xtrim

چرخه خطرناک تورم در ایران

تورم در ایران پیش از آن‌که در قیمت‌ها نمایان شود، در ذهن مردم شکل می‌گیرد و تا زمانی که این انتظارات مهار نشود، هیچ سیاستی اثرگذار نخواهد بود.

جهان صنعت نیوز – در اقتصاد ایران، تورم به یک واقعیت مزمن تبدیل شده است؛ واقعیتی که نه‌تنها در سفره مردم، بلکه در حافظه جمعی جامعه نهادینه شده است. طی دهه‌های گذشته، دولت‌های مختلف با ابزارهای گوناگون به میدان آمده‌اند تا این بیماری اقتصادی را مهار کنند؛ از سیاست تثبیت نرخ ارز گرفته تا افزایش نرخ بهره، کنترل دستوری قیمت‌ها یا وعده استقلال بانک مرکزی. اما نتیجه چه بوده؟ هرچند در مقاطعی نرخ تورم موقتاً کاهش یافته، اما هیچ‌گاه به شکل پایدار مهار نشده است.

مسئله اینجاست فارغ از عوامل کلان همچون رشد نامتوازن نقدینگی، یکی از ریشه‌های اصلی تورم در ایران ، رفتار و ذهنیت اقتصادی جامعه است. مردم پیش از آن‌که بر اساس داده‌های رسمی قضاوت کنند، تصمیم‌های اقتصادی خود را بر پایه انتظارات‌شان از آینده قیمت‌ها می‌گیرند. از این‌رو، هر بار که دولت‌ها وعده ثبات اقتصادی می‌دهند، بازار با شک و تردید واکنش نشان می‌دهد؛ چرا که مردم به چشم خود بارها دیده‌اند که ثبات‌ها شکننده و سیاست‌ها ناپایدار بوده‌اند.

تورم از ذهن مردم آغاز می‌شود

در ایران، آنچه مردم را نسبت به آینده اقتصادی نگران می‌کند، نه لزوماً شاخص‌های رسمی تورم، بلکه قیمت دلار در صرافی‌ها، قیمت بنزین در پمپ‌بنزین و قیمت مرغ در مغازه است. برای اغلب مردم، این‌ها نشانه‌های واقعی «تورم» هستند، نه گزارش‌های آماری که گاه ماه‌ها بعد منتشر می‌شوند. به همین دلیل است که تصویر ذهنی جامعه از تورم، معمولاً جلوتر از آمار رسمی حرکت می‌کند.

در چنین فضایی، انتظارات تورمی نه‌تنها واکنشی به وضعیت موجود، بلکه محرک رفتار اقتصادی آینده است. وقتی مردم انتظار دارند قیمت‌ها افزایش یابد، زودتر خرید می‌کنند، دارایی‌های خود را از ریال به کالا یا ارز تبدیل می‌کنند و این رفتارها خود به چرخه تورمی دامن می‌زند. از سوی دیگر، بنگاه‌ها نیز به جای تحلیل داده‌ها، به ذهنیت بازار واکنش نشان می‌دهند. اگر احساس کنند مردم در انتظار گرانی هستند، خود نیز قیمت‌ها را زودتر افزایش می‌دهند تا عقب نمانند.

این روند نشان می‌دهد که در اقتصاد ایران، تورم نه‌تنها نتیجه عوامل اقتصادی، بلکه بازتابی از روان جامعه است. تورم، پیش از آن‌که در نرخ رسمی خود را نشان دهد، در ذهن مردم آغاز می‌شود. بنابراین، اگر سیاست‌گذار بخواهد تورم را مهار کند، باید پیش از هر چیز ذهنیت جامعه را نسبت به آینده اصلاح کند. و این کاری است که تنها با اطمینان‌سازی، ثبات تصمیم‌ها و پرهیز از شوک‌های غیرمنتظره ممکن خواهد بود.

بی‌اعتمادی به سیاست‌گذار، دشمن خاموش کنترل تورم

یکی از عوامل پنهان اما تعیین‌کننده در تداوم تورم در ایران، بی‌اعتمادی عمیق مردم به سیاست‌گذار اقتصادی است. تجربه‌های تلخ گذشته، تغییرات ناگهانی نرخ ارز، وعده‌های ناتمام درباره مهار تورم و سیاست‌های متناقضی که گاه‌وبی‌گاه اعلام می‌شود، همگی باعث شده‌اند که جامعه به اعلام‌های رسمی با تردید نگاه کند. در چنین فضایی، حتی اگر بانک مرکزی برنامه‌ای دقیق و علمی برای کنترل تورم داشته باشد، باز هم اثربخشی آن با مانعی بزرگ روبه‌روست: مردم باور نمی‌کنند که این‌بار اوضاع متفاوت خواهد بود.

این بی‌اعتمادی، آثار خود را در رفتارهای اقتصادی جامعه نشان می‌دهد. وقتی مردم سخن از کاهش تورم می‌شنوند، اما هم‌زمان قیمت کالاهای روزمره یا نرخ ارز در بازار آزاد افزایش می‌یابد، برداشت آن‌ها این است که «واقعیت بازار» مهم‌تر از «سخنرانی رسمی» است. حتی تلاش‌هایی مانند افزایش نرخ سود بانکی، اگر با تردید عمومی همراه باشد، نه‌تنها از تب تورم نمی‌کاهد، بلکه ممکن است انتظارات تورمی را تشدید کند.

از این منظر، نبود اعتماد عمومی به سیاست‌گذار، یک شوک پنهان ولی دائمی به سیاست‌های ضدتورمی وارد می‌کند. در حالی‌که سیاست‌گذار تصور می‌کند با ابزارهای کلاسیک در حال کنترل قیمت‌هاست، در واقع در برابر دیواری از بی‌اعتمادی ایستاده است که قدرت نفوذ پیام‌های او را به‌شدت کاهش داده است و تا زمانی که این دیوار فرو نریزد، حتی دقیق‌ترین و علمی‌ترین برنامه‌ها هم در ذهن جامعه جدی گرفته نمی‌شوند.

بنابراین، بازسازی اعتماد عمومی نه یک اقدام جانبی، بلکه بخشی ضروری از راهبرد مهار تورم است؛ راهبردی که بدون آن، تمام تلاش‌های بانک مرکزی و دولت، به‌جای خاموش‌کردن شعله تورم، تنها به دود بیشتر در فضای روانی جامعه می‌انجامد.

سیاست‌گذاری در شرایط بی‌اعتمادی؛ راه‌حل یا تشدید بحران؟

در اقتصادهایی که اعتماد عمومی به سیاست‌گذار وجود ندارد، هر مداخله‌ای حتی اگر به لحظاظ علمی درست باشد، ممکن است نتیجه‌ای معکوس به‌بار آورد. در ایران، این پارادوکس به‌وضوح دیده می‌شود: تصمیماتی که باید آرامش به بازار بازگردانند، گاه خود به عاملی برای تشدید بی‌ثباتی تبدیل می‌شوند.

برای نمونه، وقتی بانک مرکزی به‌طور ناگهانی نرخ سود بین بانکی را افزایش می‌دهد، اگر فعالان اقتصادی این اقدام را به‌عنوان نشانه‌ای از کنترل تورم تفسیر نکند و در عوض آن را علامتی از وخامت اوضاع اقتصادی بداند، نتیجه چه خواهد بود؟ افزایش تقاضا برای ارز، سکه، طلا و دارایی‌های امن‌تر. در چنین شرایطی، رفتار اقتصادی مردم نه بر اساس منطق تصمیم سیاست‌گذار، بلکه بر پایه برداشت ذهنی از انگیزه‌های پشت‌پرده آن تنظیم می‌شود.

این مسئله نشان می‌دهد که در شرایط بی‌اعتمادی، پیامد سیاست‌ها به‌طور کامل در اختیار سیاست‌گذار نیست. به‌عبارت دیگر، سیاست‌گذار نه‌تنها باید تصمیم درست بگیرد، بلکه باید اطمینان یابد که جامعه آن تصمیم را درست فهمیده و معتبر تلقی کرده است. بدون این مؤلفه حیاتی، سیاست‌ها یا بی‌اثر می‌شوند یا اثر معکوس پیدا می‌کنند.

در واقع، وقتی اعتماد عمومی از بین برود، سیاست‌گذار در یک تله می‌افتد: مجبور است سیاست‌های سخت‌گیرانه‌تری اتخاذ کند تا نشانه‌ای از اقتدار و جدیت ارائه دهد، اما همین سخت‌گیری‌ها اگر بدون اقناع عمومی باشد، تنها احساس ناامنی و بی‌ثباتی را تقویت می‌کند. حاصل کار، چرخه‌ای معیوب از سیاست‌گذاری پرهزینه و کم‌اثر است؛ چرخه‌ای که ایران سال‌هاست در آن گرفتار شده است.

بنابراین، در شرایط فعلی، هر سیاست ضدتورمی بدون پیوست ارتباطی، شفاف‌سازی هدف و ایجاد حس پیش‌بینی‌پذیری در جامعه، نه تنها به کنترل تورم منجر نمی‌شود، بلکه به بی‌ثباتی روانی بیشتری دامن می‌زند، بی‌ثباتی‌ای که خود، زمینه‌ساز موج بعدی افزایش قیمت‌ها خواهد بود.

بازخوانی یک حلقه معیوب تورم

در اقتصاد ایران، تورم نه‌تنها نتیجه‌ افزایش هزینه‌ها یا رشد نقدینگی است، بلکه حاصل یک چرخه رفتاری و ذهنی پیچیده است که با هر شوک قیمتی فعال می‌شود. این چرخه معمولاً با یک محرک اولیه مانند جهش قیمت ارز، افزایش قیمت حامل‌های انرژی یا خبر از حذف یارانه‌ها آغاز می‌شود. اما اتفاق مهم‌تر، نه در لحظه شوک، بلکه در واکنش ذهنی جامعه به آن رخ می‌دهد.

به‌محض بروز شوک، انتظارات تورمی در میان مردم و فعالان اقتصادی بالا می‌رود. خانواده‌ها تصور می‌کنند که کالاها در هفته‌ها یا ماه‌های آینده گران‌تر خواهند شد، پس خرید خود را جلو می‌اندازند. بنگاه‌ها نیز، برای عقب نماندن از موج قیمت‌ها زودتر از موعد، قیمت کالا یا خدمات خود را افزایش می‌دهند. در این مرحله، رفتار تورمی پیش از تورم واقعی آغاز می‌شود.

این رفتارها، در نهایت به افزایش تقاضای بی‌موقع، کمبود مصنوعی و شکل‌گیری انتظارات جمعی از گرانی‌های آتی منجر می‌شود؛ انتظاراتی که نه‌تنها خود را محقق می‌کنند، بلکه به موج جدیدی از تورم دامن می‌زنند. به‌این‌ترتیب، تورمی که می‌توانست مقطعی باشد، به تورمی ساختاری تبدیل می‌شود؛ تنها به این دلیل که جامعه، سیاست‌گذار را باور نکرد و به پیشواز گرانی رفت.

این چرخه به‌ویژه در بازارهایی مثل ارز، مسکن، خودرو و طلا بسیار پررنگ است. کافی است قیمت دلار چند روزی نوسان صعودی داشته باشد؛ حتی بدون افزایش نرخ رسمی تورم، بسیاری از مردم و بنگاه‌ها رفتاری از خود نشان می‌دهند که گویی درگیر یک تورم شدید شده‌اند. اینجاست که «واقعیت روانی تورم» از «واقعیت آماری» جلو می‌زند.

شکستن این حلقه معیوب، بدون بازسازی اعتماد و تغییر انتظارات، ممکن نیست. تا زمانی که جامعه با هر تغییر قیمتی، چشم‌اندازی از ناپایداری و بی‌ثباتی ببیند، هر شوک اقتصادی حتی کوچک می‌تواند به یک موج کامل از تورم تبدیل شود. سیاست‌گذار برای کنترل تورم باید ابتدا این چرخه ذهنی را متوقف کند، نه صرفاً بازی با نرخ بهره و تزریق ارز به بازار.

اقتصاد کلانپیشنهاد ویژه
شناسه : 520249
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *