی رفتار پنگوئنها را هم تغییر نخواهند داد.
اما بیایید خودمان را گول نزنیم: قهر و غضب ترامپ نسبت به تجارت جهانی، بازتابدهندهی روح زمانه است. شاید دیوانهوار باشد، شاید از خیالات یک شخصیت خیالی الهام گرفته باشد، اما نفرت او از فرآیند جهانیسازی که طی نیمقرن گذشته اقتصاد جهان را شکل داده، در میان رأیدهندگان بهطور گستردهای مشترک است. دموکراتها شاید این کار را با تخریب کمتری انجام دهند، اما جو بایدن نیز همانقدر مشتاق است که نظم اقتصادی «نئولیبرال» را با مدلی محافظهکارانهتر و درونگرا جایگزین کند.
وقتی در فرمان اجرایی ترامپ می خوانیم که دوران گذشته منجر به «تخریب زیرساخت تولید داخلی ما؛ کاهش انگیزه برای تقویت ظرفیت تولید پیشرفته در داخل کشور؛ تضعیف زنجیرههای تأمین حیاتی و وابسته ساختن پایگاه صنعتی-دفاعی ما به دشمنان خارجی» شده است، به راحتی میتوانستیم تصور کنیم که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن، نیز سر تکان میدهد.
نگاهی از بیرون به سیاستهای داخلی آمریکا
ایالات متحده ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور جهان به نظر میرسد؛ برنده بزرگ گسترش سرمایهداری در سراسر جهان. افزون بر آن، خود ایالات متحده این سیستم را بنا نهاد. این کشور قواعد را نوشت و نهادهایی را ساخت که نظم اقتصادی پس از جنگ را شکل دادند.
در واقع، این وزارت خزانهداری آمریکا بود که مفاهیم اصلی جهانیسازی را به دنیا تحمیل کرد. اصول بنیادینی چون پذیرش بازار آزاد، کاهش نقش دولت در اقتصاد، گشودن درها به تجارت و سرمایهگذاری بینالمللی و حفظ انضباط اقتصاد کلان، به «اجماع واشنگتن» معروف شد.
آمریکا در نقش یک کشور جهان سومی؟
بنابراین دیدن ایالات متحده که اکنون مانند یک کشور «جهان سومی» دهههای گذشته رفتار میکند و در نظریههای ساختارگرایانه مارکسیستی قرن بیستم جستوجو میکند تا مدل اقتصادی جدیدی برای عبور از توسعهنیافتگی بیابد، عجیب است.
در دورههای اخیر، آمریکا ترکیبی از سیاست صنعتی مبتنی بر دولت و حمایتگرایی را پذیرفته است؛ همان مدلی که تا دهه ۱۹۷۰ در آمریکای لاتین رواج داشت. نظریهی وابستگی رائول پربیش شاید وسوسهانگیز باشد – اینکه دولت با پرورش و محافظت از صنایع داخلی بتواند کالاهای وارداتی را جایگزین کند و دوران طلایی تولید را بازگرداند – اما باید بگوییم، آمریکا، این کار به پایان بدی منجر خواهد شد.
اگر فرض کنیم که جهان از یک جنگ تجاری گسترده اجتناب کند و تعرفههای عظیمی که طی چند روز گذشته اعلام شدهاند، اقتصاد جهانی را نابود نکنند، سیاست جایگزینی واردات در بازاری بستهشده با دیوارهای تعرفهای بالا، ایالات متحده را به یک مرکز رقابتی و پویا در تولید تبدیل نخواهد کرد. بلکه احتمالاً منجر به انزوا و عقبماندگی اقتصادی خواهد شد.
درسهایی از تاریخ آمریکای لاتین
آمریکای لاتین در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ برای اتخاذ راهبرد «جایگزینی واردات» بهانه خوبی داشت – رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم دسترسی این منطقه به کالاهای صنعتی وارداتی را قطع کرده بود. صادرات کند مواد خام و شرایط نامطلوب تجارت، نظریه پربیش را تقویت میکرد – اینکه توسعه نیازمند عبور از خامفروشی و ساخت یک پایه صنعتی است. این راهبرد در ابتدا موفق به نظر میرسید و رشد سریع اقتصادی و گسترش بخش تولید را به همراه داشت.
اما در نهایت این پروژه شکست خورد. آمریکای لاتین با اقتصادهایی باقی ماند که محصولات بیکیفیت برای مصرف داخلی تولید میکردند و توان رقابت در بازارهای جهانی را نداشتند – و همچنان به صادرات مواد خام وابسته ماندند. این مدل منجر به رواج رانتخواری و فساد شد، چرا که شرکتها برای دریافت حمایت دولتی لابی میکردند. رقابت را نابود کرد و نوآوری را سرکوب نمود. تا اواخر دهه ۱۹۷۰، بخش صنعت آمریکای لاتین در حال عقبنشینی بود. کشورهای این منطقه زیر بار بدهیهایی که برای واردات کالاهای سرمایهای و دیگر محصولات صنعتی گرفته بودند، از پا افتادند و وارد یک دهه رکود شدند.
آیا آمریکا شبیه آمریکای لاتین نیست؟
البته ایالات متحده امروز دارای اقتصادی به مراتب ثروتمندتر، نوآورتر و پویاتر از مکزیک یا برزیل دهه ۱۹۷۰ است. همچنین نمونههایی محدود از موفقیت راهبرد جایگزینی واردات وجود دارد. تایوان و کره جنوبی صنایع فناوری پیشرفته خود را در پشت دیوارهای حمایتگرایانه پرورش دادند و اکنون از ثروتمندترین اقتصادهای جهان هستند.
اما هیچ پیشینه تاریخیای وجود ندارد که از آنچه آمریکا اکنون با خود میکند، حمایت کند. حمله کامل ترامپ نه تنها به تجارت، بلکه به مهاجرت، آموزش عالی، پژوهش علمی و دیگر ارکان، نهادها و فرآیندهایی که ایالات متحده را به قدرت برتر اقتصادی جهان بدل کردند، آسیب میزند. آمریکا در نظام بازار آزاد که خود مدافع آن بود، در حال پیروزی بود، تا اینکه فریفته حمایتگرایی شد.
مشکل واقعی آمریکا کجاست؟
اگر چیزی از انقلاب سیاسی که ترامپ را به قدرت رساند میتوان فهمید، این نیست که نظم بینالمللی به آمریکا ضربه زده است. بلکه این است که ایالات متحده نتوانسته پیروزی خود در مسیر سلطه جهانی را به شکلی گسترده در داخل کشور به رفاه تبدیل کند.
نظریهای که آمریکا را قربانی کشورهایی با صنایع تولیدی بزرگ میداند، نظریهای نیست که این کشور به آن نیاز دارد. حتی اگر با این ایده موافق باشید که آمریکا باید ظرفیت تولید در صنایع حیاتی را تقویت کند، و اگر معتقدید که باید چین مهار شود، باز هم نباید این تفکر را در چارچوب مخالفت با نظم اقتصادی جهانی مطرح کرد.
آمریکا نه در تعاملاتش با کشورهای دیگر، بلکه در ناتوانیاش در تقسیم ثمرات این پیروزی با مردم خود شکست خورد. تبدیل شدن به نسخهای از یک کشور آمریکای لاتینی در دهه ۱۹۷۰، راهحل این مشکل نخواهد بود.
اقتصاد کلانپیشنهاد ویژهلینک کوتاه :