xtrim

جهان در عصر آتش‌بس‌‌های شکننده ؛ طلایی که زود زنگ می‌زند

آتش‌بس‌ها در منازعات معاصر به‌جای راهی به سوی صلح پایدار، بیشتر ابزاری موقت برای مدیریت بحران و توقف کوتاه‌مدت خشونت هستند.

جهان صنعت نیوز – در فضای ملتهب سیاست و امنیت جهانی، جایی که شعله‌های درگیری از مرزهای جنوب‌شرق آسیا تا قلب خاورمیانه و شرق اروپا زبانه می‌کشد، آتش‌بس دیگر به معنای آغاز راهی برای صلح پایدار نیست. آنچه امروز به نام آتش‌بس میان طرف‌های درگیر اعلام می‌شود، بیش از آنکه مسیر رسیدن به توافق نهایی باشد به ابزاری برای مهار موقت بحران و خریدن زمان بدل شده است. از توافق شکننده تایلند و کامبوج که تنها ساعاتی پس از امضا با اتهام‌های متقابل و اقدامات نظامی نقض شد تا آتش‌بس‌های متناوب و ناپایدار در جنگ غزه و حتی آتش‌بس شکننده میان ایران و اسرائیل، الگوی تکراری و نگران‌کننده‌ای نمایان شده است: توقف کوتاه‌مدت آتش تنها وقفه‌ای در چرخه بی‌امان خشونت است.

داده‌ها چه می‌گویند؟

بررسی‌های «پروژه آتش‌بس» که بازه‌ای سی‌ساله از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۲۰ را در بر می‌گیرد، تصویری دقیق و در عین حال هشداردهنده از واقعیت کارکرد آتش‌بس‌ها ارائه می‌دهد. در این پژوهش، ۲٬۲۰۲ مورد آتش‌بس در نقاط مختلف جهان تحلیل شده است. یافته‌ها نشان می‌دهد که ۶۸ درصد از این توافق‌ها حتی به‌صورت مکتوب ثبت نشده‌اند. به این معنا که بخش عمده‌ای از آنها بر پایه تفاهم شفاهی یا تعهدات غیررسمی شکل گرفته‌اند؛ وضعیتی که احتمال سوءبرداشت، انکار یا نقض تعهد را به‌شدت افزایش می‌دهد.

نتایج همچنین حاکی از آن است که آتش‌بس‌های بشردوستانه که معمولاً با هدف رساندن کمک‌های غذایی، دارویی و امدادی به مناطق جنگ‌زده برقرار می‌شوند کوتاه‌ترین طول عمر را دارند و اغلب در فاصله‌ای کمتر از ۶۵ تا ۱۹۳ روز با موجی تازه از خشونت جایگزین می‌شوند. این واقعیت نشان می‌دهد که بدون همراهی آتش‌بس با یک چارچوب سیاسی روشن برای حل ریشه‌ای مناقشه، چنین توقف‌هایی تنها نقش تنفس مصنوعی در جنگ را بازی می‌کنند.

پژوهشگران این پروژه همچنین تأکید کرده‌اند که مسیر دستیابی به صلح پایدار، معمولاً از چندین آتش‌بس متوالی عبور می‌کند. به‌طور میانگین برای رسیدن به یک توافق صلح نهایی، حداقل سه آتش‌بس جداگانه لازم است و حتی این عدد هم تضمین‌کننده موفقیت نیست. این یافته‌ها نشان می‌دهد که گذار از مرحله درگیری فعال به صلح پایدار، فرآیندی پیچیده، زمان‌بر و پرریسک است که نیازمند اعتمادسازی، اراده سیاسی واقعی و نظارت بین‌المللی مؤثر است.

طلایی که زود زنگ زد؛ افول عصر صلح لیبرال

دهه ۱۹۹۰ با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، به‌عنوان نقطه عطفی در تاریخ روابط بین‌الملل شناخته می‌شود. دوره‌ای که بسیاری از سیاستمداران و نظریه‌پردازان آن را فرصت طلایی برای برقراری صلح پایدار می‌دانستند. در این دوران، قدرت‌های بزرگ به‌ویژه ایالات متحده با رویکردی مبتنی بر صلح لیبرال تلاش کردند تا از طریق گسترش دموکراسی، اقتصاد بازار آزاد و نهادهای بین‌المللی ریشه‌های منازعات را برچینند.

نمونه‌های برجسته این رویکرد شامل توافق اسلو میان اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین (۱۹۹۳)، موافقت‌نامه دیتون که به جنگ بوسنی پایان داد (۱۹۹۵) و پیمان جمعه نیک در ایرلند شمالی (۱۹۹۸) بود. این توافقات نه‌تنها به‌عنوان دستاوردهای دیپلماتیک بزرگ معرفی می‌شدند بلکه به‌عنوان الگویی برای حل سایر مناقشات نیز مطرح بودند.

با این حال تجربه عملی نشان داد که اجرای این توافقات بسیار دشوارتر از دستیابی به آن‌هاست. ناتوانی در مدیریت پیامدهای اقتصادی (مانند بازسازی زیرساخت‌ها و کاهش فقر)، قومیتی و اجتماعی (از جمله ترمیم شکاف‌های هویتی و رفع تبعیض) و نیز شکست سازمان ملل و جامعه جهانی در پیشگیری از فجایعی همچون نسل‌کشی رواندا (۱۹۹۴) و بوسنی (۱۹۹۵) به‌سرعت اعتماد به مدل صلح لیبرال را فرسوده ساخت.

علاوه بر این در بسیاری از کشورها، برگزاری انتخابات زودهنگام بدون ایجاد بسترهای نهادی پایدار، به تشدید رقابت‌های سیاسی و حتی بازگشت به خشونت انجامید. در نتیجه، آنچه قرار بود دوران طلایی صلح باشد، در کمتر از دو دهه جای خود را به فضایی از بدبینی و کاهش تمایل قدرت‌های جهانی برای مداخله فعال در فرآیندهای صلح داد. این تغییر رویکرد بستر را برای گسترش سیاست‌های مبتنی بر مدیریت بحران به‌جای حل ریشه‌ای مناقشات فراهم کرد؛ وضعیتی که امروزه در بسیاری از نقاط جهان شاهد آن هستیم.

چرا آتش‌بس کافی نیست؟

آتش‌بس در ذات خود ابزاری اضطراری برای توقف موقت خشونت است نه یک راه‌حل پایدار برای پایان مناقشه. تجربه‌های بین‌المللی و مطالعات علمی نشان می‌دهد که کارآمدی آتش‌بس زمانی تضمین می‌شود که این توافق به‌طور مستقیم به یک فرآیند سیاسی فراگیر گره بخورد. فرآیندی که از یکسو به توقف جنگ می‌پردازد و از سوی دیگر، به ریشه‌های مناقشه اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و هویتی پاسخ می‌دهد.

پژوهشگران تأکید می‌کنند که آتش‌بس بدون یک چشم‌انداز سیاسی روشن، عملاً به مسکن موقتی برای بحرانی مزمن تبدیل می‌شود. به بیان دیگر، اگر توقف شلیک گلوله‌ها با مذاکراتی برای حل اختلافات ساختاری همراه نباشد، این سکوت شکننده به‌سرعت جای خود را به صدای دوباره اسلحه خواهد داد.

نمونه تاریخی آفریقای جنوبی در پایان رژیم آپارتاید یکی از روشن‌ترین شواهد این واقعیت است. در آن زمان هر دو طرف یعنی دولت حاکم و کنگره ملی آفریقا به این جمع‌بندی رسیدند که هیچ پیروزی نظامی ممکن نیست و ادامه جنگ تنها به فرسایش بیشتر منابع و جان انسان‌ها می‌انجامد. این درک مشترک، بستر روانی و سیاسی لازم برای آغاز مذاکرات جدی و دستیابی به مصالحه‌ای پایدار را فراهم کرد. نکته کلیدی در این تجربه آن است که اراده سیاسی برای پذیرش سازش‌های دردناک، شرط لازم عبور از آتش‌بس موقت به سمت توافق نهایی بود.

به‌طور کلی آتش‌بس زمانی از یک وقفه موقت به گامی واقعی در مسیر صلح پایدار تبدیل می‌شود که به‌عنوان بخشی از یک نقشه راه سیاسی طراحی شود. ضمانت‌های اجرایی داخلی و بین‌المللی برای پایبندی طرفین در نظر گرفته شود. همچنین اعتمادسازی متقابل از طریق اقدامات عملی (مانند آزادی زندانیان، رفع محاصره یا بازگشایی مسیرهای امدادی) دنبال گردد. از سوی دیگر، مسائل ریشه‌ای مناقشه از مالکیت سرزمین گرفته تا حقوق اقلیت‌ها در دستور کار مذاکرات قرار گیرد.

در غیر این صورت آتش‌بس صرفاً یک توقف کوتاه‌مدت در چرخه خشونت خواهد بود که نه‌تنها مسیر رسیدن به صلح را هموار نمی‌کند، بلکه گاه فرصتی به طرف‌های درگیر می‌دهد تا برای دور بعدی جنگ آماده‌تر شوند.

اخبار برگزیدهسیاسی
شناسه : 526728
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *