بازتعریف مقاومت در ایران؛ وقتی واقعیت جای ایدئولوژی را میگیرد

در پی حملات هوایی اسرائیل به خاک ایران در خردادماه، فضای فکری و سیاسی جامعه ایران با تحولی کمسابقه مواجه شد؛ تحولی که نه از سوی حاکمیت، بلکه از درون افکار عمومی، بهویژه نسل جوانی برخاست که سالها با دیده تردید به گفتمان رسمی «مقاومت» مینگریست.
جهان صنعت نیوز – طی دهههای گذشته، ایرانیان بهویژه جوانان رویکرد نظام جمهوری اسلامی ایران نسبت به ایالات متحده و اسرائیل را اغراقآمیز، ایدئولوژیک و غیرواقعگرایانه تلقی میکردند. شعارهای سیاسی همچون «مرگ بر آمریکا» برای آنان صرفاً پسزمینهای پر سر و صدا بود که ربطی به واقعیتهای زندگی روزمره نداشت. اما وقتی صدای انفجارها به آسمان اصفهان و کرج رسید، مرز میان روایت و واقعیت فرو ریخت.
گویی بهیکباره، نگرشها تغییر کرد. حتی برخی از منتقدان جدی نظام، تکرار واژههایی همچون «بازدارندگی»، «اقتدار دفاعی» و «تهدید خارجی» را آغاز کردند. آنچه در ابتدا صرفاً ستیزهجویی تعبیر میشد، حالا به درکی ملموس از نیاز به حفاظت از سرزمین بدل شده بود.
تحول در افکار عمومی؛ از اعتراض به فهم تهدید
در پی حملات خردادماه، بسیاری از شهروندان عادی که پیشتر منتقد سیاستهای منطقهای ایران بودند، با نگاهی تازه به ضرورت حضور دفاعی کشور در منطقه نگریستند. عباراتی نظیر «چرا پولمان را به لبنان میفرستند؟» جای خود را به جملاتی چون «اگر دفاع منطقهای نداشته باشیم، جنگ به خانهمان میرسد» داد.
این بازاندیشی تنها محدود به فضای داخلی ایران نبود. در شبکههای اجتماعی جهانی، بهویژه میان کاربران جوان آمریکایی، محتواهایی با تمرکز بر تاریخ دخالتهای غرب در ایران از کودتای ۱۳۳۲ تا ترور دانشمندان هستهای بازنشر شد. این روایتها نه از سوی رسانههای رسمی ایران، بلکه از درون خود غرب و برای مخاطب غربی تهیه شده بود؛ گویی بخشی از جهان نیز در حال بازنگری در تصویر تثبیتشده از ایران بود.
ظهور نسل تازهای در ساختار قدرت
تحولات اخیر، تنها افکار عمومی را دگرگون نکرد، بلکه توازن نیروها در نهادهای کلیدی ایران را نیز جابهجا ساخت. نسل جوانتری از فرماندهان که برخلاف نسل پیشین، تجربه جنگ تحمیلی را ندارند اما در میدانهای سوریه و عراق جنگیدهاند حالا بهدنبال تفسیر فعالانهتری از «بازدارندگی» هستند. برای آنان، دفاع صرفاً بقا نیست، بلکه بازیابی موقعیت ملی و بازتعریف اقتدار منطقهای است.
این نسل معتقد است که خویشتنداریهای گذشته، بهویژه در قالب توافق هستهای، صرفاً دشمن را گستاختر کرده است. آنان، پاسخ محدود ایران به حملات اخیر را ناکافی میدانند و خواهان ابزارهایی هستند که «دشمن را به تأمل وادارد» از جمله طرحهایی برای تقویت توانمندیهای دفاعی و حتی مطرحسازی علنیتر گزینههای راهبردی مانند بازدارندگی هستهای.
دیپلماسی در حاشیه، امنیت در صدر
تا پیش از حملات خرداد، بخشی از جامعه ایران حتی در شرایط تحریم همچنان به دیپلماسی امیدوار بود. اما این حملات، آن هم در شرایطی که مذاکرات با آمریکا در جریان بود، این امید را مخدوش ساخت. اکنون حتی در میان طیفی که سابقاً از گفتگو حمایت میکرد، این نگاه تقویت شده که مذاکره دیگر یک راهحل واقعگرایانه نیست، بلکه میتواند بهمثابه پذیرش ضعف و عقبنشینی تعبیر شود.
در چنین فضایی، روایت رهبری از مقاومت روایتی که از سال ۱۳۵۹ با تجاوز رژیم بعث به ایران آغاز شد و بر بازدارندگی بومی تکیه داشت نهتنها مشروعیت خود را از دست نداد، بلکه در برابر چشمان منتقدان، به نوعی از «ضرورت» بدل شد.
سکوت خیابانها، اقتدار روایت
با وجود آسیبهای حملات اسرائیل به زیرساختهای کشور، هیچ موج اعتراضی در خیابانهای ایران شکل نگرفت. انسجام رهبری حفظ شد. ارتش و سپاه ایستادند. این تابآوری نهتنها در داخل، بلکه در سطح بینالمللی نیز ایران را از «عامل تنش» به «هدف تجاوز» تبدیل کرد.
با وجود دستاوردهای امنیتی اخیر نباید فراموش کرد که حمایت عمومی از بازدارندگی دفاعی بهمعنای پذیرش همهجانبه نیست. مرز میان حمایت از مقاومت و مشروعیت سیاسی حاکمیت، نازک است. اقتصاد همچنان تحت فشار است. سرمایه اجتماعی شکننده است. هرگونه افراط در بهرهبرداری سیاسی از این لحظه ممکن است نارضایتیهای فروخفته را دوباره بیدار کند.
با این حال، تغییری که رخ داده، واقعی است. «مقاومت» دیگر صرفاً یک شعار حاکمیتی نیست؛ به دغدغه بخشی از مردم بدل شده است. این تحول نسلی در نسل پس از انقلاب اگر نهادینه شود، میتواند مسیر سیاست داخلی و خارجی ایران را برای دهههای آینده تغییر دهد.
اخبار برگزیدهسیاسیلینک کوتاه :