xtrim

ژئواکونومی؛ اقتصاد چگونه به ابزار قدرت بدل شد؟

شاخص هرفیندال-هیرشمن که ابزاری برای سنجش تمرکز بازار و مقابله با انحصار است، در اصل برای تحلیل سلطه اقتصادی کشورها طراحی شده بود؛ رویکردی که امروزه در قالب نظریه «ژئواکونومی» برای درک روابط قدرت در اقتصاد جهانی بازتعریف شده است.

جهان صنعت نیوز – بازارها زمانی بهترین عملکرد خود را دارند که شرکت‌های متعددی برای جلب رضایت مشتری رقابت کنند. اما در شرایطی که تنها چند شرکت بر بازار مسلط باشند، رقابت کاهش یافته و بهره‌وری افت می‌کند. برای تحلیل چنین وضعیت‌هایی، اقتصاددانان نیازمند ابزارهایی برای سنجش میزان تمرکز یا رقابت در بازارها هستند. یکی از شناخته‌شده‌ترین این ابزارها، شاخص هرفیندال-هیرشمن (HHI) است که نخستین‌بار توسط آلبرت هیرشمن در سال ۱۹۴۵ معرفی شد. این شاخص با محاسبه مربع سهم بازار هر عرضه‌کننده، نه تنها تعداد بازیگران بازار بلکه نابرابری میان آنان را نیز در نظر می‌گیرد.

فرض کنید بازار مثل یک پیتزای بزرگ است که بین چند شرکت تقسیم شده است. اگر این پیتزا بین ده شرکت تقریباً به‌طور مساوی تقسیم شده باشد، یعنی رقابت زیاد است و هیچ‌کس دست بالا را ندارد. اما اگر یک شرکت بیشتر پیتزا را برای خودش برداشته باشد و بقیه فقط تکه‌های کوچکی داشته باشند، یعنی بازار در دست یک بازیگر بزرگ افتاده و رقابت کم شده است. شاخص هرفیندال-هیرشمن دقیقاً همین وضعیت را اندازه‌گیری می‌کند. اینکه پیتزا چطور تقسیم شده و نه فقط چند نفر دور میز هستند، بلکه اینکه چه‌کسی چقدر سهم دارد. عدد بالای این شاخص یعنی بازار در حال انحصاری شدن است؛ عدد پایین‌تر یعنی بازار سالم‌تر و رقابتی‌تر است. این شاخص از آن زمان به یکی از ارکان بررسی‌های ضد انحصار در دادگاه‌ها و کلاس‌های اقتصاد تبدیل شده است.

با این حال، نکته‌ای کمتر شناخته‌شده آن است که هیرشمن این شاخص را نه برای شرکت‌ها، بلکه برای تحلیل قدرت اقتصادی کشورها طراحی کرده بود. او در کتابی که به بررسی تجارت به عنوان ابزار فشار و اهرم سیاسی می‌پرداخت، نشان داد که آلمان نازی در دهه ۱۹۳۰، نه فقط با مهارت‌های دیپلماتیک، بلکه با نفوذ اقتصادی خود بر کشورهای همسایه سلطه یافت.

هیرشمن به درستی این دیدگاه ساده‌انگارانه را رد کرد که چون تجارت ذاتاً داوطلبانه و دو‌سویه است، پس از نظر ژئوپولیتیکی بی‌ضرر است. از دیدگاه او رابطه تجاری ممکن است به نفع هر دو طرف باشد، اما این لزوماً به معنای توازن در قدرت نیست. کشوری که کمتر به این رابطه وابسته باشد، می‌تواند از تهدید به قطع همکاری به عنوان ابزار فشار سیاسی استفاده کند.

امروز، در دنیایی که سیاست‌های اقتصادی تنش‌آفرین نظیر تعرفه‌های دولت ترامپ یا محدودیت‌های صادراتی چین رایج شده‌اند، تحلیل‌های هیرشمن بار دیگر مورد توجه قرار گرفته‌اند. پژوهشگران معاصر از دانشگاه‌های ییل، استنفورد و کلمبیا به رهبری کریستوفر کلیتون، ماتئو ماجیوری و جسی شرگر تلاش دارند تا ابزارهای نوین اقتصادی را در خدمت تحلیل‌های ژئوپولیتیکی به‌کار گیرند. آن‌ها این حوزه نوظهور را با الهام از اصطلاح ابداع‌شده توسط تاریخ‌نگار نظامی، ادوارد لوتواک، «ژئواکونومی» می‌نامند.

در مدل‌های پیشنهادی این پژوهشگران، کشورهایی با اقتصاد بزرگ (هژمون‌ها) می‌توانند با استفاده از مشوق‌ها یا تهدیدهای اقتصادی کشورهایی با اقتصاد کوچکتر را تحت فشار قرار دهند. میزان زیانی که یک کشور در صورت رد این خواسته‌ها متحمل می‌شود، نشان‌دهنده قدرت واقعی هژمون است. در مقابل، کشورها می‌توانند با تنوع‌بخشی به روابط تجاری و مالی خود از این فشارها پیشگیری کنند. با این حال، جدایی بیش از حد از شبکه‌های اقتصادی جهانی نیز می‌تواند زیان‌آور باشد، چراکه ارزش این شبکه‌ها با مشارکت بیشتر کشورها افزایش می‌یابد.

برای جلوگیری از خروج کشورهای دیگر از این شبکه‌ها، یک هژمون ممکن است وعده دهد که از قدرت خود سوءاستفاده نخواهد کرد. برای مثال، آمریکا ممکن است با پیوستن به قوانین بین‌المللی تجارت و محدود‌سازی تعرفه‌ها، اعتماد شرکای خود را جلب کند. این رویکرد، برخلاف باورهای رایج، نه نشانه‌ای از برنامه‌ریزی جهانی‌گرایانه، بلکه جلوه‌ای از عقلانیت ملی‌گرایانه و خودمراقبتی در بلندمدت است.

این نظریه‌ها همچنین ابزارهای سنجش تازه‌ای را معرفی کرده‌اند. در ادامه کارهای هیرشمن، پژوهشگران شاخص‌هایی برای اندازه‌گیری قدرت اقتصادی کشورها طراحی کرده‌اند که نه‌تنها سهم بازار، بلکه میزان دشواری جایگزینی کالاها و خدمات وارداتی را نیز لحاظ می‌کنند. یکی از یافته‌های کلیدی آن‌ها این است که قدرت اقتصادی یک کشور به‌صورت خطی رشد نمی‌کند. وقتی سهم بازار یک کشور به نزدیکی ۱۰۰ درصد می‌رسد، قدرت آن به‌صورت نمایی افزایش می‌یابد. برای مثال، اگر آمریکا ۹۰ درصد خدمات مالی یک کشور را تأمین کند، جایگزینی آن ۹ برابر دشوارتر از حالتی است که سهمش ۸۰ درصد باشد.

از منظر عملی، این یافته‌ها به کشورها نشان می‌دهد که حتی تغییرات کوچک در سهم بازار می‌تواند تأثیرات بزرگی داشته باشد. اگر آمریکا و متحدانش کشوری مانند سنگاپور را به ائتلاف مالی خود بیفزایند، این اقدام ممکن است قدرت اقتصادی آن‌ها را به‌طور قابل توجهی افزایش دهد. در جهت معکوس، کشورهایی که مایل به کاهش وابستگی به قدرت‌های بزرگ هستند، می‌توانند با رشد نسبی ارزهای جایگزینی مانند یوان چین، قدرت آمریکا را تا حد زیادی کاهش دهند.

اخبار برگزیدهاقتصاد کلان
شناسه : 523651
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *