انتقال آب یا انتقال بحران؟ : پشت پرده پروژههای پرهزینه انتقال آب

سیاست انتقال آب در ایران، بهجای آنکه راهحلی پایدار برای بحران آب باشد، آن را به شکل خطرناکتری به آینده منتقل کرده است.
جهان صنعت نیوز – در سالهای اخیر، انتقال آب میانحوضهای به یکی از بحثبرانگیزترین سیاستهای مدیریت منابع آب در ایران تبدیل شده است. طرحهایی که با هدف رفع بحران کمآبی در مناطق مرکزی و شرقی کشور اجرا یا طراحی میشوند اما در عمل، پرسشهای متعددی را به همراه دارند. در این میان شاید سوال بنیادین این باشد که آیا سیاست انتقال آب واقعاً بحران آب را حل میکند یا فقط زمان خریدن برای تصمیمگیریهای سختتر است؟
واقعیت بحران آب
یکی از مبانی ضمنی سیاستگذاران در توجیه طرحهای انتقال آب این است که برخی مناطق کشور بهطور ساختاری دچار کمبود منابع آبی هستند؛ یعنی بارندگی کم است، منابع تجدیدپذیر ناکافیاند، و چارهای جز واردات آب از مناطق دیگر باقی نمیماند. این منطق در نگاه اول پذیرفتنی به نظر میرسد. اما پرسش مهمتر این است که آیا کمآبی موجود ناشی از محدودیت طبیعی است یا محصول الگوهای مصرف و سیاستگذاری؟
نگاهی دقیقتر نشان میدهد که در بسیاری از مناطق کمآب کشور، نحوه تخصیص و مصرف آب، بحران را عمیقتر کرده است. به طور مشخص بیش از ۸۰ درصد آب در بخش کشاورزی مصرف میشود، آن هم با راندمان بسیار پایین. بسیاری از زمینها بهصورت سنتی آبیاری میشوند و الگوی کشت متناسب با اقلیم نیست. از سوی دیگر، رشد شهرنشینی و صنعتیسازی بدون پیوست آبی نیز بار بیشتری بر منابع موجود تحمیل کرده است. مناطق جدید مسکونی، شهرکهای صنعتی و نیروگاهها توسعه یافتهاند، بدون آنکه مشخص باشد این تقاضا چگونه و تا چه زمانی تأمین خواهد شد.
در کنار این موارد، سیاستهای ناهماهنگ بین بخشهای انرژی، صنعت، کشاورزی و حتی محیطزیست باعث شده منابع آب بیش از ظرفیت قابلتحمل استحصال شوند.
بنابراین، آنچه بهعنوان بحران آب خوانده میشود، در بسیاری از موارد ناشی از نحوه مدیریت منابع موجود است، نه صرفاً کمبود منابع. این یک تفاوت کلیدی است. چرا که اگر بحران ناشی از سوءمدیریت باشد، راهحل آن انتقال منابع جدید نیست، بلکه اصلاح سیاستها و رویههاست.
انتقال از یک حوضه پایدار به مقصدی ناپایدار: نسخه یا مسکن؟
در چنین شرایطی، وقتی آب از یک حوضه نسبتاً باثبات به منطقهای با الگوهای مصرف پرریسک و سیاستگذاری ناپایدار منتقل میشود، در واقع بهجای حل بحران، بحران را جابهجا میکنیم. این جابهجایی، در بهترین حالت یک مسکن موقتی است و در بدترین حالت، باعث فرسایش منبع مبدا، شکلگیری تنشهای اجتماعی و تشدید وابستگی منطقه مقصد به تأمین ناپایدار میشود. به زبان ساده، این مانند آن است که بجای درمان بیماری، فقط مسکن تجویز کنیم؛ آن هم برای بیماریای که خودمان با سبک زندگی نادرست به آن دامن زدهایم.
طرحهای انتقال آب در ایران اغلب بهمثابه یک واکنش سریع به بحرانهای موضعی و لحظهای طراحی و اجرا میشوند. وقتی کمآبی در استانی به سطح هشدار میرسد، پاسخ سیاستی معمول آن است که پروژهای انتقالی کلید بخورد؛ آبی از حوضهای دیگر برداشت شود و با لوله، کانال یا تونل، به منطقه کمآب منتقل شود. این راهحل بهظاهر فوری، کارکردی آرامبخش دارد: بحران از تیتر اخبار دور میشود، مسئولان محلی آسوده میشوند و افکار عمومی تصور میکند مشکل حل شده است. اما این تنها نیمه آشکار ماجراست.
در پس این تسکین کوتاهمدت، مجموعهای از هزینههای بلندمدت پنهان میماند، هزینههایی که بهتدریج انباشته میشوند و در نهایت، چهرهای جدیتر از بحران اولیه را شکل میدهند.
بزرگترین ایراد فنی و مدیریتی طرحهای انتقال آب آن است که اغلب بدون اصلاح در طرف تقاضا اجرا میشوند. یعنی آب بیشتری وارد منطقهای میشود که نه الگوی مصرف درستی دارد، نه سازوکار نظارت مؤثری، نه بازچرخانی، نه فناوری صرفهجویی و نه محدودیتهای قانونی واقعی.
در چنین وضعی، آب جدید نیز همانند آب قبلی، صرف فعالیتهای پرمصرف میشود. ساختوساز شهری گسترش مییابد، صنایع آببر مستقر میشوند، کشاورزی پرمصرف ادامه پیدا میکند و در نهایت، پس از چند سال، منطقه مقصد دوباره با کمآبی مواجه میشود اما اینبار با جمعیت بیشتر، ساختار پرمصرفتر و وابستگی شدیدتر.
یکی از آثار روانی مهم انتقال آب، محو کردن واقعیت بحران در ذهن جامعه مقصد است. زمانی که آب، هرچند بهصورت محدود، به مقصد میرسد، تصور وفور جایگزین واقعیت کمبود میشود. سیاستگذاران نیز اغلب از این شرایط برای تعویق اصلاحات سخت بهره میبرند: از تدوین تعرفههای واقعی پرهیز میشود، صرفهجویی به حاشیه میرود و فشار اجتماعی برای توسعهطلبی بالا میگیرد. نتیجه آن است که منطقهای که قرار بود بهطور موقت با انتقال آب سر پا نگه داشته شود، اکنون بهصورت دائمی وابسته میشود و هرگونه اختلال در مسیر انتقال، بحران را دوباره فعال میکند.
علاوه بر وابستگی بلندمدت، هزینههای واقعی انتقال نیز نادیده گرفته میشوند. هزینه مالی پروژهها بسیار بالا و اغلب بدون بازده اقتصادی مستقیم است. بسیاری از پروژهها با بودجه عمومی اجرا میشوند و بازگشت سرمایه ندارند. آسیب به محیطزیست حوضه مبدأ بهویژه در زیستبومهای رودخانهای، تالابها و سفرههای زیرزمینی جبرانناپذیر است. تنشهای اجتماعی و سیاسی بین مناطق مبدأ و مقصد نیز بهتدریج شکل میگیرد و بر سرمایه اجتماعی دولتها اثر منفی میگذارد.
انتقال آب، بدون اصلاح تقاضا چرخه بحران را تکرار میکند
انتقال آب در ایران بدون تردید میتواند در شرایط خاص یک اقدام ضروری باشد؛ اما وقتی به سیاست اصلی مدیریت آب تبدیل شود، بهجای حل بحران، آن را به آینده موکول میکند. بدون اصلاح مصرف، بازتعریف الگوهای توسعه و مشارکت نهادهای محلی در تصمیمگیری، هیچ انتقالی پایدار نخواهد بود.
بنابراین، اگرچه انتقال آب ممکن است در ظاهر بحران را عقب بزند، اما در واقع میتواند فرصت اصلاح را از بین ببرد و این خطرناکترین جنبه ماجراست.
اخبار برگزیدهمحیط زیستلینک کوتاه :