xtrim

مرز باریک فقر و ثروت: جبر جغرافیایی یا اختیار انسانی؟

گروهی از اقتصاددانان بر این باورند که تفاوت ثروت کشورها ریشه در نهادهای سیاسی و اقتصادی دارد، نه در عوامل جغرافیایی یا طبیعی.

جهان صنعت نیوز – در سال ۲۰۲۴، سه اقتصاددان برجسته، دارون عجم‌اوغلو، سایمون جانسون و جیمز رابینسون، جایزه نوبل اقتصاد را به دلیل پژوهش‌هایی دریافت کردند که به بررسی یکی از مهم‌ترین پرسش‌های توسعه اقتصادی می‌پردازد: چرا برخی کشورها ثروتمند و برخی دیگر فقیرند؟ برخلاف دیدگاه‌های رایج دهه ۹۰ که عوامل جغرافیایی را علت اصلی نابرابری می‌دانستند، این سه پژوهشگر نقش نهادهای سیاسی و اقتصادی را در شکل‌گیری شکاف ثروت تعیین‌کننده دانستند. یافته‌های آن‌ها نشان می‌دهد کشورهایی که نهادهای فراگیر ایجاد کردند – نهادهایی که به نفع عموم طراحی شده‌اند نه نخبگان – مسیر شکوفایی اقتصادی را پیموده‌اند، در حالی که کشورهایی با نهادهای استثماری در دام فقر ساختاری باقی مانده‌اند.

بازتعریف علل فقر و ثروت

در ۲۵ سال گذشته اقتصاددانان به‌طور مستمر بر روی این پرسش کار کرده‌اند که چرا برخی کشورها ثروتمند هستند و برخی دیگر فقیر. در سال ۲۰۲۴، دارون عجم‌اوغلو، سایمون جانسون و جیمز رابینسون برای پژوهش‌هایی که در پاسخ به این پرسش مهم انجام دادند، برنده جایزه نوبل اقتصاد شدند؛ پرسشی که اهمیت آن روزبه‌روز بیشتر می‌شود: چرا ۲۰ درصد ثروتمندترین کشورها، اکنون ۳۰ برابر ثروتمندتر از فقیرترین کشورها هستند؟

پیداکردن دلایل پایداری چنین شکاف‌های بزرگی در ثروت، مدت‌هاست که ذهن اقتصاددانان را مشغول کرده است. این مسئله برخلاف تصور، پیچیدگی‌های فراوانی دارد؛ چرا که تفاوت‌های میان کشورهای ثروتمند و فقیر در حوزه‌های مختلفی دیده می‌شود. در دهه ۱۹۹۰، بسیاری از پژوهشگران تلاش کردند تا نابرابری اقتصادی را با عوامل جغرافیایی مانند اقلیم، توپوگرافی، بیماری‌ها و منابع طبیعی توضیح دهند. اما عجم‌اوغلو معتقد است لزوما تفاوت بین ثروت کشورها و این متغیرها رابطه علت و معلولی برقرار نیست.

بنابراین پرسش کلیدی این است که پشت این داستان‌ها چیست؟ علت عمیق‌تر و ریشه تاریخی این تفاوت‌ها کجاست؟

برخی بر این باورند که عامل تعیین‌کننده اصلی، نوع نهادهای سیاسی و اقتصادی است که در جوامع مختلف وجود دارد؛ از جمله آموزش عمومی، حقق رأی، مقررات بازار، حقوق مالکیت،و نظام قضایی‌ای که از این حقوق و قوانین پشتیبانی کند. همچنین باید توجه داشت که صرف وجود این نهادها مهم نیست بلکه نکته کلیدی این است که این نهادها به نفع چه کسانی طراحی و ایجاد شده‌اند.

جانسون، یکی از برندگان جایزه نوبل برای یافتن پاسخ، به منبعی غیرعادی مراجعه کرد: آرشیوهایی از میزان مرگ‌ومیر مهاجران اروپایی در سال‌های اولیه ورودشان به سرزمین‌های جدید. او تمرکز خود را بر داده‌های پیش از سال ۱۸۵۰ یعنی پیش از ظهور پزشکی نوین و همزمان با دوران اوج گسترش استعمار اروپایی گذاشت. پژوهش او بر پایه آثار فیلیپ دی. کرتین، مورخ فقید آفریقا و تجارت برده اقیانوس اطلس، به‌ویژه کتاب سال ۱۹۸۹ او با عنوان مرگ با مهاجرت: مواجهه اروپا با دنیای استوایی در قرن نوزدهم، شکل گرفت؛ کتابی که بر نرخ مرگ‌ومیر سربازان انگلیسی و فرانسوی در مناطق گرمسیری تمرکز داشت.

بر اساس اسناد دوران استعمار، این سه پژوهشگر به این نتیجه رسیدند که هرگاه مهاجران اروپایی با نرخ‌های بالای مرگ‌ومیر به‌دلیل بیماری، اقلیم سخت، یا مقاومت خشونت‌آمیز محلی مواجه بودند، نهادهایی را بنا می‌کردند که منافع گروهی محدود را تأمین می‌کرد. اما در سرزمین‌هایی مانند بسیاری از کشورهای مستعمره‌نشین از جمله آمریکا، کانادا و استرالیا که تهدیدات کمتری برای جان مهاجران وجود داشت، مهاجران نهادهایی ایجاد کردند که در گذر زمان میانگین رفاه بالاتری را برای جامعه به ارمغان آورد.

بر اساس این دیدگاه عامل مهم در تعیین سطح توسعه یافتگی کشورها، تفاوت‌های نهادی و سیاسی میان کشورهای توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته است و اینکه این تفاوت‌ها چگونه موجب تفاوت‌های چشمگیر در میزان شمول فرصت‌ها و مشوق‌هایی می‌شود که به افراد داده می‌شود. به بیان دیگر، ساختارهای نهادی مختلف باعث فقر یا شکوفایی اقتصادی می‌شوند.

در کتاب مشهور ۲۰۱۲ چرا ملت‌ها شکست می‌خورند، مثال دو شهر ناگالس را بررسی شده است. دو شهر با نام مشابه—یکی در آریزونا و دیگری در مکزیک—با جغرافیا و جمعیت مشابه، اما با سطح درآمد، طول عمر و تحصیلات بسیار متفاوت. نویسندگان نتیجه گرفتند دلیل چنین تفاوتی، وجود نهادهای فراگیر در نسخه آمریکایی بود؛ نهادهایی که از مالکیت شخصی حراست می‌کردند، حقوق دموکراتیک فراهم می‌کردند و برای عموم جامعه شکل گرفته بودند، نه برای نخبگان. در مقابل، شهر مکزیکی الگوهای نهادین استثماری داشت که کسب‌وکار و شکوفایی اقتصادی را دشوار می‌کرد.

اهمیت دموکراسی و نهادهای فراگیر

سایه اندیشه نخبگان بر اهمیت نهادهای فراگیر استوار است. بر پایه این دیدگاه، همه کشورهای امروزی ثروتمند، مسیر تاریخی‌ای طی کرده‌اند که از کنترل استثماری عبور کرده و نهایتاً به نهادهای فراگیر رسیده‌اند. بازخوانی نبرد حقوق مدنی آمریکا در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نمونه‌ای زنده از چگونگی ایجاد چنین نهادها توسط مردم برای دستیابی به حقوق برابر بود.

همچنین در این رویکرد، تأثیر فناوری بر رشد از اهمیت بالایی برخوردار است. به طور مشخص، اقتصاددانان طرفدار این رویکرد هشدار می‌دهند که فناوری مثل هوش مصنوعی تنها زمانی به نفع عموم است که برای تقویت اکثریت طراحی شود، نه برای ثروتمندتر کردن اقلیت.

اگرچه ایجاد و حفظ نهادهای فراگیر پیچیده و دشوار است، اما نهادها حاصل انتخاب هستند. آنچه باعث نگرانی است، همان چیزی است که باعث امید شده است. می‌توان نهادهای مناسب‌تری ساخت و فناوری را در جهت خلق مشاغل بهتر هدایت کرد، اما این مسیر نیازمند حرکت جمعی است.

اخبار برگزیدهاقتصاد کلان
شناسه : 515449
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *